۱۳۹۳ اسفند ۵, سه‌شنبه

هماندیشی با سیاوش کسرائی (۳)


ویرایش و تحلیلی از
میم حا نجار
پیشکش به
ناهید

همچنان و هنوز
سوگند توده ها
در دیار ما، «چراغ» است.

همچنان و هنوز
در شهر و روستا
نام زیارتگاه ها، «اجاق» است.
 سهند 

سیاوش
باور نداشتم سقوط اخلاقی، به طور رسمی نیز اوجی تا حد هیئت سیاسی یافته باشد و جایی در منشئات آن باز کند.

از همین جمله اول سیاوش می توان به فروپاشی خوش بینی سوبژکتیو او پی برد.
این سطل آب یخ که بر سر شاعر بلافصل توده ریخته می شود، فقط منحصر و محدود به «سقوط اخلاقی» هیئت کذائی نبوده است.
سیاوش نیز هشیارتر از آن بوده که نداند.

مسئله هم فقط سقوط اخلاقی اعضای هیئت کذائی ننبوده است.

۱

مسئله برای سیاوش و سیاوش های انگشت شمار، قبل از هر چیز، شکاف و شکست و فروپاشی کعبه امید توده ها ست.
این نامه را سیاوش در آستانه تخریب بی برگشت سیستم سوسیالیستی واقعا موجود نوشته است.
پسیکولوژی سیاوش در این لحظات، خود مخروبه ای همه جانبه است.

خیلی از کمونیست ها تحت این فشار پسیکولوژیکی دچار جنون گشته اند و چه بسا دست به انتحار زده اند.

در طرفة العینی ابر قدرتی تسلیم می شود، بدون آنکه گلنگدنی کشیده شود و گلوله ای شلیک گردد.
کعبه امید خلق ها به گداخانه ای ترحم انگیز شباهت پیدا می کند و میلیون ها کودک پرورش یافته در مکتب خلق که به قول نیک آیین، مظاهر «جمال جسمی و کمال روحی» بوده اند، بسان سیب و سیب زمینی به خانواده های مرفه بورژوازی و یا حتی به اربابان کنسرن های سکس و مد و فحشا فروخته می شوند.
به روایت مخبر صادق در رسانه های امپریالیستی، هر سال، ۵ میلیارد یورو از این بابت وارد کیسه پول امپریالیسم آلمان می شود.

جامعه امن و امان شوروی به محلات گانگسترنشین نیویورک صد سال پیش شباهت پیدا می کند.

۲
بحران مهارناپذیر و شکست عنقریب با یورش ایده ئولوژیکی لگامگسیخته همراه می گردد و نظام منفور و منحوس سرمایه داری که از تک تک حفره هایش چرک و کثافت و خون می تراود، به مثابه «پایان تاریخ بشری»، یعنی به مثابه نقطه اوج تکامل جامعه بشری جا زده می شود.

سیاوش از ماهیت جوامع طبقاتی عمیق تر و دقیق تر از هر کسی خبر دارد و بهتر از هر کس می داند که قضیه از چه قرار است.
ضربه اساسی وارده بر ستون فقرات روان شاعر، نه ضربه ای صرفا «ملی»، بلکه عمدتا بین المللی است.
همین پسیکولوژی را در اشعار آن زمان هوشنگ ابتهاج نیز می توان مشاهده کرد.

این ضربه نه فقط امثال سایه و سیاوش را، بلکه حتی هونکر ها، مارگوت ها و کاسترو ها را بیمار و پیر و زمینگیر می کند.

۳
به همین دلیل باید پله ای از پله ملی بالاتر رفت تا به درک بهتر تراژدی پرولتاریا نایل آمد.
به همان سان که کمون پرولتاریای پاریس پس از ۷۰ روز سرکوب و سرنگون می شود، کمون پرولتاریای روس پس از ۷۰ سال تضعیف و تخریب و سرنگون می گردد.

سیاوش ولی نه شاعری دلال صفت و سازش طلب، بلکه شخصیتی از تراز کونهال و کاسترو ست.
سیاوش شخصیتی لنینی است.
به همین دلیل می کوشد تا حزب توده را به مثابه یکی از واحدهای رزم طبقاتی پرولتاریا از سقوط نجات دهد.
ضعف سیاوش اما نه در عزم لنینی او، بلکه در شرایط عینی ملی و بین المللی است.

۴
مشکل و معضل دیگر سیاوش در این است که بحران اجتماعی دست در دست با بحران فکری، روحی و روانی می رود.
دلیل این امر در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی و در دیالک تیک زیربنای اقتصاید و روبنای ایده ئولوژیکی  است.
این دو دیالک تیک، مهم ترین دیالک تیک های مربوط به عرصه جامعه بشری بطور کلی اند که در فلسفه ماتریالیسم تاریخی استدلال، اثبات و فرمولبندی شده اند.

وقتی شرایط زندگی مردم دچار بحران می گردد، شرایط روحی و ایده ئولوژی نیز به تبعیت از آن دستخوش بحران می شوند.
عکس این قضیه هم صادق است.
به همین دلیل لنین توجه جدی به سه فرم مبارزه طبقاتی را مؤکدا خاطرنشان می شود:

الف
مبارزه اقتصادی

ب
مباره سیاسی

ت
مبارزه ایده ئولوژیکی


۵
 به هنگام تحریر این نامه در مقیاس ملی، حزب توده به طرز فجیع و شرم انگیزی شکست خورده بود.
بخش اصلی و تعیین کننده ی رهبری آن بازداشت، رسوا و نابود شده بود.
مشی سیاسی اوتوپیکی حزب توده ورشکست، بی آبرو و بی اعتبار گشته بود.
هزاران سؤال بی جواب بر لب تک تک توده ای ها بود.

۶
 به هنگام تحریر این نامه در مقیاس بین المللی، سوسیالیسم واقعا موجود دستخوش بحران مادی و ایده ئولوژیکی و در حال فروپاشی بود.

فقط باید اندکی فانتزی (قوه تخیل) داشت و وضع مادی و فکری  و روحی  و روانی توده ای ها را تصور کرد.

۷
توده ای ها بر خلاف کمونیست های دیگر کشورها، زیر بار سنگین مضاعفی قرار داشتند:

الف
آنها از سوئی می بایستی اشتباهات حزب خود را حلاجی و خط مشی نوینی طراحی کنند.
این به دلیل بی بضاعتی نظری آنها شدنی نبود.
اگر خیلی تخفیف داده شود، باید گفت در کوتاهمدت شدنی نبود.
یعنی به زمان نیاز داشت.

بعید است که سیاوش با هوش فوق العاده اش از این حقیقت امر بی خبر باشد.

سؤال ولی این است که چرا بی تاب است؟

ب
توده ای ها می بایستی تحت فشار  مادی و فکری  و روحی  و روانی خارق العاده ای زیر آوار ملی و بین المللی همزمانی، شکست سهل و آسان سوسیالیسم را حلاجی کنند تا رهتوشه ایده ئولوژیکی لازم برای ادامه رزم طبقاتی داشته باشند.

دشواری و یا حتی امکان ناپذیری بر آمدن از عهده انجام این دو کار سنگین وقتی قابل تصور می گردد که دربدری، بی پناهی، بیکسی و آوارگی آنها را در اقصا نقاط جهان در نظر گیریم.


۸

باور نداشتم سقوط اخلاقی، به طور رسمی نیز اوجی تا حد هیئت سیاسی یافته باشد و جایی در منشئات آن باز کند.

این جمله آغازین سیاوش اولا حاکی از آن است که توده های حزبی در غربت دچار سقوط اخلاقی شده اند.

اخلاق یکی از عناصر روبنائی است و همیشه ـ خواه و ناخواه ـ به ساز زیربنا می رقصد.
کسی که دار و ندارش را بدون اینکه حتی «سموری را بیازارد» (محمد زهری) از دست داده باشد و بسان گدائی در غربت جهان بی سامان رها شده باشد، طبیعی است که لومپنیزه (لات واره، لاشخور واره) شود.

مفهوم «سقوط اخلاقی» که سیاوش محترمانه بر زبان می راند، حاکی از همین پدیده و همین روند هولناک است.

۹
این جمله سیاوش ضمنا حاکی از لومپنیزه گشتن عالی ترین ارگان حزب توده است.

این مسئله نیز مسئله ای اخلاقی و روبنائی است و تابع شرایط ناهنجار زیربنائی بوده است.
بر این شرایط ملی و بین المللی عینی (اوبژکتیو) ناهنجار، شرایط ملی و بین المللی سوبژکتیو رهبری حزب توده اضافه می شود.
رهبری حزب توده ظاهرا توان تئوریکی و حتی اتیکی ـ شعوری ـ شخصیتی ـ پراتیکی لازم برای بر آمدن از عهده حل این مسائل عملی و نظری دشوار را نداشته است.

به همین دلیل ـ درست تحت شرایط فشارآمیز مشابه به زمان استالین و در سنت استالین  ـ واکنش نشان می دهد.

ما در تحلیل محتوای نامه سیاوش شاید بتوانیم این مسئله را بهتر و دقیق تر ببینیم.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    دلیل این امر در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی و در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی است.

    پاسخحذف