۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۱۳)


جمعبندی و ویرایش از
ربابه نون
 
محمد زهری
آنقدر خوانده ام و شنیده ام و دیده ام، که این غرور بر من چیره نشود که
کار خویش را از هر لغزش و ناسازی تهی بدانم
و آن را به کمال بیابم.
از همین رو ست که 
از هر خرده گیری، هرچند هم تاب فرسا باشد، خاطر نخواهم رنجاند.

مفاهیمی که محمد زهری در این دلیل خویش به خدمت می گیرد، قابل تأمل اند:
خرده گیری و تاب فرسا

خرده گیری یکی از فرم های بسط و تعمیم مقوله فلسفی انتقاد است.
انتقاد همیشه دیالک تیکی از انتقاد از خود و انتقاد اجتماعی است.

اگر به طرز برخورد محمد زهری دقت شود، از همین دیالک تیک پرده برمی افتد:


۱
  «آنقدر خوانده ام و شنیده ام و دیده ام، که این غرور بر من چیره نشود که
کار خویش را از هر لغزش و ناسازی تهی بدانم»

این اعتراف او دال بر انتقاد از خویشتن خویش است.
این اعتراف حاکی از  به چالش شخصی کشیدن خویشتن خویش است.
این به معنی تطهیر داوطلبانه و خود مختارانه ی تفکر و طرز تفکر خویشتن خویش است.

آشنایان او نیز وقتی از فروتنی اش سخن می گویند، همین روند انتقاد از خود او را ـ البته بی آنکه خود بدانند ـ  تبیین می دارند.
آنها احتمالا فکر می کنند که محمد زهری مثل بقیه تئاتر بازی می کند:
شکسته نفسی می کند.


۲
از همین رو ست که از هر خرده گیری، هرچند هم تاب فرسا باشد، خاطر نخواهم رنجاند.

این حکم محمد زهری دال بر طبیعی و مشروع و مقبول دانستن انتقاد اجتماعی است.
برای شاعر طراز نوین، موضوع (اوبژکت) ارزیابی، داوری و خرده گیری همنوعان ـ خواه دوست و خواه دشمن ـ قرار گرفتن، امری عادی، طبیعی، منطقی و اجتناب ناپذیر است.

از کجا ما به این نتیجه می رسیم؟


۳
از همین رو ست که از هر خرده گیری، هرچند هم تاب فرسا باشد، خاطر نخواهم رنجاند.

مفهوم «هرچند هم تاب فرسا باشد»، ـ همانطور که قبلا ضمن مقایسه محمد زهری با سعدی ذکرش رفت ـ دال بر تأکید اکید بر ضرورت و لزوم بی چون و چرای روشنگری و خرده گیری است.
انتقاد همنوعان حتی اگر عصب سوز و تاب فرسا باشد، برای شاعر بهتر از سکوت و بی اعتنائی است.

اما چرا و به چه دلیل؟

۴
دلیلش در جهان بینی و ایده ئولوژی شاعر است.

مارکسیسم ـ لنینیسم نه تئوری تماشا و انفعال و بی اعتنائی و بی طرفی، ماستمالی و دلالیگری، بلکه از سر تا پا تئوری انتقاد است.

اما چرا و به چه دلیل؟
 
۵
دلیل تئوری انتقاد بودن مارکسیسم ـ لنینیسم در انقلابی بودن آن است.

هر تئوری انقلابی برای تحول وضع موجود، چاره ای و راهی جز به چالش علمی و انتقادی ـ انقلابی کشیدن آن ندارد.

چون بدون انتقاد علمی و انقلابی. نمی توان دست به  روشنگری زد و بدون روشنگری نمی توان توده های مولد و زحمتکش را بسیج نمود و سازمان داد و بدون بسیج و تشکل توده های مولد و زحمتکش (دهقانان، کارگران، پیشه وران، روشنفکران ترقی خواه) نمی توان جامعه کهنه را با جامعه نوین جایگزین ساخت و مناسبات اجتماعی را زیر و زبر نمود.


۶
از همین رو ست که از هر خرده گیری، هرچند هم تاب فرسا باشد، خاطر نخواهم رنجاند.

فرق و تفاوت و تضاد محمد زهری با گله روشنفکران عقیم و عقب مانده وطنی ـ چه چپ  و چه راست، چه «کم و نیست» و چه کنسرواتیو ـ  ضمنا در همین موضعگیری رادیکال او ست.

محمد زهری  به احدی از  آحاد به اصطلاح عوام، «منور الفکر»، شباهت ندارد.
یگانه ای بی همتا ست.

ما ـ اگر بخت، یار باشد ـ در روند تحلیل میراث او، با این شخصیت کیمیا و کمیاب، بهتر و بیشتر آشنا خواهیم شد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر