جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
• به هم می پیچد آن دفتر
• ورق های به غم آغشته اش در کوچه ها
• پر پر
• تنم را می گزد سرمای تنهایی،
• هزاران پرسش سوزنده ام
• جانسوزتر برلب
• و تنها در حصار یادهایم
• زیر سقف شب
• دخیل تازه می بندم به قفلِ غم
• بلور حرف هایم می شود روشن
• عذابم می دهد این واحه های خالیِ از هول آکنده
• عذابم می دهد شب خوانی مرغِ شکنجه
• در حصار شامِ دیرنده
• عذابم می دهد این زخم خاموشی
• عذابم می دهد زهر فراموشی
• صدایم می زند از کوچه همسایه:
• «بیا نزدیک تر با من
• بیا بر شب مشو ایمن
• بهار رزم های تازه مان گل کرده زیر سنگ
• اگر می گیردت در سینه حرف من،
• بیفکن کوله بار خویش را بردوش
• سلاح برد باریهای خود را باز محکم بند
• قدم در رزم آخر نه!
• به همراه هزاران در هزاران رهرو دیگر
• بیا در آتش اندازیم
• کاخ و
• خرگه دشمن!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر