۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

اسب و سوار

محمد زهری 
(تهران - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۳)

بال افشان، باد پیما، تیز تک
اسبش از صحرا و هامون بر گذشت

آتش نعل سمند صخره کوب
از ستیغ ماه و از اختر گذشت

خاک هامون برفشانده تا به چرخ
خود چو برق جسته از معبر گذشت

کف به لب، تن در عرق، در هر نفس
چون خیال، از دشت پهناور گذشت

اسب تازان در بیابان و سوار
در سرش اندیشه دلبر گذشت

داغ شلاق شتاب بی شکیب
بر کفل، چون دشنه ی آذر گذشت

باز اسب خسته در راه سیاه
تیز چونان ضربت خنجر گذشت

در دل یکه سوار شب نورد
شوق وصل یار گل پیکر گذشت

در کنار تک درختی، اسب ماند
آشنا بر آشنا، آخر گذشت

باز شد بازویی و بوسی شکفت
لخت دیگر (لحظه ای بعد) آب وصل از سر گذشت

کف به لب، تن در عرق، بسته نفس
اسب خسته  اوفتاد و در گذشت!


پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر