۱۳۹۳ بهمن ۲۳, پنجشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (۴۷)


احسان طبری (1295 ـ 1368)
تحلیلی از شین میم شین

ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست، درمانش
ولی تاريخ فردايی فرو گيرد، گريبانش
به خواری از فراز تخت بيدادش فرود آرد
سخن در آن نمی رانم که اين دم دير و زود آرد
ولی شک نيست کآخر نيست جز اين رأی و فرمانش

·      معنی تحت اللفظی:
·      ظالم بیهوده بر آن بود که اعدام مخالفین، درمان درد او ست.
·      غافل از اینکه فردائی تاریخ گریبانش را می گیرد و از اریکه قدرت به زیر می کشد.
·      بحث بر سر دیری و زودی این فردا نیست.
·      بحث بر سر این است که رأی و فرمان همین است.

۱
ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست، درمانش
ولی تاريخ فردايی فرو گيرد، گريبانش

·      اگر روند و روال استدلال و اثبات احسان طبری را در نظر گیریم، متوجه می شویم که نیت اصلی او چیست.
·      احسان طبری خواننده و شنونده این شعر را به گذشته می برد و او را گام به گام به حال حاضر برمی گرداند تا به او ثابت کند که ستم و ستمگر  شکست ناپذیر و پایدار نیست.
·      احسان طبری نه ماضی را بطرز رئالیستی حلاجی می کند، تا عناصری از آن قابل تجرید تعمیم گردند و درس آموز باشند و نه مضارع را بطرز رئالیستی سازمان می دهد.
·      هدف و آماج او خام و رام و نرم و گرم کردن مخاطب شعر و پیام خویش به پذیرش بی چون و چرای اندرز سوبژکتیو او ست.

۲
·      طرز تفکر سنتی حزب توده در خطوط کلی اش، از این قرار است:
·      قهرمانان ـ بسان شقایق های کوتاهعمر ـ خود را فدا می کنند و بطرزی خارق العاده و خودپو بازتولید و تکثیر می شوند، آن سان که در طرفة العینی برهوت جامعه به شقایق زاری مبدل می شود.
·      به عبارت دیگر هر چلقوزی پهلوانی می شود.

·      برخی از هنرمندان ساده لوح همین ایده و اندیشه ساده لوحانه طبری و امثال او را در تابلوهای نقاشی خود تجسم می بخشند و این تصور باطل را بی پروا اشاعه می دهند که هزاران خسرو روزبه بسان شقایق از خاک کویر جامعه روییده است.

۳
ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست، درمانش
ولی تاريخ فردايی فرو گيرد، گريبانش

·      احسان طبری آخرین کسی است که به این جفنگ جاری  در جهنم جامعه ایمان داشته باشد.
·      جوانشیر در آثار خود به فقر شعور و شخصیت در حزب توده بکرات و بطرق مختلف اشاره کرده است.
·      همه از دم می دانند که جای ارانی و روزبه و غیره را به آسانی نمی توان پر کرد.
·      شخصیت های تاریخی و اجتماعی و انقلابی و علمی و فلسفی و غیره مهره نیستند تا به چرخش دستی تعویض شوند.

۴
·      دلیلش این است که برای تشکیل و تکوین ارانی و یا روزبه مجموعه بغرنجی از شرایط اوبژکتیو (عینی) و سوبژکتیو لازم بوده است و لازم است.
·      سیاوش کسرائی در اشعارش به این حقیقت امر اشارات اکید دارد:
·      شخصیت های تاریخی، انقلابی، علمی، فلسفی و اجتماعی بسان دری در صدف سینه توده به سالیان رشد می کنند و سرانجام پا به عرصه هستی می نهند.
·      ارانی و روزبه و امثالهم را به آسانی نمی توان جایگزین کرد.
·      این حقیقت امر را حتی دهقانان ساده کوبائی می دانند.

۵
ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست، درمانش
ولی تاريخ فردايی فرو گيرد، گريبانش

·      تراژدی استالینیسم نیز در همین دیالک تیک تهوع آور و تنفر انگیز است:

الف
·      از سوئی سوبژکت در هیئت شخصیتی بطرز اغراق آمیزی ایدئالیزه می شود.
·      آن سان که بی سواد کوته اندیشی بسان استالین و یا بمراتب بدتر از استالین به مقام لنین و معلم و مراد و مرشد ارتقا داده می شود و هر نفسکشی که مظنون به چپ نگریستن به او باشد، درجا به جائی پرتاب می شود که عرب نی انداخته است.

ب
·      از سوی دیگر سوبژکت در هیئت شخصیت های تاریخی، اجتماعی، انقلابی، علمی و فلسفی بی پروا و بی شرمانه از سر راه جاروب می شود.
·      آنچه طبقه حاکمه آرزو می کند، طرز تفکر استالینیستی هم تئوریزه می کند و هم عملی می سازد.

·      هم نیهلیسم، کیش  تهور و شهامت و شهادت را وسیعا تبلیغ می کند و هم همه سران صادق و آبدیده حزب  و جنبش رهائی بخش را بی کمترین احساس مسئولیت، داوطلبانه تسلیم دژخیم طبقاتی طبقه و توده می کند.
·      بعد علی می ماند با حوض خالی اش و فاجعه ادامه می یابد.

۶
ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست، درمانش
ولی تاريخ فردايی فرو گيرد، گريبانش

·      وقتی گفته می شود که سوبژکتیویسم معرفتی،  زیرسیستمی از طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است، به همین دلایل است.
·      این بینش قادر به درک و رعایت دیالک تیک شخصیت و توده نیست.

·      به همین دلیل بسته به حوایج لحظه ای گاهی شخصیت را مطلق می کند و به مقام متعالی خدائی و یا بتی اعتلا می بخشد و یا همه همراهان و پیروان لنین را بی اعتبار، رسوا و اعدام می کند.

·      نتیجه نهائی این سوبژکتیویسم، پیشوائی مظنون به همه، ترس زده و تک و تنها با پیروانی متظاهر، دروغ باف، تملق گو، بی شعور و بی شخصیت است که یاد آور مجموعه های فئودالی و یا مزبله هائی شبیه دربارهای فئودالی است:
·      جهنمی با هیزم دروغ و تظاهر و تملق و تزویر و ریا.

۷
ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست، درمانش
ولی تاريخ فردايی فرو گيرد، گريبانش
به خواری از فراز تخت بيدادش فرود آرد
سخن در آن نمی رانم که اين دم دير و زود آرد
ولی شک نيست کآخر نيست جز اين رأی و فرمانش

·      یکی از معایب اصلی انعکاس هنری ـ استه تیکی در همین بند شعر احسان طبری نمایان می گردد:
·      ستمگر بطرز سوبژکتیو، آنهم دست و پا شکسته و مثله و مخدوش، تصور و تصویر می شود و تا چشم کار می کند، از شرایط عینی کمترین اثری نیست.

·      طبری در این بند شعر، عملا دیالک تیک ستمگر و تاریخ را سرهم بندی می کند که بسط و تعمیم دیالک تیک سوبژکت (منفی) و اوبژکت است.
·      اوبژکتی که زیر قلم احسان طبری سوبژکتیویزه (سوبژکت واره، فاعل واره) می شود و ستمگر (سوبژکت منفی) را از اریکه قدرت به زیر می کشد و خوار و ذلیلش می دارد.

۸

·      مخاطب این اندرز احسان طبری یا به کیش چریکی و قهرمان گرائی و قهرمان ستائی ایمان می آورد و یا در بهترین حالت (اگر هوشمند باشد) به خودپوئی روندهای اجتماعی و تاریخی.

·      ولی بالاخره که چی؟

·      حالا اگر تاریخ روزی ستمگر را به زیر کشد و خوار دارد، چه دردی از دردهای لاتحد و لاتحسای توده درمان می شود.
·      احسان طبری خود انسان بغایت هومانیستی است.
·      ولی انعکاس احساسی ـ عاطفی ـ استه تیکی ـ هنری هرگز نمی تواند جای خالی انعکاس نظری ـ فلسفی رادیکال و ژرف را بگیرد.

·      هگل به همین دلایل شاید بوده که میانه خوبی با شناخت هنری ـ استه تیکی نداشته و طرفدار جایگزینی آن با شناخت فلسفی بوده است.

ادامه دارد.

۱ نظر: