۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

هماندیشی با امیر علی زاده (۴)

تندیس هگل و مارکس
در پکن

یدالله سلطان پور
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
فرهاد
 
 اندیشنده در کامنتی نوشت:
 نطفه سوسیالیسم و کمونیسم نیز در بطن نظام سرمایه داری به مثابه امکان یعنی بطور بالقوه وجود دارد.
اگر  این مسئله را در ارتباط با حکم زیر در نظر گیریم، مبنی بر اینکه
« اما چرا دیالک تیک امکان و واقعیت (بالقوه و بالفعل)، دیالک تیکی عینی است؟
دلیل عینیت این دیالک تیک، این است که بی اعتنا به بود و نبود و میل و اراده و هوس این و آن صورت می گیرد.
میلیاردها سال قبل از پیدایش انسان همین دیالک تیک در عالم جمادات و نباتات و جانوران یعنی در کل هستی عمل کرده است...»، 
می توان به این نیتجه رسید که
 فعلیت یابی سوسیالیسم و کمونیسم بالقوه موجود در بطن نظام سرمایه داری،  امری اجتناب ناپذیر بوده، خواهی نخواهی بوقوع خواهد پیوست و وااقعیت خواهد یافت.
بقول معروف دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.»


میم

نه.

۱
عینیت دیالک تیک امکان و واقعیت و هر دیالک تیک دیگر به معنی اوتوماتیسم مربوطه نیست.
بیضه می تواند صد ها سال بماند بی آنکه از جوجه خبری باشد.
مثلا مرغ اگر روی بیضه نخوابد امکان مربوطه واقعیت نمی یابد.

۲
ضمنا هر شناخت افزاری حیطه خاص خود را دارد.

برای توضیح تحقق این دیالک تیک در طبیعت دیالک تیک های دیگر (دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی) و در جامعه دیالک تیک های بکلی دیگری  (دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی)  کشف و فرمولبندی شده اند.

الف
مثلا دیالک تیک کمیت و کیفیت در کل هستی و غیره

ب
مثلا دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت در جامعه.


۳
یکی از کشفیات مهم مارکس و انگلس 
 سوبژکتیویته در جامعه بشری  است.
بدون مبارزه طبقاتی و بدون انقلاب اجتماعی به مثابه لکوموتیو جامعه و تاریخ
 گذار از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نازل به عالی، مثلا از فئودالیسم به سرمایه داری صورت نمی گیرد
 و نمی تواند هم صورت گیرد.

۴
همین فرماسیون نکبت فئودالی بیش از هزار سال عمر کرده است.
حتی خطر آن رفته که چرخ تاریخ را متوقف سازد.
کاری که شدنی نیست.

۴
این کشف فوق العاده مهم مارکس و انگلس 
حاکی از آن است که پدیده ها و روندهای اجتماعی از هر نوع 
 ـ چه رفرمیستی و چه انقلابی، چه مخرب و منفی و چه سازنده و مثبت  ـ
 در هر زمینه مادی و علمی و فکری و هنری بی سوبژکت (فاعل انسانی و طبقاتی) نیستند.
سوبژکت مند هستند.

واژه سوبژکت مند را به تقلید از واژه قدرت مند می سازیم.
با این تفاوت که قدرت واژه عربی است و سوبژکت واژه لاتینی و یا یونانی.

۵
به عبارت دیگر  تفاوت و تضاد پدیده ها و روندهای طبیعی با پدیده ها و روندهای اجتماعی به شرح زیر است:

الف
پدیده ها و روندهای طبیعی 
(توفان، زلزله، آتشفشان، رعد و برق و غیره) 
بطوز  خودپو، اوتوماتیک صورت می گیرند.
بی سوبژکت انسانی و اجتماعی صورت می گیرند.

ب
پدیده ها و روندهای اجتماعی اما برعکس.


۶
نکته مهم دیگر اینکه برای توضیح چیزهای مختلف هستی باید تمامی ساز و برگ معرفتی و تحلیلی مارکسیسم ـ لنینیسم را به خدمت گرفت.
دلیل وسواس هگلی و لنینی در تعریف و کاربست مفاهیم همین جا ست.
میزان دانش و توان نظری و عملی هرکس به اندازه وسعت گنجینه مفاهیم او و میزان تمرین کاربست آنها ست.

فرهاد

من به صورت تصادفی انسان بدنیا آمدم
(امکانش بود گربه باشم )

به نظر می رسد جمله بالا رو نبایستی بشکل مقطعی تبیین و تفهیم کرد.
چون تمامی عناصر و اله مان های جهان هستی بهم وابسته (پیوسته) اند
یعنی آجرهای اولیه «من»، همان ذرات ریز زیز اتمی نوترون و پروتون هاست و من هم جزء جهان هستی هستم
طبق قوانین علمی در نهانخانه هستی گربه نشدم، انسان شدم.
 طبق همان قانونمندی تصادف
در مثل مناقشه نیست.

و اما به گمانم به سنگریزه و یا قطره نمی توان گفت کوه و یا دریا
زیرا سنگریزه و قطره حالات و کمیات و کیفیات کوه و دریا را ندارند.


میم

منظور شما مونیسم مادی جهان است.
منظور شما وحدت مادی همه چیزهای هستی است.

۱
این نظر، نظر فی نفسه درستی است:
در تحلیل نهائی، میان دیوار و دایناسور بلحاظ ماهوی فرقی نیست.
هر دو از عناصر شمیائی تشکیل شده اند و فقط ساختارشان یعنی نحوه پیوند اتم های شان متفاوت است.

۲
اما گذار از چیزی به چیزی دیگر مثلا از نطفه به جوجه نفی دیالک تیکی است.
و به مدد  تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز هگلی قابل توضیح و فهم و تفیم اند.

۳
هر تزی (زرده و سفیده بیضه) آنتی تز خاص خود (نطفه خاص خود) را دارد
 و نتیجتا پس از نفی و حذف تز، سنتز معینی پدید می آید.
مثلا جوجه.

۴
برای تشکیل گربه (به مثابه سنتز) تز و آنتی تز دیگری لازم است.

۵
با مخدوش کردن همین تریاد (تثلیث) هگلی  
عوام الناس تحصیلکرده و عوامفریبان متلون، 
زمینه لازم را برای هر خطا و خریت و خیانتی آماده می سازند.

۶
با این مغالطه است که جای سوبژکت های تاریخی را عوض می کنند.
مثلا قشر شلم شوربای روشنفکر و یا سکنه حاشیه نشین متروپول ها را
 به عنوان آنتی تز بورژوازی یعنی به عنوان سوبژکت تاریخ جا می زنند.

۷
سنتز حاصل از آنتی تزهای من در آوردی 
(سوبژکت های غیر و یا چه بسا حتی ضد پرولتری) 
  اما نه سوسیالیسم، بلکه گربه خواهد بود.

۸
مخدوش کردن این تعین (دترمینیته) 
نوعی خردستیزی و عوامفریبی است.

۹
به همین دلیل هگل و مارکس و انگلس و لنین می گویند:
نفی همیشه معین است.
نفی همیشه تعین مند است.
نفی همیشه دترمینه شده است.

مراجعه کنید به دترمینیسم، نفی نفی و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر