۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

سیری در گلستان سعدی (45)

 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت سوم
(گلستان با ب اول، ص 18 ـ 21) 
شین میم شین

برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند...

·       حسادت یکی از مفاهیم اصلی مطروحه درآثار سعدی و حافظ است.

1

·       عداوت و دشمنی، خود خواهی و برادرستیزی تار و پود جامعه نکبت زده فئودالی ـ بنده داری را (و هر جامعه طبقاتی را) فراگرفته است.
·       فروپاشی جامعه اشتراکی اولیه (اخراج قانونمند آدم و حوا از بهشت) و ورود ناگزیر به جامعه طبقاتی، دروازه جهنمی از تضادهای چرکین و زهرآگین اجتماعی را به روی بشریت باز کرده است.
·       عداوت و حسادت و کینه و نفرت ثمرات تلخ جامعه طبقاتی اند.
·       انسان هرگز چنین تنها و بیکس، بی پناه و بی یاور نبوده است.
·       چه دورانی، که برادر برای نجات خویش نردبامی از جنازه برادران خویش می سازد.
·       چه دورانی که برادر با نهادن غل و زنجیر بر دست و پای برادرانش، نجاتی از جهنم زندگی برای خود می جوید!

2
·       اما حسادت فقط به دربار اختصاص ندارد.
·       سعدی نباید و نمی تواند از این حقیقت امر بی خبر باشد.
·       ولی او حسادت و صفات ناپسند دیگر را برای توده عظیم رعایا و زحمتکشان شهر و ده، که در فقر مادی و معنوی وحشتناک بسر می برند و چه بسا «جز جلپاره ای بر عورت خویش» (شاملو) ندارند، خرده نمی گیرد.

3

·       او حسادت و حماقت درباریان را به توپ انتقاد می بندد.
·       جنگ و ستیز لاینقطع این پاشاهان کوچک و بزرگ مسخره و تخریب لاینقطع نیروهای مولده جامعه، سعدی را به خشم می آورد.
·       او نمی تواند نبیند که با هر تعویض حکومت، با هر دست به دست شدن قدرت سیاسی، قنات ها، کشتزارها، وسایل کار، باغات و نیروهای مولد زنده انسانی نابود می شوند و اندیشمندان انگشت شمار هر اقلیمی ترک دیار می کنند و آواره غربت می گردند.

4

·       سعدی به مقایسه پادشاهان با درویشان می پردازد و خودخواهی و کوته اندیشی پادشاهان را مورد انتقاد قرار می دهد.
·       سعدی «مرد خدا» را در مقابل پادشاه قرار می دهد و قناعت پیشگی او را با حرص پایان ناپذیر پادشاهان مقایسه می کند:

نیم نانی گر خورد مرد خدای
بذل درویشان کند نیم دگر

ملک اقلیمی بگیرد پادشاه،
همچنان در بند اقلیمی دگر

·       مفهوم «مرد خدا»، مفهومی انتزاعی است.
·       مرد خدا، پارسائی است که موضع اجتماعی او معین نیست.
·       مرد خدا را آرزو می توان کرد، ولی تعریف نه.
·       این ابهام در تعریف مظهر نیکی، علت اجتماعی دارد.
·       مظهر نیکی و خیر در جامعه عقب مانده فئودالی بروشنی قابل تعریف نیست.

5

·       هنوز طبقه ای که پرچمدار نیکی نسبی تاریخی باشد و امید فردا را در کلام و کردارش تبلور بخشد، قوام نیافته است.
·       ضد دیالک تیکی اشراف فئودال، یعنی بورژوازی، فقط بصورت نطفه ای در هیئت صنعتگران دستی و اصناف و تجار خرده پا وجود دارد، که زیر ستم خانان و شاهان و راهزنان و دزدان و اقوام مهاجم بیگانه رنج می برند.

6

·       این دردی است که جامعه سعدی، حتی صدها سال پس از مرگ او، همچنان با خود خواهد داشت و برای برچیدن بساط فئودالیسم و گشودن راه توسعه نیروهای مولده بارها و بارها تلاش ناتمام خواهد کرد و خون زیادی از پیکر رنجورش خواهد ریخت.

7

·       سعدی از این مسئله گرهی بو می برد و علت عقب ماندگی نیروهای مولده و ذلت مردم را با شم تیز خود درمی یابد و لذا نمک بر زخم چرکین جامعه فئودالی ـ خانخانی ایران می پاشد.
·       جنگ و ستیز لاینقطع سلاطین نواحی مختلف کشور بر ضد یکدیگر را، تفرقه غم انگیز ملی را، ضعف قدرت ملی برای مقابله با حملات اقوام وحشی را، تخریب مکرر نیروهای مولده و تسدید توسعه امید بخش جامعه را به تیغ تیز انتقاد می سپارد.

8

·       شاعر دیگری در انتقاد از پادشاه (ملک) غارتگر، تخریب دهات را به شرح زیر وصف می کند:


 نظامی
(نظامی، «مخزن الاسرار»، نقل از اثر احسان طبری، «برخی بررسی ها در باره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران»، ص 40) 
گر ملک این است و چنین روزگار
زین ده ویران، دهمت صد هزار 

 
·       انتقاد سعدی از این تفرقه و تشتت ملی همچنان اهمیت و فعلیت دارد.

·       اما حسادت، این دشنه نشسته بر وجدان سعدی از چه رو ست؟

9

·       حسادت، عدم تحمل سعادت همنوعان، عداوت بی دلیل و بی پایان میان افراد همبود اجتماعی، جنگ آشکار و نهان همه بر ضد همه، جنگ برادر علیه برادر، ریشه های اجتماعی ـ تاریخی و معرفتی ـ نظری دارد.
·       جامعه سعدی، جامعه ای طبقاتی، با نیروهای مولده عقب مانده است.
·       سیطره هزاران ساله فئوالیسم، مثل عفریتی بر جامعه سنگینی می کند.
·       راه تنفس آزاد آن را می بندد و توسعه نیروهای مولده آن را نه تنها سد می کند، بلکه چه بسا، بطرزی بی برگشت تخریب می کند و پیشرفت جامعه را به عقب می اندازد.

10

·       هر حمله پادشاهی، خانی، قلدری، قومی بر هر سامان، نه تنها نیروهای مولد زنده را نابود می سازد، بلکه به تخریب قنات ها، کشتزارها، باغات، وسایل تولید، کتابخانه ها، مدارس و مکاتب و غیره می انجامد و به فرار و مهاجرت اندیشمندان انگشت شمار منجر می شود.
·       عقب ماندگی نیروهای مولده، امید تحول بنیادی جامعه را در نطفه خفه می کند و جامعه را دست به گریبان فقر و ذلت می سازد.
·       فقر مادی، فقر معنوی را بدنبال می آورد، جهل ریشه می دواند و توان تفکر منطقی را از مردم ذلت زده می گیرد.
·       انسان تهی دست اسیر خرافات، تمام هم و غمش مصروف سیر کردن شکم خود و خانواده خویش می شود و به سبب تهیدستی و فقر و فاقه، به سبب راندمان نازل کار، که نتیجه عقب ماندگی وسایل تولید است، حسادت و صفات ضد هومانیستی ناپسند دیگر در روان کاهل او توسعه چرکین خود را آغاز می کنند و بدین طریق از جامعه بشری جهنمی تمام عیار ساخته می شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر