۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (24)

 تحلیلی از شین میم شین 

اما حکیم
بر پرده سیاهی شب چشم کرده تنگ
ز اندیشه ای به گفتن پاسخ
دارد دمی درنگ

·       معنی تحت اللفظی:
·       فردوسی پس از شنیدن بردبارانه سؤالات سرشته به خشم و پرخاش و شکایت و شکوه سهراب به تأمل می پردازد.

·       منظور سیاوش از این گزارش چیست؟

1

·       سیاوش بی کمترین شباهت به گله شعرای کشورش، شاعر شعورمند طراز نوینی است.
·       شاید قرن ها لازم باشد تا حکیمی شاعر از طراز سیاوش پدید آید، تازه اگر بتواند پدید آید و به گرد سیاوش برسد.

·       اگر توده مولد ایران، نان حتی ـ چه بسا ـ به سفره ندارد، در عوض گوهری شگرف و بی همتا از طراز سیاوش دارد، گوهری دست نایافتنی، رشک انگیز و بی بدیل.

2

·       اندیشه در فلسفه اجتماعی سیاوش ـ بسان هر نعمت اجتماعی دیگر ـ محصول کار است، محصول کار فکری است.
·       مغز بر خلاف پندار خیلی ها، نه چشمه جوشنده اندیشه، بلکه ارگان اندیشیدن است:
·       به همان سان که زبان، ارگان سخن گفتن است و نه چشمه سخن.
·       به همان سان که پا، ارگان رفتن است و نه چشمه رفتن.

3

·       به همین دلیل است که حکیم طوس باید سؤالات سرشته به شکوه و شور سهراب را مورد تأمل قرار دهد.
·       سؤالات سهراب را باید در کوره ذهن خویش بپزد و پاسخ علمی، منطقی و حقیقی درخور عرضه دارد.
·       به عبارت دیگر، فردوسی باید روی اندیشه های سهراب کار فکری عرقریز کند تا محصول کارش ارزش شنیدن داشته باشد.

 گردنده نقش ها ست به پیش نظر ورا
بر پهنه خیالش
دریای آتش است
شعله است و دود و اسب و سیاهی
در شعله های سرخ
سوارش سیاوش است

·       سیاوش در این بند شعر، از روندهای روانی حکیم طوس پرده برمی دارد.
·       حکیم طوس ظاهرا محصول کار فکری سی ساله رنجبار خود را در آئینه شاهنامه مرور می کند.
·       سؤالات پرخاش آمیز سهراب، حکیم طوس را احتمالا بشدت منقلب کرده و به تردید و تفکر واداشته است.
·       و گرنه مروز اسطوره سیاوش و گذار دلاورانه اش از تل آتش لزومی پیدا نمی کرد.

آنگاه بارگاه
افراسیاب و دشت
طشت طلا و خون
سر شهزاده واژگون
و باز، گیر و دار
اسفندیار و عاقبت کار

آن سو شغاد بد کنش و دام
دام شکارگاه
رستم درون چاه
در انتها گریختن یزدگرد شاه

ماهوی و آسیابان
آن شومبار جنگ شبیخون تازیان
توفان و گردباد
و آن نامه، اشکنامه بیداد
ز آن شوربخت جنگی روشن بین
درمانده، مرد رستم فرخزاد

·       حکیم طوس در این بند شعر به مرور اثر سی ساله خویش ادامه می دهد.
·       فاجعه تراژیک پشت فاجعه تراژیک دیگر.

شعله
چون مرغ سربریده پریشان
پرپر زنان به درگه و دیوار و سقف شب
اما حکیم
از اوج جایگاه بلندش
خم گشته روی چهره سهراب
یا جستجو کنان در نقشی از کتاب
دارد دریغ و دردی
بیرون ز هر کلام
ز این رو به گفت دیگر آرد سخن به لب:

·       معنی تحت اللفظی:
·       شعله شمع، بسان مرغ سر بریده پریشانی به در و دیوار شب پر می کوبد.

1

·       این تشبیه سیاوش، یعنی تشبیه شعله شمع به مرغ سر بریده، انرژی تراژیک خارق العاده ای را وارد تراژدی «مهره سرخ» می سازد.
·       احتمالا چنین تشبیه بکر و بدیعی سابقه نداشته است.
·       این تشبیه فی نفسه، خارق العاده است.
·       فوق العاده زیبا و پرمعنا ست.

2

·       شعله شمع پرپر زنان خود را به در و دیورا شب می زند، درست به همان سان که مرغ سر بریده پریشانی پرپر زنان خود را به در و دیوار دور و بر می زند.
·       فردوسی در پرتو این شعله پرپر زن، شاهکار سی ساله خویش را مروز می کند و سهراب در اوراق باز   شاهنامه ایستاده است تکیه داده به شمشیر خویش.

·       این تصاویر و تصورات سیاوش فوق العاده زیبا و کیمیا هستند.
·       دریغ و درد که دیگر نیست.

«آرام،
ای آرزوی تنگدلان
بر کشیده نام
تا تارک سلاله رستم

آرام،
در راه پر مخاطره بگذاشتی چو گام
دیگر چه جای شکوه و اندوه؟

پرمایه پهلوان
در خورد پهلوانی
این قصه کن تمام

·       معنی تحت اللفظی:
·       آرام باش.
·       ای آرزوی تنگدلان که نامت بر ستیغ قله تبار رستم می درخشد.
·       آرام باش.
·       اکنون که در راه مخاطره آمیز پا گذاشته ای، شکوه و اندوهت دیگر برای چیست؟
·       پس قصه را شایسته پهلوانان به اتمام ببر!

1

·       در این نحوه برخورد حکیم طوس، به احتمال قوی روانشناسی خود سیاوش موج می زند.
·       می توان گفت که در این بند شعر، سیاوش خود تجسم دیالک تیک سهراب و فردوسی است.
·       سیاوش خود، سهراب و فردوسی همزمان است.

2

·       می توان گفت که سیاوش در این بند شعر مشغول هماندیشی و همگوئی با خویشتن خویش است.

·       سیاوش بی کمترین تردید هم چنین بوده است:
·       تجسم دیالک تیک حکیم و قهرمان بوده است!
·       تجسم دیالک تیک نظر و عمل بوده است!
·       تجسم دیالک تیک تئوری و پراتیک بوده است!

3

·       تراژدی «مهره سرخ» در حقیقت تراژدی خود سیاوش است و شاعر در این بند شعر خود را مورد خطاب قرار می دهد:
·       آرام باش.
·       ای آرزوی تنگدلان که نامت بر ستیغ قله تبار توده می درخشد.

·       آرام باش.
·       اکنون که در راه مخاطره آمیز توده پا گذاشته ای، شکوه و اندوهت دیگر برای چیست؟

·       پس قصه را شایسته توده ـ پهلوان پهلوانپرور بی نیاز از نام و بی اعتنا به نام ـ به اتمام ببر!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر