۱۳۹۳ اسفند ۵, سه‌شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۱۶)


زهری از زبان زهری
سرچشمه:
«ماه نامه ی چیستا
مقاله ای راجع به نیما»

 
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون


۱
بهترین تفریح برایم، گم شدن و حل شدن در انبوه مردم خیابان است.

۲
هیچ نمایشگاهی برای من، دلپذیر تر از تماشای پیشخوان مسجد شاه نیست.

۳
برای خود ملاک و ضابطه هایی دارم که اگر عقلی نیست، احساسی است.

۴
نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.

۵
حرف های من در شعر های من است، از آن رود، آب بردارید.


۶
از روزگارم ناراضی هستم که امانم نمی دهد و روز و شبم در تلاش آب و دانه می گذرد.

۷
بدبختی است که مجال پرداختن به ذوقیات، کمتر دست می دهد.

۸
عمر من در قفس خانه، در قفس اتومبیل، در قفس اداره و در قفس کلاس می گذرد .

۹
به ناچار، آنچنان منظم است که از هم اکنون می توانم بگویم:
مثلا ساعت ۱۰، روز اول بهمن ماه، ۱۳۳۸ به چه کاری مشغول خواهم بود.

۱۰
بیشتر شعر هایم به اقتضای زمان، اجتماعی بود، یا به اقتضای احوال شخصی عاشقانه.
اما آنچه چاپ می شد اجتماعیاتش بود.

۱۱
من ذاتا آدم ساکت و گوشه گیری هستم.
همیشه از حضور در جمع وحشت داشته ام.
خجالتی و کم حرف هستم.

۱۲
خود را کمتر از آنی می بینم که هستم.

۱۳
اما درون من ساکت نیست.

۱۴
بسیار چیزها را ندیده می گیرم، اما همه چیز را می بینم.

۱۵
من در درونم می جوشم.
آیا شما نام این را محافظه کاری می گذارید؟.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر