• گفتند:
• «از زمین رخت بربسته است
• سال ها ست
• و دیگر جز در خاطراتِ دوردست
• وزیدن نتواند
• و ز این پس دگر نسیم
• با دستِ اغنیا
• موجی اگر کند پدید
• لالایی لطیفی است بر چشم ِ خفته ها!»
• «بر زمینه سربی ِ رنج
• دستان ِ پینه بسته ای نمایان شد»
*****
• «امواج ِ توفنده؟» • گفتند:
• «در سایه ساری بی جنبش
• با نسیمی بر گونه هایِ دو قطبِ ناهمساز
• از هجوم ِ ویرانگری سازنده
• باز ایستاده است
• و تنها سخن را می بینیم
• که در بطن ِ گفتگوهای ِ ملیح
• بر دستان ِ سرمایه بوسه می زند
• تا در آبِ چشمه ی تفاهم
• درویش و توانگر
• دستان ِ یکدگر را عاشقانه بربایند!»
• «بر زمینه ی آبنوس ِ نیاز
• شعله ز اندام ِ فقر طغیان شد»
*****
• « قلوبی عشق ورزنده؟» • گفتند:
• « بی هیچ غمناکی ِ غریبی
• از هم بریده اند
• سال ها ست
• و هر یک در بندِ آمال خویشتن
• آمال دیگری را
• در زیر ِ پای ِ ددی گوژپشت
• ویرانه می کند!»
• «بر زمینه ی طلایی ِ آفتاب
• مشت های ِ در هم گره شده، طوفان شد.»
1
احمق
احمق
• این پریشانگویی ها که برای تحمیق دیگران می نویسی، مربوط به دهه شصت است و خریداری ندارد، بجز چند نفر احمق مثل خودت که احتمالا با دهان باز نگاهت می کنند.
2
سلطان پور
سلطان پور
• خیلی ژرف و زیبا بود.
دست و مغز شاعر درد نکند.
3
حجری
حجری
• با سلام و سپاس
• شعری سرشار از شعور رهائی بخش!
• عمر شاعر دراز باد!
4
ربابه
ربابه
• این شعر، شاید قوی ترین و صریحترین شعری است که من در تمام عمرم خوانده ام.
• چنین شعری بندرت سروده می شود و بندرت می تواند سروده شود.
• شعری است لبریز از تئوری رهائی بخش.
• بلحاظ فرم، رد پایی از شاملو دارد.
• چالشگونه ای است میان پست مدرنیسم و مارکسیسم.
• از خواندن چنین شعرهائی نمی توان سیر شد:
• هر بار که بخوانی، بار عاطفی نوینی به نصیب می بری و به حقیقت امر نوینی پی می بری.
• زمانه ما عطشان چنین اشعاری است:
• چالش ایدئولوژیک در چنین ایامی، نقش و فونکسیون تعیین کننده کسب می کند.
• فقط شاعری می تواند چنین شعری بسراید که پیوند ارگانیک با طبقه داشته باشد.
• ندرت چنین اشعاری از این رو ست.
• ندرت چنین شعرائی نیز به همین سان.
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر