۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

فنومنولوژی (4)

  پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان شین میم شین

II
فنومنولوژی بمثابه جریان فلسفی بورژوائی واپسین آلمانی
ادامه

  
·   در تذکر زیر از هاسرل راجع به فنومنولوژی تازه پا، یعنی در «روانشناسی توصیفی» بودن فنومنولوژی و یا در رجعت آن به خود اشیاء، نخستین نشانه برسمیت نشناختن علوم به چشم می خورد:

1

·       «من نتیجه و یا مقطع علیت های چند گانه که تعیین کننده جسم و یا روان منند، نیستم.

2

·       من خود را نه، می توانم بخشی از جهان بدانم و نه، ابژکت ساده زیست شناسی، روانشناسی و جامعه شناسی بدانم و نه، می توانم به کهکشان علوم بسنده کنم.

3

·       هرآنچه که من راجع به جهان می دانم، حتی اگر بواسطه علوم می دانم، فقط از نظر خودم می دانم و یا بنا بر تجربه خود از جهان می دانم که بدون آن علائم علمی نمی توانستند معنائی داشته باشند.

4

·       مجموعه کهکشان علوم مبتنی است بر ادراک (شخصی) و اگر ما مته برخشخاش بگذاریم و به اهمیت و دامنه علوم ارج نهیم، باید آن ادراک جهان را احیا کنیم که علوم بیان ثانوی آنند.

5

·       علم هرگز معنای بود واحدی را که جهان ادراک شده دارد، نداشته و نخواهد داشت.

6
·       چون علوم تعین و توضیح جهان اند و بس....

7

·       نظرات علمی که من بنا بر آنها گشتاوری از جهانم، همواره ضعیف و عوامفریبانه بوده اند.

8

·       برای اینکه نظرات علمی همیشه بی کلامی نظر دیگر را، نظر شعور را، در بر می گیرند که بوسیله آن نخست جهان حول من نظام می یابد و برای من به زیستن آغاز می کند.

9

·       رجعت به خود اشیاء، به معنی رجعت به این جهان، قبل از هر شناخت است.

10

·       رجعت به جهانی است که شناخت همواره از آن سخن بر لب دارد و هر تعریف علمی در رابطه با آن، انتزاعی، علامتواره و وابسته است.»

11

·       برای اینکه «جهان ابژکتی نیست که من قانون تشکیل آن را در اختیار داشته باشم.

12

·       جهان محیط طبیعی است و میدان همه اندیشه های من و همه ادراکات بی چون و چرای من است.

13
·       حقیقت فقط در درون انسان ها آشیان دارد.
·       و یا به عبارت دیگر، انسان درونی وجود ندارد، انسان در جهان است و در جهان خود را می شناسد.

·       (هاسرل با این حکم، عینیت حقیقت را، یعنی حقیقت عینی را انکار می کند.
·       بدین طریق حقیقت درونی و نتیجتا فردی تلقی می شود.
·       بدین طریق هر کس می تواند حقیقت خود را داشته باشد و برای حقیقت عینی حتی تره خرد نکند.
·       بدین طریق راه حتی برای پذیرش پراگماتیسم ویلیام جیمز باز می شود و حقیقت به هر چیزی اطلاق می شود که نفعی برای کسی در بر داشته باشد، یعنی حتی خرافه ها که برای آخوندها و کشیشان و طبقه حاکمه نفعی دارند، حقیقی تلقی می شوند.
·       ضمنا بدین طریق می توان از پلورالیسم حقیقت دفاع کرد، یعنی در آن واحد چندین حقیقت را در مزنیه واحدی برسمیت شناخت.
·       مثلا می توان ادعا کرد که هم دو دوتا چهار تا درست است و هم دو دوتا پنج تا.
·       مترجم )

14

·       من اگر از دگماتیسم عقل سالم بشری، از دگماتیسم علم به خود آیم، به مرکز حقیقت درونی برخورد نخواهم کرد، بلکه به سوبژکت خود باخته جهان برخورد خواهم کرد.»
·       (مارلو پونتی، «فنومنولوژی ادراک»، 1945)

 مارلو پونتی

·       این اشاره ها خصلت عینی واره فنومنولوژی هاسرل را آشکار می سازند.

1

·       درست به همین دلیل است که فنومنولوژی در فلسفه بورژوائی معاصر، قبل از همه در آلمان مقلدانی پیدا کرده است.

2

·       علت تأثیر عمیق فنومنولوژی بر جریانات فلسفی بورژوائی واپسین پرنقوذی از قبیل نئواونتولوژی و اگزیستانسیالیسم نیز از همین رو ست.

3

·       متد فنومنولوژیکی هاسرل تلاش دامنه دار و ضمنا ناموفقی برای نیل به مقاصد زیر بوده  است:

الف

·       برای شانه خالی کردن از پاسخ به مسئله اساسی فلسفه

ب

·       برای تحقیر ماتریالیسم فلسفی با کوبیدن مهر جهان نگری ماقبل علمی بر پیشانی آن، ماتریالیسمی که نئوکانتیانیسم مبارزه ای آشکار بر ضد آن براه انداخته بود و بمثابه دشمن اصلی خود، زیر آتش گرفته بود.
·        
·       (هدف اصلی طبقه حاکمه از تشکیل نئوکانتیانیسم نیز مبارزه بر ضد ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بود.
·       مترجم)

·       مراجعه کنید به نئوکانتیانیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.

4

·       مجموعه فلسفه امپریالیستی آلمان (باستثنای نئوتومیسم) به پیروی کم و بیش شدید از هاسرل، همین موضعگیری را نسبت به مسئله اساسی فلسفه و ماتریالیسم فلسفی اتخاذ می کند.

5

·       مبارزه پنهان و غیرمستقیم فلسفه بورژوائی واپسین آلمان بر ضد ماتریالیسم با فنومنولوژی آغاز می شود.

6

·       هاسرل ادعا می کند که با متد فنومنولوژیکی اش در ورای ماتریالیسم و ایدئالیسم قرار دارد.

7


·       اما آموزش او در واقع فتوکپی جدیدی از افلاطونیسم  است، با این تفاوت، که افلاطونیسم در آن دچار چرخش ایدئالیستی ـ ذهنی شده است.

·       (افلاطونیسم یک مکتب فلسفی ایدئالیستی ـ عینی بوده است. مترجم)

·       مراجعه کنید به افلاطونیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.

ادامه دارد

۱ نظر: