۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

سیری در حماسه داد (44)


اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
 راه توده  
تحلیلی از شین میم شین
مسئله اصلی در شاهنامه فردوسی عبارت است از  داد یا بیداد؟
فصل پنجم

1
حکومت داد
داد به مثابه والاترین آرمان فردوسی

·       نولدکه در بررسی شاهنامه، از این که شاهان زیاد بخشش می کنند و می توانند مردم را از پرداخت مالیات عمده (خراج) معاف دارند، بسیار تعجب می کند.

1

·       این تعجب از آنجا ناشی است که نولدکه و سایر پژوهشگران نظیر او به اهمیت خراج و شدت بیدادی که از دریافت آن به مردم می رفته و مخالفت جدی که فردوسی با خراج داشته، چندان واقف نبوده و یا بدان توجه کافی نکرده اند.

2

·       فردوسی این خراج را زاید می داند و نیازی به دریافت آن نمی بیند.

3

·       به نظر فردوسی حداکثر چیزی که دولت باید جمع کند، مالیات است، آنهم در حدی که برای نگاهداری سپاه و ادارۀ دستگاه سادۀ دولتی لازم است.

4
·       او نیازی به تشکیل گنج نمی بیند.

5

·       قطعا فردوسی حرص و آز شاهان معاصر خود و از جمله سلطان سلطان محمود غزنوی را در نظرداشته که از قول منوچهر می گوید:

هر آن کس که در هفت کشور زمین
بـگــردد ز راه و بـتـابد ز دیــن

فزونتر کند رنـــج درویـــــش را
زبون دارد او مردم خویــش را

برافـرازد او سر به بـیشی و گنج
بـه رنجـور مردم، فزاید ز رنـج

همه نـزد من سـر به سر کـافـرند
وز اهــریمـن بـد کنــش بدتــرنـد
(ویرایش از شین میم شین)

6

·       توصیه مؤکد فردوسی به شاهان، همواره این است که این همه ستم نکنند، این همه گنج نسازند، سرانجام نیستی است و بالینی جزخشت ندارند.

7

·       تمام این توصیه های فردوسی نیز درجهت دفاع از تودۀ مردم و بویژه «دهقانان» بوده است.

8

·       دلیل این توصیه ها این است که فردوسی منشاٌ ستم را در نظام حکومتی خودکامۀ شاهان می داند.

9

·       او در جایی از زبان زن روستائی ظلمی را که از دیوانیان و کارداران و سپاهیان به روستائیان می رود، به شرح زیر تبیین می دارد:

زن برمنـش گفـت کـای پـاک رای
بر این ده فراوان کس است و سرای

هـمیــشه گـــذار ســـــــــواران بــود
ز دیــوان و از کـــارداران بــــــود

یکـی نــام دزدی نهـد بـر کــــــسی
که فرجام ز آن رنـــج یابد بـــــسی

ز بهـــــــر درم گـرددش کینه کـش
که ناخوش کند بر دلش روز خوش

زن پاک تـن را به آلـــــــــــــودگی
برد نـام و آرد به بیـهــــــــــودگـی

زیـــانی بود کان نیــــاید به گنــــج
ز شاه جهــــــاندار این است رنــــج

10

·       بلایی که سواران و کارداران شاه به سر مردم می آورده اند، آن چنان شبیه بلائی است که از جمله در زمان محمد رضا شاه بر سر مردم ایران آمده و می آید.

11

·       یکی از مهم ترین خصوصیات داد که فردوسی بدان معتقد است، این است که در حکومت داد انسان خردمند آسوده و بی بیم زندگی کند.

12

·       برای فردوسی بیدادی برتر از آن نیست که کمر خردمندان در زیر بار ستم و تفرعن بی خردان بشکند.

13

·       بوذرجمهر که خود این درد بزرگ را چشیده، در پاسخ کسری می گوید که برای دانشی (دانشمند) دردی برتر از این نیست که ابلهی بر او حکم راند:

بپـرسـید شــاه از دل مسـتمـند
نشسته به گرم اندرون با گـزند

بـدو گفـت با دانــشی پارســا
کـه گـردد بر او ابلـهی پادشــا

·       در قاموس فردوسی، هر بار که حکومت بیداد بر کشور مسلط می شود، ابلهان بر خردمندان چیره می شوند.

14

·       فردوسی که خواستار استقرار حاکمیت خرد بر جهان است و این حاکمیت را اساس داد می داند، همواره مدافع آشکار خردمندان است.

15

·       او از دردی که در حکومت چکمه پوشان دیوانه بر خردمندان می رود، همواره می نالد و در هر فرصتی به شاهان پند می دهد که ارج خردمندان را بدانند، با آنان ستیز نورزند، و گرنه حکومت آنان حکومت بیداد خواهد بود، با تمام پیامدهای نفرت انگیزش.

16
·       یزدگرد دبیر به نوشیروان پند می دهد:

چنین گفت پـس یــزدگـرد دبـیـر
که ای شـاه دانا و دانــــش پـذیـر

ابـر شـاه زشت است، خـون ریختــن
به انـدک سخـن دل برآهیخــتـن

همان چون سبکسر بود شهــریار
بد اندیـش دست انـدر آرد به کار

همـان با خردمـند گیـرد ســتیـز
کنـد دل ز نـادانـی خویــش تـیز

دل شـاه گیتـی چو پر آز گشـت
روان ورا دیـو انـبـاز گشــت

ور ایدون که حاکم بود تیز مغز
نیـاید ز گــفتـار او کـار نـغـز

17

·       نظیرهمین جملات را فردوسی از زبان خودش، پس از مرگ افراسیاب می گوید:

سپـــــــــهبد کـه با فـر یـزدان بـود
همه خــــــــشم او بند و زندان بود

چو خونـریـز گـردد، بمــــاند نــژند
مـکافـات یابــد ز چــــرخ بلــنــــد

چنیـن گـفت مــوبد به بهــــرام تیز
که خـون ســر بیگــنـاهان مـــریــز

چو خواهی که تاج تو ماند به جــــای
مبـادا جـز آهسـته و پـــــاک رای

نگه کن که خود تاج با سر چه گفت
که با مغزت ای سـر، خرد باد جفت

18

·       خون ریزی که در اینجا اینهمه نکوهش شده، هنوز به معنای خون ریختن به هنگام جنگ نیست.

19

·       سخن از به ناحق کشتن مردم ستمکش، وزیران و بزرگان خادم مردم و خردمندان به دست شاهان خودکامه است.

20

·       در اندیشۀ فردوسی، خود کامگی شاهان مترادف با حکومت بیداد است.

21

·        و حکومت داد در قاموس فردوسی با مشارکت وزیران و پهلوانان خردمند در امر کشورداری در پیوند است.

22

·       از آنجا که این جانب مسئله اهمیت ویژه ای دارد، ما جداگانه بدان خواهیم پرداخت.

23

·       در اصول فکری فردوسی، حکومت داد با صلح عادلانه پیوند مستقیم دارد.

24

·        فردوسی در شاهنامه اغلب اوقات داد و آشتی را در کنار هم می آورد.

25

·       صفت جنگ طلبی که رژیم جنایت پیشۀ پهلوی و «اندیشمندان» فاشیست مآب آن به فردوسی می دهند، دروغ بی شرمانه ای  بیش نیست.
·       این مسئله را هم که اهمیت ویژه ای دارد، جداگانه بررسی خواهیم کرد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر