۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

سیری در جهان بینی به آذین (4)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 

  
رضا نافعی
«بر دریا کنار مثنوی» ـ نوشته  به آذین ـ نام کتابی است که سال ها پیش به دستم رسید.
وقتی برای اولین بار آن را دیدم فکر کردم او هم مانند دیگر اهل ادب، پژوهشی ادبی در بارۀ مولوی کرده است.

·       منظور رضا از «پژوهش ادبی» چیست؟

1

·       احتمالا منظور ایشان از پژوهش ادبی تحلیل فرمالیستی شعر و یا نثر است.
·       اگر چنین باشد، حق با ایشان است.
·       چون در کشور اهورا تمام هم و غم پژوهشگران عمدتا فئودالی صرف کند و کاو در زمینه عناصر فرمال (صوری) شعر و یا نثر می گردد.
·       ما برخی از این «پژوهش های» ادبی را مورد تأمل قرار داده ایم و منتشر کرده ایم.
·       مثلا پژوهشی از استاد اسلامی ندوشن.

·       آنچه در پژوهش های ادبی کذائی در حاشیه می ماند، محتوای (مضمون) اثر ادبی است.
·       افتضاح وقتی بالا می رود که همین پژوهشگران کوته بین ظاهر پرست  برای آثار هنری حد و مرز هم تعیین می کنند و تئوری بی محتوای هنر برای هنر را موعظه می کنند تا حقیقت عینی از پهنه آثار هنری بکلی تبعید شود و همه آب ها یک سره به آسیاب طبقه حاکمه  ریخته شوند.

رضا نافعی
اما وقتی کتاب را ورق زدم در حیرت شدم.
از این شگفت زده شده بودم که می دیدم این نوشتار یک تحقیق معمولی نیست.
عشق نامه است، شرح شوریدگی و دلدادگی به مولوی است.
·       خیلی خوب.
·       اگر «بر دریا کنار مثنوی» به قلم به آذین، عشق نامه و شرح شوریدگی و دلدادگی ایشان نسبت به مولوی است، به چه دلیل باید آن را پژوهش نام داد؟

·       مگر قربان صدقه رفتن هر عاشقی بر جمال و کمال معشوقش را می توان نوعی پژوهش قلمداد کرد؟

·       اگر قرار بر این باشد، باید دیوان خود مولوی در رابطه با شوریدگی و دلدادگی اش نسبت به شمس تبریزی را و همه عشق نامه های خرد و کلان قرون وسطی را پژوهش محسوب داشت و نه خدا نکرده چرند و پرند و جفنگ و یاوه.

·       حتما رضا دلایلی بر این ادعای خویش دارند.
·       باید ببینیم.

رضا نافعی
 و این شگفت آور بود که یک توده ای رزمنده و سر سخت و استوار تا پایان، مردی از تبار دانشوران با آن بینش گسترده و احاطه بر ادبیات دیروز و امروز جهان ، مترجم نامدار و توانای آثار شکسپیر، بالزاک، گوته، رومن رولان، شولوخف، برتولد برشت و دیگر نویسندگان طراز اول جهان که همه آنها را به آن خوبی می شناخت و آثارشان را با آن شیوائی، زیبائی و گویائی ترجمه کرده بود و به خاطر همین کار ها ده ها سال مورد ستایش فرهنگ دوستان پیشرو قرار گرفته بود، حالا در سنین بالای عمر به جای آن که در بارۀ آن قله های فرهنگ نو و سخنگویان کلاسیک مدرنیته و یا دست کم در بارۀ برتولد برشت – که هم مسلک و هم عصر خودش هم بود -  بنویسد به «دریا کنار مثنوی» رفته است.

·       اکنون این سؤال بسان بچه جنی سمج، سر و سینه بر در و دیوار ذهن می کوبد که همین تحلیل خود رضا از «بر دریا کنار مثنوی» به آذین، شرح شوریدگی و دلدادگی ایشان نسبت به استاد است و یا پژوهشی ادبی است؟

·       ما در هر صورت به تجزیه و سپس تحلیل این فراز از نوشته ایشان می پردازیم.
·       در این فراز از نوشته ایشان قبل از همه خود به آذین به خواننده معرفی می شود:

یک توده ای رزمنده و سر سخت و استوار تا پایان

·       در همین مفهوم رضا، معیارهای ارزشی و معرفتی خود ایشان عرض اندام می کنند:
·       برجسته ترین سجایای به آذین به عنوان یک توده ای بزعم ایشان رزمندگی، سرسختی و استواری تا پایان است.

1
·       در رزمندگی و سرسختی به آذین تردیدی نیست.
·       بروایتی وقتی بازجوی ساواک، سؤال مربوط به عضویت به آذین در «حزب توده خائن» را جلوی شان می گذارد، ایشان صفت خائن را خط می زنند و بعد به سؤال تطهیر شده، جواب درخور می دهند.
·       چنین کردوکاری بی تردید بر رزمندگی و سرسختی بی چون و چرای ایشان دلالت دارد.

2

·         «عمری در تصور آئینۀ خویش، داشتن آئین فزودن بر حسن دوست» (سیاوش کسرائی)  فضیلت ستایش انگیزی است، بویژه وقتی که دوست دیگر زنده نیست تا از خود دفاع کند.

·       اما «تا پایان توده ای بودن» مفهومی انتزاعی است و لذا فقط در فرم مشخصش قابل بحث است.
·       خیلی از احزاب کمونیستی سابق دیری است که تغییر ماهیت داده اند و به دکه های رفرمیستی بورژوازی بدل شده اند.
·       تا پایان عضو هر حزب بودن ـ در بهترین حالت ـ نشانه ناپیگیری در مبارزه طبقاتی است، تازه اگر حاکی از خیانت به امر رهایش طبقه و توده  نباشد.

مردی از تبار دانشوران با آن بینش گسترده و احاطه بر ادبیات دیروز و امروز جهان

·       حتما رضا دلایلی بر این ادعای خویش دارند.
·       ما به اندازه ایشان به آذین را نمی شناسیم.
·       و هرگز چنین برداشتی از ایشان نداشته ایم.

  مترجم نامدار و توانای آثار شکسپیر، بالزاک، گوته، رومن رولان، شولوخف، برتولت برشت و دیگر نویسندگان طراز اول جهان که همه آنها را به آن خوبی می شناخت.

·       در مترجم زحمتکش و بسیار خوب بودن به آذین تردیدی نیست.
·       ولی در ادعای رضا مبنی بر «بخوبی شناختن شعرا و نویسندگان یاد شده» از سوی به آذین می توان تردید کرد.
·       چون ترجمه آثار کسی بطور اوتوماتیک به معنی شناخت خوب صاحب اثر نیست.  

 حالا در سنین بالای عمر به جای آن که در بارۀ آن قله های فرهنگ نو و سخنگویان کلاسیک مدرنیته و یا دست کم در بارۀ برتولد برشت – که هم مسلک و هم عصر خودش هم بود -  بنویسد به «دریا کنار مثنوی» رفته است.

1

·       حیرت رضا از اینکه چرا به آذین راجع به هیچکدام از این افراد نمی نویسند، صحت تردید ما را اثبات می کند:
·       بنی بشر فقط راجع به چیزی می تواند بنویسد که آن چیز را بشناسد.
·       اتفاقا شناخت برتولت برشت که لئو کوفلر ـ جامعه شناس لهستانی ـ اطریشی ـ بحق جانشین بلافصل کارل مارکس تلقی می کند، کار سهل و آسانی نیست.
·       حتی درک نمایشنامه های انگشت شمار که از برشت ترجمه شده اند، فهم و فراست ماتریالیستی ـ دیالک تیکی خارق العاده می طلبد.

·       اما چرا به آذین و دیگر روشنفکران وطنی به عرفان روی می آورند؟

·       تمایل افراد به عرفان مسئله ای تأمل انگیز است.

الف
·       عرفان در تحلیل نهائی فرقه ای از مذهب است.

ب
·       عرفان بسان مذهب فرمی از شعور اجتماعی است.

ت
·       مذهب دیالک تیک آه و افیون است:

1
·       مذهب آه است.
·       برای اینکه امید می دهد، مانع انتحار و انفعال مطلق توده می شود و چه بسا حتی به مثابه حبل المتین، توده را بسیج می کند، به تعزیه، گریه،  شور، سوگ، مقاومت و پیکار برمی انگیزد.

2
·       مذهب اما همزمان افیون است.
·       برای اینکه توده را تخدیر می کند.
·       از مقاومت و مبارزه بازمی دارد و به تسلیم و تمکین فرامی خواند.

3

·       شاید بتوان گفت که در قاموس مذهب، نقش تعیین کننده در دیالک تیک آه و افیون از آن افیون است.
·       مذاهب رسمی مبلغ تسلیم و تمکین به طبقه حاکمه اند.
·       در مذاهب رسمی، افیون بمراتب مؤثرتر، وزین تر و سنگین تر از آه است.

4

·       به احتمال قوی در عرفان دیالک تیک آه و افیون وارونه می شود.
·       عرفان در دیالک تیک آه و افیون، نقش تعیین کننده را از آن آه می داند.
·       به همین دلیل است که عرفان به پرچم مقاومت و مبارزه بدل می شود که در زیر ان آوپوزیسیون ضد فئودالی گرد می آید.
·       عرفان اما در تلحیل نهائی، به دلیل منشاء مذهبی خویش، آهی را به خورد توده می دهد که سرشته به افیون است.
·       عرفان مقاوت و مبارزه ای را توصیه می کند که سرشته به تسلیم و تمکین و فرو رفتن در خویش و جامعه گریزی و توده گریزی است.

5

·       دلیل گرایش روشنفکران انقلابی سابق به عرفان، شکست جنبش انقلابی است و نه کمیت سن و سال.
·       البته انسان ها در سنین بالا کم تحرک تر اند و ضربه پذیرتر و لذا طعمه مناسبی برای عرفان.

6
·       عرفان ظاهر انقلابی دارد، چپگرا ست.
·       از این رو عرفان، مبارز انقلابی سابق را در اقناع «من» درونی خویش کمک می رساند، تا حداقل بتواند در آئینه نظر کند و دچار شرم از خویشتن خویش نگردد.
·       عرفان پناهگاه مناسبی برای مبارزان شکست خورده ی شرمگین است.

7
·       عرفان حزب معتادین انقلابی است.
·       عرفان انقلابیگری حقیقی برونی را با انقلابیگری دروغین درونی جایگزین می سازد.
·       عرفان نمود انقلابی آبرومند مبارز سابق را به او باز پس می دهد تا ماهیت انقلابی او را به غارت برد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر