۱۳۹۳ اسفند ۹, شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۲۰)


زهری از زبان زهری
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

محمد زهری
نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.
حرف های من در شعر های من است،
 از آن رود، آب بردارید.

جمله اول شاعر ـ فی نفسه و به تنهائی و به مثابه حکم عام، کلی و انتزاعی ـ نه در حق خود او صادق است و نه قابل توصیه است.
برای اینکه بنی بشر چاره ای جز هماندیشی به نیات مختلف، متفاوت و حتی متضاد ندارد.
اثبات صحت و سقم چیزی برای همنوع و اثبات صحت و سقم چیزی توسط همنوع، ستون فقرات هماندیشی را تشکیل می دهند.

شاعر هم بی کمترین تردید از این حقیقت امر آگاه است.
او اما این حکم را در مورد منفرد و خاص مربوط به شعر خود مطرح می سازد.
برای درک دقیق منظور او باید جمله دوم او را در نظر گرفت.

۱
نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.
حرف های من در شعر های من است،
 از آن رود، آب بردارید.

منظور محمد زهری این است که به جای حرف کشیدن از شاعر راجع به شعرش و یا به جای گوش دادن به تحسین و تقبیح منتقد از شعر کسی، بروید و خود شعر او را مورد بررسی عینی (اوبژکتیو) قرار دهید.

این موضعگیری شاعر اما بلحاظ اسلوبی و معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) به چه معنی است؟

۲
نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.
حرف های من در شعر های من است،
 از آن رود، آب بردارید.

شاعر در واویلای فقر فلسفی و در بیگانگی هراس انگیز با دیالک تیک و ضمنا در بی خبری از تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی در جامعه، دست به ریشه و سرچشمه می برد:
او دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک شعر و شاعر از سوئی و به شکل دیالک تیک شعر و مصرف کننده شعر بسط و تعمیم می دهد و در سنت مارکس، نقش تعیین کننده را از آن اوبژکت (شعر) می داند.

این بلوغ فلسفی، معرفتی ـ نظری و اسلوبی محمد زهری هم ستایش انگیز است و هم حیرت انگیز.

اما چرا و به چه دلیل؟

۳

دلیلش این است که در حزب توده کسی از تئوری شناخت و اسلوب دیالک تیکی اطلاع درستی نداشته است.
ماتریالیسم احسان طبری در بهترین حالت ماتریالیسم متافیزیکی و چه بسا حتی مکانیکی بوده و ستون سوم فلسفه علمی (تئوری شناخت) برای شان خطه ای ناشناخته بوده است.

محمد زهری اما در این میان استثناء است.
 
احتمالا خود زهری به عمق و عظمت و غنای نظری و اسلوبی تفکر خود واقف نبوده است.

محمد زهری به احتمال قوی، مارکسیسم ـ لنینیسم را خود از نو کشف کرده است.
یعنی مارکسیسم ـ لنینیسم را از حیات اجتماعی مستقلا استخراج کرده است.
به عبارت دیگر، مارکسیسم ـ لنینیسم را زیسته است.

چون از ذره ذره افکار او طبیعیت (طبیعی وارگی)، اصالت و جوهر مندی می تراود.

۴
نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.
حرف های من در شعر های من است،
 از آن رود، آب بردارید.

محمد زهری در این دو جمله، سوبژکتیویسم را بطرز مضاعفی به چالش می کشد و رد می کند.
این بدان معنی است که او تیشه بر ریشه سوبژکتیویسم معرفتی فرود می آورد.
سوبژکتیویسمی که مرض معرفتی مهلک روشنفکریت وطنی بوده و کماکان است.

چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

۵
 نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم

محمد زهری قبل از همه، خود را به مثابه شاعر و سوبژکت (مولد شعر)، ثانوی محسوب می دارد.
این بدان معنی است که از دیدگاه دیالک تیکی او، نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت، یعنی در دیالک تیک شاعر و شعر، از آن اوبژکت و یا موضوع شناخت است.
یعنی از آن شعر است.

شاعر در این دیالک تیک به مثابه سوبژکت، نقش ثانوی دارد و نه تعیین کننده.
به همان سان که سیبیت سیب نه در کارنده و چیننده و فروشنده و خرنده و خورنده و بوینده سیب، بلکه در خود سیب است.

به زبان فلسفی، محتوای شناخت در موضوع شناخت است.
محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است.
به همین دلیل دیالک تیکی، محمد زهری نمی خواهد چیزی را اثبات کند.
همه چیز در خود شعر او ست که باید بطور عینی حلاجی شود و کشف شود.

۶
  و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.
محمد زهری ضمنا دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت را به شکل دیالک تیک شعر و صاحب نظر (منتقد، خواننده، شنونده) بسط و تعمیم می دهد و باز هم در سنت کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم، نقش تعیین کننده را از آن اوبژکت شناخت (شعر) می داند و لذا نمی خواهد کسی راجع به شعر او ، چیزی را بطور سوبژکتیو (بنا بر مصلحت طلبی های مبتنی بر حب و خبث) برای ا و اثبات کند.

۷
نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.
حرف های من در شعر های من است،
 از آن رود، آب بردارید.

محمد زهری شعر خود را اولا حاوی بی کم و کسر «حرف های خود» محسوب می دارد.
در هر دو جمله او، یقین خارائینی در غرش مدام است:
اطمینان به نظر و اعتماد به نفس بی چون و چرا.

برای کسب این یقین قلبی و اعتماد به نفس، به سرمایه فلسفی و پشتوانه نظری عظیمی نیاز است.

درست به دلیل فقدان همین سرمایه و پشتوانه است که اکثریت قریب به اتفاق روشنفکریت علیل و ذلیل وطنی، یکی به نعل می زند و یکی به میخ و اسب سخن از درد به خود می پیچد.

۸
نه، می خواهم چیزی را ثابت کنم و نه، می خواهم چیزی را برایم ثابت کنند.
حرف های من در شعر های من است،
 از آن رود، آب بردارید.

جمله اول شاعر حاوی قاطعیت غول آسائی است.
این زبان یک پهلوان پرولتاریا ست و نه زبان دلالی منفعت جو و مصلحت طلب حقیر و علیل و ذلیل.

شاعر ضمنا شعرش را به رودی تشبیه می کند.
به رودی محتوامند و اندیشه مند (حرف مند)

چرا به رود؟

۹
رود مایه حیات است و توده سطل بدست از آن رود برمی دارند.
هم برای تولید و تکثیر و توسعه و حفظ نسل و نوع خویش و هم برای تولید مایحتاج حیاتی خویش.

محمد زهری شعرش را به مثابه رود به عنوان حاوی و حامل نعمات معنوی تلقی می کند.
شعر او نه جفنگی توخالی و بی محتوا، بلکه رودی سرشار از تجربه و اندیشه است.
بسان اب و نان لازم است.

۱۰
شعر محمد زهری اما ضمنا نه  مرداب و گنداب ساکن و راکد، بلکه رودی رونده است.
به قول هگل در شدن مدام است.

شعر زهری بزعم خود شاعر، در تصفیه و تطهیر مدام است.
رفته رفته تازه تر، طراوت مندتر، زلال تر و گواراتر می شود.

در تحلیل اشعار او به این مسئله بر خواهیم گشت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر