۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

سیری در جهان بینی عمر خیام (52)

عمر خیام
(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی از شین میم شین

تحلیل  رباعی شمارهٔ ۶۴

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی‌ نشان خواهد بود

ز این پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
ز این پس چو نباشیم همان خواهد بود

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       چه بسا که ما نخواهیم بود و نام و نشانی از ما حتی نخواهد بود، ولی جهان خواهد بود. 
·       دیری نیز ما نبودیم و خللی در کار جهان نبود.
·       از این به بعد نیز ما نخواهیم بود و وضع همان خواهد بود که بود.

·       این رباعی خیام سرشته به تفکر فلسفی است و درک درست محتوای آن، علیرغم سادگی ظاهری اش به تأمل ژرف نیاز دارد:

1
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

·       خیام در این مصراع دیالک تیک انسان و جهان را مورد بحث قرار می دهد.
·       بزعم خیام، وجود جهان خصلت عینی (اوبژکتیف) دارد.
·       یعنی وجود جهان، مستقل از وجود بنی بشر است.

2

·       باور به عینیت جهان (باور به وجود عینی جهان) بلحاظ جهان بینی، به دو معنی زیر می تواند تفسیر شود:

الف
·       هم می تواند نشانه باور به ماتریالیسم باشد.

ب
·       هم می تواند نشانه باور به ایدئالیسم عینی باشد.

 3
 ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

·       محتوای این مصراع ضمنا دال بر این است که جهان ابدی است.
·       این سمتگیری فلسفی به معنی باور به ماتریالیسم است.

·       چون ایدئالیسم ـ خواه ایدئالیسم ذهنی و خواه ایدئالیسم عینی ـ جهان را فانی و روح را باقی (فناناپذیر، نامیرا، ابدی) می دانند.
·       به همین دلیل است که در فلسفه همه مذاهب و ادیان از دار فانی (جهان مادی) و دار باقی (عقبی، جهان واهی پس از مرگ، آخرت) سخن می رود.


·       و به همین دلیل است که مذاهب و ادیان شعور وارونه را نمایندگی می کنند:
·       یعنی باقی را فانی قلمداد می کنند و فانی را باقی!

4
 ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی‌ نشان خواهد بود

·       این ادعای خیام که مرگ بنی بشر همان و محو نام و نشان از او همان، ساده لوحانه است.
·       درست است که انسان به مثابه اندام تجزیه و متلاشی می شود، ولی کردوکار مادی و معنوی او هرگز از بین نمی رود، نمی تواند هم از بین برود.
·       اگر چنین می بود، بشریت می بایستی ـ در بهترین حالت ـ در عصر حجر در جا زند و حتی قدمی جلوتر نرود.

·       چرا و به چه دلیل؟

5

·       به این دلیل که حوادث هستی از تنگه تنگ دیالک تیک پیوست و گسست (تداوم و شکست، استمرار و انقطاع) می گذرند:
·       هر رونده ای رد پای مادی و فکری خاصی از خود به جا می گذارد، تا آیندگان بر همان رد پای مادی و فکری به جا مانده،  راه او را ادامه دهند:
·       ترفند توسعه و تکامل هم همین جا ست:
·       نسل نو نه به نفی مکانیکی نسل کهن، بلکه به نفی دیالک تیکی آن مبادرت می ورزد:

·       فرق نفی مکانیکی با نفی دیالک تیکی چیست؟

6

·       نفی مکانیکی، نفی ایراسیونال (خردستیزی) است، کهنه را نیست و نابود می سازد.
·       به قول خیام از کهنه نه نامی می ماند و نه نشانی.

7

·       نفی دیالک تیکی، نفی راسیونال (خردگرائی) است و لذا فقط جنبه های منفی و مزاحم و مخرب کهنه را حذف می کند، ولی جنبه های مثبت و مترقی و بالنده آن را حفظ می کند و آینده را بر پایه همان میراث مثبت گذشتگان بنا می کند.

8

·       به عنوان مثال، نظام سوسالیستی به نفی دیالک تیکی نظام سرمایه داری و فئودالی می پردازد:
·       یعنی همه دستاوردهای مادی و فکری بشری تا آن زمان را حفظ می کند و به خدمت می گیرد.
·       مثلا وسایل تولید، قنوات، کشتزارها، کارگاه ها، راه های ارتباطی، دستاوردهای علمی و فنی و فرهنگی حفظ می شوند و توسعه و تکامل داده می شوند.
·       اما خرافات، تفکرات مذهبی، دستگاه روحانیت، فقه و شریعت و سحر و جادو، زیارت و دعا و مرثیه و غیره به آتش فروزان روشنگری انقلابی و علمی سپرده می شوند.

9
ز این پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
ز این پس چو نباشیم همان خواهد بود

·       خیام در این بیت، حضور و غیاب بنی بشر را بکلی یکسان می شمارد.
·       بزعم خیام سکنه انسانی داشتن کره زمین با خالی از سکنه بودن آن یکسان است.
·       وقتی از گرایش خردستیز (ایراسیونالیسم) نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین سخن می رود، منظور همین جور یاوه ها ست.
·       اگر خیام اندکی تأمل می کرد و یا حتی به زیر پای خود نظری می افکند، به آسانی درمی یافت که از این خبرها نیست.
·       انسان اندیشنده و دگرگون ساز که سهل است، بود و نبود مورچه ای حتی چهره زمین را عوض خواهد کرد.

10

·       انسان به قول سیاوش کسرائی، خدای حقیقی خاک است که امروزه حتی سودای تسخیر آسمان و کرات آسمانی را بر سر دارد.
·       بدون حضور بنی بشر آبادانی زمین توهمی بیش نخواهد بود.
·       جهان و جامعه بی سوبژکت نیست، بدون فاعل انسانی و اجتماعی نیست.
·       بدون حضور انسان، بدون کار و کوشش عرقریز انسان نه جامعه و همبودی تشکیل می شود و نه جهانی.
·       تحقیر انسان و نقش بی بدیل او نشانه دیگر خردستیزی خیام و امثال بیشمار او ست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر