۱۳۹۹ مهر ۱۹, شنبه

په پینو و پیپ (۲)

 

په پینو و پیپ 

(۱۹۹۸)

برژیت مین

نویسنده بلژیکی

برگردان

میم حجری

 

·    روز بعد، همچنان برف می بارد.

 

·    «حال موش چطور است؟»، مادر په پینو می پرسد.

 

·    «آه، خیلی بهتر از قبل»، پدر په پینو جواب می دهد.

 

·    «شیرش را لاجرعه سر کشیده و اکنون با په پینو بازی می کند.

·    موش کوچولوی واقعا دوست داشتنی ئی است.»

 

·    «چطوره، ما او را مدتی کوتاه همین جا نگه داریم؟

·    بیرون، هوا خیلی سرد است.

·    علاوه بر این، په پینو می تواند بالاخره همبازی ئی داشته باشد.

·    زمستان که ابدی نیست.

·    خواهی دید، وقتی که بهار آید، موش خود داوطلبانه خواهد رفت.»

 

·    پیپ و په پینو از همدیگر خیلی خوش شان می آید.

 

·    آندو کشف می کنند که هر دو از کتاب های همانندی خوش شان می آید و بازی های همانندی را دوست دارند.

 

·    و وقتی که په پینو بلند بلند می خندد، پیپ حتما در نزد او ست.

 

·    بهار یکباره از راه فرا می رسد.

 

·    درخت ها شکوفان می شوند.

 

·    پدر په پینو دیری است که در باره رفتن پیپ حرفی نزده است.

 

·    برای اینکه پیپ و په پینو از همدیگر اینقدر خوش شان می آید.

 

·    تابستان و بعد پائیز نیز سپری می شوند.

 

·    بزودی دوباره زمستان خواهد شد.

 

·    حالا حدود یک سال است که پیپ در خانه په پینو زندگی می کند و په پینو تنها آرزوئی که دارد این است که پیپ برای همیشه آنجا بماند.

 

·    روزی از روزها، مادر په پینو نفس نفس زنان به خانه می آید.

 

·    «بچه ها من خبر بدی برای تان دارم!»، مادر په پینو می گوید.

·    «دنبال پیپ می گردند.

·    توس نلدا ـ کبوتر نامه رسان ـ آگهی بلند بالائی بر چنار کهنسال چسبانده است.

·    او موش سفیدش را جست و جو می کند که برایش کار می کند.»

 

·    رنگ په پینو می پرد.

 

·    «تو از دست توس نلدا فرار کرده ای؟»، په پینو از پیپ می پرسد.

 

·    «نه.

·    بی شک و تردید نه.

·    من اصلا توس نلدائی نمی شناسم»، پیپ می گوید.

 

·    «پس غمی نیست»، په پینو شادمانه می گوید.

·    «پس او دنبال موش سپید دیگری می گردد.»

 

·    پدر په پینو او را روی زانویش می نشاند.

 

·    «په پینو، یک بار، حداقل یک بار به حرف من گوش بده.

·    ما باید عاقل باشیم.

·    شما دو تا همبازی خوب یکدیگر بوده اید.

·     پیپ اما به تو تعلق ندارد.

·    اگر پیپ از دست توس نلدا فرار کرده باشد، تو باید او را به او برگردانی!»

 

·    «نه!»، په پینو با خشم فریاد می زند.

·    «پیپ باید با ما بماند.

·    او این توس نلدا را اصلا نمی شناسد.»

 

·    «این ادعای پیپ است»، پدر په پینو می گوید.

·    «از کجا معلوم که او راست می گوید.

·    من اما یک خرگوش صادق هستم.

·    من حوصله جنگ و دعوا ندارم، می شنوی؟

·    بنابرین، من مسئله را روشن خواهم کرد.

·    در آن صورت، من با دست خودم پیپ را برخواهم گرداند.»

 

·    پدر په پینو برمی گردد و می خواهد که از پیپ سؤالی کند.

 

·    پیپ اما تندتر از او ست.

 

·    او از لای پاهای پدر په پینو می گذرد و در لا به لای درختان بیشه ناپدید می شود.

 

·    سه روز است که پیپ رفته و از او خبری نیست.

 

·    هوا هم خیلی سرد است.

 

·    په پینو خیلی غمگین است.

 

·    پیپ حالا کجا ست؟

 

·    آیا او از سرما می لرزد؟

 

·    و سرانجام په پینو به جست و جوی پیپ می پردازد.

 

·    «پیپ!»، په پینو با صدای بسیار بلند داد می زند.

·    «کجائی پیپ، کجائی؟»

 

·    صدای په پینو گرفته است، ولی با این حال، به جست و جوی پیپ ادامه می دهد.

 

·    وقتی که شب از راه فرامی رسد، په پینو به خانه برمی گردد و بی آنکه حرفی بزند، سر بر بالش می نهد تا بخوابد.

 

·    «بزرگسال ها مضحک اند»، په پینو با خود می گوید.

·    «به چه دلیل، آنها به حرف های این توس نلدا باور می کنند؟

·    چرا او قبلا دنبال موش نمی گشت؟

·    باید یک جای کار بلنگد.»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر