۱۳۹۳ بهمن ۲۸, سه‌شنبه

هماندیشی با امیر علی زاده (۳)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
فرهاد
 
تحلیلی از یدالله سلطان پور

 من تعصب ندارم
من به صورت تصادفی انسان بدنیا آمدم
( امکانش بود گربه باشم )
من به صورت تصادفی مرد بدنیا آمدم
 ( امکانش بود زن باشم )
من بصورت تصادفی در ایران بدنیا آمدم
( امکانش بود در پرو بدنیا بیایم )
من بصورت تصادفی در خانواده ای شیعه و مسلمان بدنیا آمدم
( امکانش بود در خانواده ای هندو بدنیا بیایم )

·      در همین ۵ جمله آغازین امیر، نه فقط جایگاه اجتماعی و خاستگاه و پایگاه طبقاتی او مشخص می شوند، بلکه ضمنا مشخصه ایده ئولوژیکی مشترک روشنفکریت وطنی ـ اعم از چپ کم و نیستی (که به غلط کمونیستی نوشته می شود) و راست کنسر (سرطانی) و آرتیستی (هنرپیشگی) (که به غلط کنسرواتیو نوشته می شود) ـ آشکار می گردد:

۱
من تعصب ندارم

·      همه این ۵ جمله با واژه کت و کلفت و مؤکد و مؤید «من» شروع می شوند.
·      واژه «من» مفهوم مرکزی محبوب و مطلوب اعضای طیف متشکل از طبقات اجتماعی واپسین است.

۲
·      اگر اعضای طبقات اجتماعی آغازین (اشرافیت برده دار آغازین، اشرافیت فئودالی آغازین و بورژوازی آغازین) خرد و جامعه و نوع و عام را در کانون ایده ئولوژیکی خود قرار می دادند، اعضای طبقات اجتماعی واپسین «من» گندیده فردی خود و امثال خود را بسان ربی و یا رب النوعی در کانون هستی بطور کلی قرار می دهند و بسان موجودات جن زده جنون گرفته رجز می خوانند.

۳
·      فقط کافی است که کسی فردوسی خردمند خردگرای خردستا را با خیام و حافظ و امثالهم مورد مقایسه قرار دهد.
·      اولی خرد را بر پرچم رزم رهائی بخش خود می نگارد و دومی خانه خرد را به آتش میخانه می کشد.
·      اولی توده را و پهلوانان سرسپرده ی توده را به ستایش می نشیند و دومی فلک را برای هر غزلش  به فونکسیون ثریافشانی مجهز می سازد.

۴
·      و یا کسی سایه و سیاوش و زهری را با شاملو و جلال آل احمد و غیره مقایسه کند.
·      «من» نوعی دسته اول غم خلق را در دل می پرورد و «من» دسته دوم خود را «شرف کیهان»، «بامداد اول و آخر»، چیزی فراتر از خدای کذائی جا می زند.

۵
من به صورت تصادفی انسان بدنیا آمدم
( امکانش بود گربه باشم )
من به صورت تصادفی مرد بدنیا آمدم
 ( امکانش بود زن باشم )
من بصورت تصادفی در ایران بدنیا آمدم
( امکانش بود در پرو بدنیا بیایم )
من بصورت تصادفی در خانواده ای شیعه و مسلمان بدنیا آمدم
( امکانش بود در خانواده ای هندو بدنیا بیایم )

·      مهمترین فرق ها، تفاوت ها و تضادهای جامعه و جهان در آئینه ضمیر امیر به اشکال زیر منعکس می شوند:

الف
من به صورت تصادفی انسان بدنیا آمدم
( امکانش بود گربه باشم )

·      به شکل فرق و تفاوت و تضاد انسان با گربه.
·      این در بهترین تجرید عبارت است از فرق و تفاوت و تضاد طبیعت اول با طبیعت دوم (جامعه، انسان)
·      هر کودکی که چشم به جهان می گشاید و یا هر جانوری قادر به تمیز این فرق و تفاوت و تضاد است.
·      مشخصه مشترک دیگر روشنفکریت وطنی فلک زده ما همین سطح توسعه فکری و معرفتی ـ نظری بغایت نازل است.
·      حضرات همه از دم، بسان موجودات عهد بوق فقط قادر به تمیز فرق های فرعی و سطحی میان چیزهای دور و برخویش اند.

ب
من به صورت تصادفی مرد بدنیا آمدم
 ( امکانش بود زن باشم )

·      به شکل فرق و تفاوت و تضاد ماده و نر.
·      فرق فرعی مبتنی بر جنسیت موجودات.
·      طبیعی ترین و عادی ترین و تغییرناپذیرترین و ضمنا فرعی ترین و سطحی ترین فرق و تفاوت و تضاد
·      این چیزی جز ساختن کوهی از کاهی برای رجز خوانی توخالی نمی تواند باشد.

ت
من بصورت تصادفی در ایران بدنیا آمدم
( امکانش بود در پرو بدنیا بیایم )

·      به شکل فرق و تفاوت و تضاد جغرافیائی، قومی و یا ملی

‍پ
من بصورت تصادفی در خانواده ای شیعه و مسلمان بدنیا آمدم
( امکانش بود در خانواده ای هندو بدنیا بیایم )

·      به شکل فرق و تفاوت و تضاد مذهبی.

·      جای شریعتی شیاد خیلی خیلی خالی است.

۶
·      اگر به فرض محال، همین فرق ها و تفاوت ها و تضادهای فرعی و سطحی و کشکی روزی حل شوند، هیچ شق القمری برای هیچ ننه قمری در هیچ زمینه ای صورت نمی گیرد.

۷
·      به این ۵ فقره فرق و تفاوت و تضاد فرعی و سطحی می توان ۵۰ فقره و یا حتی ۵۰۰ فقره فرق و تفاوت و تضاد فرعی و سطحی دیگر را نیز اضافه کرد.
·      امیر می توانست در سنت شریعتی و هر آخوند با و بی عمامه ای ادامه دهد و مثلا بگوید:

من به صورت تصادفی اردبیلی بدنیا آمدم
( امکانش بود قزوینی باشم )
من به صورت تصادفی ترک بدنیا آمدم
( امکانش بود عرب  باشم )
من به صورت تصادفی بلوچ بدنیا آمدم
( امکانش بود کرد باشم )
من به صورت تصادفی سفید پوست بدنیا آمدم
( امکانش بود سرخ پوست باشم )
...

۸
·      دیالک تیک دیگری که امیر در همه این موارد، به باد فراموشی می سپارد، دیالک تیک دیرین علت و معلول است که حتی از دیالک تیک امکان و واقعیت قدیمی تر است و هر دهقان بی سوادی هر روز در هر نشستی بر زبان می راند:
·      هر خانه ای بنائی دارد، بنابرین جهان و کهکشان ما هم باید خالقی و خدائی داشته باشد.

۹
·      اینکه امیر و امرا به صورت انسان به دنیا می آیند و نه به صورت گربه، علتی و چه بسا حتی عللی دارد.
·      بسان هر معلولی که ناشی از علت و یا عللی است.

·      دیالک تیک علت و معلول هم به نفع امیر نیست.
·      و گرنه امیر و همه امرای جهان از این دیالک تیک خبر دارند.

·      دیالک تیک روی هم رفته موی دماغ سفسطه گران، خودفریبان و عوامفریبان بوده، است و خواهد بود.
·      به همین دلیل همه خردستیزان قبل از هر چیز، دیالک تیک را به آماج حملات مستمر خود قرار داده اند.
·      خرد و دیالک تیک همیشه و همه جا با هم همنفس و همراه بوده اند.

۱۰

·      به همین دلیل گئورگ لوکاچ می گوید:
·      هر خطا و خریت و خیانت و جنایت با پایمال کردن دیالک تیک شروع می شود.

·      لوکاچ ضمنا بلحاظ تجربی، تاریخی بطرزی مستند نظر خود را اثبات می کند.

·      او بر آن است که تخریب خانه خرد توسط شوپنهاور، نیچه و هایدگر و غیره (فلاسفه بورژوائی واپسین) زمینه لازم را برای انجام سهل و آسان جنایات فاشیسم فراهم آورده بود.

·      همین کار را فضلا و شعرا و علمای میهن ما نیز در حق مونارشیسم و فوندامنتالیسم انجام داده اند که همدست و همپیمان و همشیره فاشیسم اند.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    به همین دلیل همه خردستیزان قبل از هر چیز، دیالک تیک را آماج حملات مستمر خود قرار داده اند.

    پاسخحذف