۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (4)

 محمد حسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷)
متخلص به شهریار
تحلیلی از شین میم شین 
  
گویند مرگ سخت بُوَد، راست گفته اند
سخت است لیک، سخت تر از «انتظار» نیست

از روزگار، عاطفه هرگز طمع مدار
اصلاً، نشانِ «عاطفه» در روزگار نیست

منصور زنده باد که در پایِ دار گفت:
«آسان گذر ز جان، که جهان پایدار نیست!»

جان پرور است زندگی شهرِیار، لیک
جز غم به «شهریار» در این شهر، «یار» نیست.
سرچشمه :
صفحه فیسبوک
Reza Hyt

  منصور زنده باد که در پایِ دار گفت:
«آسان گذر ز جان، که جهان پایدار نیست!»

·       معنی تحت اللفظی:
·       زنده بادا منصور که در پای دار گفت:
·       «از جان آسان بگذر.
·       برای اینکه جهان پایدار نیست.»

1

·       منصور حلاج به روایتی اسرار هویدا کرده و به جرم ارتکاب همین خطا بر دار شده است.
·       او ظاهرا باور پانته ئیستی خود را در جامعه بنده داری ـ فئودالی علنا بر زبان رانده است.

·       پانته ئیسم شالوده فلسفی عرفان است.
·       پانته ئیسم میان طبیعت و انسان و خدا علامت تساوی می گذارد و به همین دلیل به مکتب «همه خدائی» معروف است.

2

·       پانته ئیسم در قرون وسطی ـ نه فقط در شرق، بلکه در غرب نیز ـ اوتوریته روحانیت (مسجد و کلیسا) را مورد حمله ایدئولوژیکی قرار می دهد و تخریب می کند.
·       خصلت انقلابی عرفان در همین گرایش ایدئولوژیکی پانته ئیستی آن است.

·       مراجعه کنید به پانته ئیسم، عرفان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·       این ادعای پانته ئیسم اما به چه معنی است؟

3

·       گذاشتن علامت تساوی میان طبیعت و انسان و خدا، عملا به معنی گذاشتن علامت تساوی میان ماده و روح (وجود و شعور) است.
·       ماده و روح اما دو قطب دیالک تیکی در دیالک تیک ماده و روح اند.
·       دیالک تیک ماده و روح عام ترین و اساسی ترین دیالک تیک کل هستی است.

·       یکسان قلمداد کردن ماده و روح (طبیعت و انسان و خدا) اما به چه معنی است؟

4

·       یکسان قلمداد کردن ماده و روح به معنی مطلق کردن وحدت در دیالک تیک ماده و روح و انکار تضاد آندو ست.
·       دیالک تیکیت هر چیز اما به شرط وحدت و تضاد همزمان میان اقطاب آن است.
·       بنابرین می توان گفت که پانته ئیسم به تخریب دیالک تیک عینی مبادرت می ورزد.

·       دیالک تیک عینی را اما به هیچ ترفندی نمی توان تخریب کرد.
·       هیچ قلدر خودسری نمی تواند ادعا کند که مثلا در اتم، پروتون و الکترون یکسان اند.
·       برای اینکه پروتون و الکترون اگرچه دو قطب وحدتمند اتم اند، ولی در عین حال دو قطب با بار الکتریکی مثبت و منفی اند، یعنی ضد یکدیگرند.

·       اکنون سؤال زیر پیش می آید:
·       پس پانته ئیسم و یا عرفان چگونه می تواند منکر تضاد ماده و روح (طبیعت و انسان و خدا) باشد؟

5

·       پانته ئیسم و عرفان برای این کار خویش نخست خانه خرد را به آتش می کشند.
·       یعنی به خردستیزی (ایراسیونالیسم) علنی و عریان روی می آورند.
·       ما باید در تحلیل اشعار و آثار عرفای ملی و بین المللی این مسئله را مشخصا مورد بررسی قرار دهیم.

·       یکی از شگردهای حضرات قرار دادن عشق کذائی در مقابل عقل و برتر شمردن قلدرانه عشق بر عقل است.
·       وقتی حساب عقل را رسیدند، ادعای یکسانی طبیعت و انسان و روح و خدا و غیره دشوار نخواهد بود.

6
 منصور زنده باد که در پایِ دار گفت:
«آسان گذر ز جان، که جهان پایدار نیست!»

·       منصور در هر حال، «انا الحق» (من خدا هستم!) می گوید و به جرم باور به پانته ئیسم بر دار می شود.

·       اکنون سؤال این است که چرا باید حافظ که کسب و کاری جز حمله به اهل طریقت و عرفان ندارد، باید از حلاج خوشش بیاید و بگوید:

 گفت:
«آن یار، کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد!»

·       معنی تحت اللفظی:
·       گفت:
·       «منصور حلاج که بر دار شد و دار به دلیل بر دار شدن او کسب سربلندی کرد، جرمش افشای اسرار بوده است.»

·       این سؤال ما را مدت مدیدی به خود مشغول کرده بود.

·       ما فکر می کنیم که این چرخش ایدئولوژیکی حافظ راجع به عرفان حداقل دو دلیل دارد:

·       دلیل اول عبارت از این است که طبقه حاکمه فئودالی ـ بنده داری در مقیاس جهانی با عرفان برخوردی دوگانه دارد:

الف

·       طبقه حاکمه، بخش اجتماعی ـ انقلابی عرفان را به تیغ تیز انتقاد می بندد و بی اعتبار می سازد.

·       این کار را سعدی به مثابه ایدئولوگ کلاسیک فئودالیسم در ایران به نحوی سنجیده، حساب شده و اندیشیده انجام داده است:

 سعدی
لستان با ب دوم، ص  87 ـ  89)
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانگاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم:
«میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن، این فریق را»

گفت:
«آن، گلیم خویش بدر می برد زموج
و این، سعی می کند که بگیرد غریق را»

·       معنی تحت اللفظی:
·       صاحبدلی ترک خانقاه گفت، عهدی را که با اهل طریق بسته بود، شکست و به مدرسه آمد.
·       پرسیدم:
·       «میان عالم و عابد، چه فرق بود که تو به جای عرفان به علم روی آوردی؟»
·       جواب داد:
·       «اهل عرفان گلیم خویش را از موج بدر می برد، ولی اهل علم به فکر نجات غریق است!»

1

·       بهتر از این نمی توان دست به عوامفریبی زد و عرفان انقلابی را بی اعتبار و رسوا ساخت.

·       سعدی با معصومیت و عینیت تام و تمام، اهل طریق را به توبه و ترک خانقاه تشویق می کند.
·       و ضمنا اردوگاه طبقه حاکمه را اردوگاه علم جا می زند، تا عرفان تا حد جهل تنزل یابد.

·       بعد عرفان انقلابی را که سودائی جز شورش و رهایش اجتماعی ندارد، به اگوئیسم (خودپرستی) متهم می کند و طبقه حاکمه را به درجه ناجی توده ها از امواج زندگی ارتقا می دهد.


·       این همان کاری است، که امروزه در مقیاس جهانی در شکنجه گاه ها و شوهای تلویزیونی انجام می گیرد.
·       طبقه حاکمه تا مغز استخوان خرافی و خردستیز به عنوان مدافع حقیقت عینی جا زده می شود و گالیله ها در تلویزین ها «داوطلبانه» منکر حرکت زمین می شوند و به اثبات سکون آن کمر می بندند.

2

·       حافظ همین خط مشی تعیین شد ه از سوی سعدی را مادام العمر مو به مو ادامه می دهد و ضمنا بلحاظ فرم تکامل می بخشد.
·       حافظ همین اگوئیسم (خودپرستی) را که سعدی به اهل طریقت و عرفان نسبت می دهد، بسان فحش خواهر و مادر بارها بر زبان می راند.

ب

·       طبقه حاکمه اما بخش خردستیز عرفان را تمام و کمال به خدمت می گیرد و همه جانبه توسعه می دهد.
·       باب اول بوستان و گلستان عرصه توسعه وسیع ایراسیونالیسم (خردستیزی) عرفان و پانته ئیسم است.

·       همین خط مشی فئودالیسم واپسین را دیری است که بورژوازی واپسین و معاصر عملی می سازد:
·       امپریالیسم با استفاده از امکانات بی حد و حصر خود از سوئی هر ایده و اندیشه انقلابی را در نطفه خفه می کند و از سوی دیگر عتیق ترین خرافه ها را با صرف میلیون ها دلار از گورهای کهن بیرون می کشد، تر و تمیز می کند، حسابی تبلیغ می کند، مد می کند و به خورد مردم جهان می دهد.

دلیل دوم

·       دلیل دوم ستایش حافظ از حلاج احتمالا این است که دشمن طبقاتی در هیئت عرفان انقلابی هرچه علنی تر و آشکارتر عمل کند، به همان اندازه بهتر قابل شناسائی و سرکوب خواهد بود.
·       مشکل کار طبقه حاکمه در مقابله با اهل طریقت و عرفان این بوده که به مبارزه زیر زمینی و مخفی می پرداخته است.
·       این اصلا به مذاق حافظ و طبقه حاکمه خوشایند نبوده است.
·       از این رو مصلحت در آن دیده می شود که حلاج ها به افشای «قهرمانانه» اسرار مبادرت ورزند و بر دار شوند.
·       تا به جای سر بلند کردن توده ها و به زیر کشیدن طبقه حاکمه، سر دارها بلند شود.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر