۱۳۹۳ بهمن ۲۴, جمعه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۹)

 
جمعبندی و ویرایش از
ربابه نون
 
پیشکش به مادرم
مریم فیروز
 
محمد زهری
حرف را رها کنیم.
در باب شعر و شاعری (به نحو اعم) و در باره ی خودم و شعرم (به نحو اخص )
هیچ حرفی ندارم و بی پیرایه تر آنکه
نمی توانم هم داشته باشم.
اصلا گفت و گو در این زمینه، کار من نیست.
 زیرا دست یازیدن بدان، تجاوز بر حریم نقاد است.

محمد زهری در این فراز از کلام خود، بهانه می آورد تا از ارزیابی خویشتن و اشعار خویش پرهیز کند.
او بیشک می داند که حریم معینی برای منتقد وجود ندارد تا کسی حق «تجاوز» از آن را نداشته باشد.

چرا و به چه دلیل؟
۱
اولا به این دلیل که در کشور محمد زهری منتقد به معنی واقعی کلمه چیزی از جنس کیمیا بوده و است.

اکثریت قریب به اتفاق منتقدین کذائی در بهترین حالت قادر به «کشف» عناصر صوری، سطحی و ساده در  آثار مادی و فکری و هنری اند.
عناصری که توجه  هر مصرف کننده ی آنها را نیز کم و بیش جلب می کنند.

ما نمونه هائی از ارزیابی برخی از  آنها را پیشاپیش منتشر کرده ایم.
«کشف» مهم اکثر آنها مثلا این است که محمد زهری سبک خراسانی داشته و یا سبک خوزستانی.
اشعارش کوتاه بوده اند و یا طولانی.



۲
ثانیا هر مولدی، چه مولد مادی، چه مولد فکری و چه مولد هنری پیش از هر کس و بیش از هر کس و علاقه مندتر از هرکس قادر و مایل به ارزیابی آثار خویش است.
حریمی برای غیر در این زمینه وجود ندارد تا او محترم شمارد.



۳
 
هر شاطری قبل از مشتری، نان خود را از هر نظر مورد ارزیابی قرار می دهد.
ارزیابی کار و محصول کار خویش امری جبری است.
در غیر این صورت توسعه و تکامل جامعه بشری امکان ناپذیر می گشت.



۴
شاعر هم بسان شاطر اشعار خود را صدها بار می خواند و تصحیح می کند.
این فرمی از انتقاد از خود است.

از دیوان غزلیات خواجه شیراز نسخه های متفاوتی در دست اند که بسیار معیوبند.
این بدان معنی است که خواجه لحظه به لحظه روی آنها کار کرده و اشعار خود را حسابی سوهان زده است.



۵
اصلا گفت و گو در این زمینه، کار من نیست.
 زیرا دست یازیدن بدان، تجاوز بر حریم نقاد است.

محمد زهری بهانه می آورد.

 
ما هنوز از میراث او خبر نداریم.
به احتمال قوی راجع به خویشتن و اشعار خویش نیز آثار ارزشمندی به میراث نهاده است.

سؤال اما این است که چرا و به چه دلیل حاضر به داد سخن دادن راجع به خویشتن و آثار خویش نیست؟
آنهم در کشوری که هر ننه مرده ای شب و روز رجز می خواند و منم منم سر می دهد.

مثلا خود را «با مداد اول و آخر»، «شرف کیهان» و غیره جا می زند.



۶


دلیل این پرهیز را مهدی اخوان ثالث به نحوی از انحاء بر زبان رانده است:

«محمد زهری،  هنرمندی پُرکار و متواضع است.
از غرور احمقانه ی بی دلیلی که دامنگیر بسیاری از اهل ذوق جوان ما شده،  حتّی المقدور می پرهیزد.»

تواضع اما مفهوم مناسبی در این مورد نیست.
محمد زهری و سیاوش کسرائی و حتی هوشنگ ابتهاج متواضع نیستند.

تواضع یکی از سجایای اخلاقی تهوع آور و انزجار انگیز فئودالی ـ روحانی است.

جوانشیر هم در میراث گرانقدر خویش، تحت عنوان «حماسه داد»، هرگز به هنگام ابراز نظر شخصی، از واژه من ـ واژه محبوب و صرفنظر ناپذیر علما و شعرای فاشیسم ـ هرگز استفاده نمی کند و استفاده از واژه (ضمیر) «ما» را ترجیح می دهد.

سؤال اما این است که چرا و به چه دلیل؟


۷

دلیل این پرهیز محمد زهری و امثال کیمیای او، تعلق طبقاتی اصیل و عمیق به توده است.
محمد زهری بسان پروردگار خود عمدا بی نشان و بی نام می ماند.
پرولتر تمام عیار می ماند.
بی همه چیز مطلق می ماند.


مولد بی همه چیز همه چیز مادی و فکری و فرهنگی و هنری بودن و ضمنا بی نشان و بی نام ماندن، کسب و کار تاریخی همیشگی توده و سرسپردگان و سگان اهلی شده ی توده بوده است.


۸

به همین دلیل است که سگان و سرسپردگان توده را کسی نمی شناسد.
سیاوش کسرائی اشعار خود را مدت های مدیدی به اسامی مختلف منتشر کرده است.
در اثر مریم فیروز راجع به شخصیت های ملی، حتی نامی از سران حزب توده و سرسپرگان توده به چشم نمی خورد.

سرسپردگان و سگان توده با نامجوئی از ریشه بیگانه بوده اند و هستند.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر