۱۳۹۳ اسفند ۳, یکشنبه

هماندیشی با سیاوش کسرائی (۲)


 سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)


ویرایش و تحلیلی از
میم حا نجار
بولود قاراچورلو (۱۳۰۵ـ ۱۳۵۸ )
متخلص به سهند
هله ده، هله ده، بیزیم یرلرده
ساده انسانلارون، آندی، «چراغ» دور
هله ده، هله ده، کتده، شهرده
مقدس یرلرین آدی، «اجاق» دور 

همچنان و هنوز 
سوگند توده ها
در سرزمین ما، «چراغ» است. 

همچنان و هنوز 
نام اماکن مقدس،  
در شهر و روستا، «اجاق» است. 

فرازهایی از نامه ای از 
سیاوش کسرایی

۱۱
کارنامه (یا در حقیقت بیکارنامه) ی دو ساله ی حضور من در هیئت سیاسی و آنچه به چشم و به گوش دیده و شنیده ام، می ماند برای فرصتی مناسب و آن هم برای در میان نهادن با توده های حزبی 

۱۲
من به جرم تن زدن از هماهنگی با شما در ایجاد جو خفقان و سرکوب و پشتیبانی از به ستوه آمدگان حزب، می باید که ابتدا ترسانیده شوم و در صورتِ ادامه ی گستاخی تنبیه و مجازات گردم.
اما ضمنا هیئت سیاسی خود به خوبی این را هم می داند که 
«کفرِ چو منی گزافِ آسان نبود»

۱۳
شخصیت مرا به نمایشِ عام در می آورید و درمعرض داوری کسانی می گذارید که در همه جا من از برآمدن شان در برابر خودکامگی، تبعیض، جاسوس پروری، باند بازی، تلاشی حزب و سرانجام نخواستنِ شیوه ی شما و خواستن خرد جمعی به جانشینی شما پشتیبانی کرده ام .

۱۴
 من ـ سیاوش کسرایی ـ در طولِ مدتِ بلندِ عضویتم، با حزبم نیز رو راست و یگانه و به حزبم وفادار و خدمتگزار بوده ام و به خاطر آن، زندگی ام را کف دست گذاشته ام.

۱۴
و نکته ی دیگر آن که از این پس نیز خاکستر را از سوزاندن نترسانید که در این عشق،  ما سال هاست که بر باد رفته ایم.

۱۵
دبیران به پیشنهادات مکررم راجع به به راه انداختن کارزاری با تجهیز خانواده های زندانیان سیاسی که جان شان در خطر بوده و هست تا امروز اهمیتی نداده اند.

۱۶
دبیران همچنین از به راه انداختن هرگونه کارزاری علیه جنگ و به سود صلح نیز خود داری ورزیده اند.

۱۷
دبیران به امکاناتم برای تماس گیری با شخصیت های سرشناسِ گوناگون سیاسی ایران در خارج، جهت برقراری جبهه های مورد نظر حزب و دیگر بهره برداری های ضروری در این زمینه اعتنایی نکرده اند.

۱۸
جلسه ی عمومی پلنوم –که گویا گوش نامحرم در آن بود - از شنیدن ناروایی ها، سوء استفاده های مقامی در درون حزب و سوء استفاده های مالی و تبعیض ها و مفتش بازی ها در واحدهای گوناگون حزب و به ویژه در باکو محروم گردید و تنها زحمت خلاصه برداری ها از شکایت ها و نامه ها بر دست ما ماند.

۱۹
در چنین جوی و با وجود مشاهده ی شیوه های غیراخلاقی و غیرانسانی شما در خاموش کردن مخالفان (که باید در جای خود از آن سخن گفت)، بر روال همان اعتماد پیشین، به گفتن سخنان سربسته ای در جلسه ی عمومی بسنده کردم

۲۰
این است مرزی که مرا از شما جدا می کند.

۲۱
هرکسی به راه خویش می رود، من به راه توده می روم

۲۲
در خاتمه از رفقای هیئت سیاسی خواستارم که نامه ی مرا نیز برحسب موازین حقوقیِ دفاع مشروع و به جهت داوری، در اختیار توده های حزبی بگذارند و چنانچه این کار در ظرف مدت یک ماه از این تاریخ انجام نگیرد، خود را در تکثیر و توزیع آن آزاد می دانم.

سیاوش کسرایی
اول آبان ١٣٦٧ (برابر با ٢٣ اکتبر ١٩٨٨)


پایان

۳ نظر:

  1. بادرود بروح ََبرفتوحش این جریانات در سطوح زیرینهم دیده میشد وکسی سجاعت زنده یاد کسرایی رانداشت ترس از طرد شدن ازعشق وآرزوهامان وارا بسکوت وا میداشتو گاهی هم قهر میکردیم برای جند روزیوبعد احضار میشدیم گذشت ولی با حرمان گذشت با امید بآینده بسالهای آخر رسیده ایم من در باراه خود گفتم امیست که سالهی درازی را دراختیار داشته باشید

    پاسخحذف
  2. ممنون.
    گاهی آدم احساس می کند که از ما ست که بر ما ست.
    ما با روشنگری بطور کلی بیگانه ایم.
    حقیقت برای ما عینیت ندارد.
    بحث هم که می کنیم به دعوا و مرافعه شبیه است تا به هماندیشی و هماموزی

    پاسخحذف

  3. ( این است مرزی که مرا از شما جدا می کند.
    هرکسی به راه خویش می رود،
    من به راه توده می روم..)
    سیاوش کسرائی علارغم اینکه شاعر بوده کم و بیش مکنونات خود را به زبان ساده و البته تراژیک بر روی کاغد آورده است.
    این نشان می دهد او چقدر رابطه (مستحکم روحی) با حزب داشت .. هیچ کدام مثل سیاوش تا به این اندازه صادق و صمیمی نبودند.

    پاسخحذف