۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (51)

عمر خیام
(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی از شین میم شین

تحلیل  رباعی  شمارهٔ ۶۳  

 افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد، کی شد!   

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       افسوس که نامه جوانی مرور شد و نوبهار زندگانی به زمستان مبدل شد.
·       مرغ شادی ئی که نامش جوانی بود، نمی دانم کی آمد و کی رفت.

·       خیام در این رباعی شکوه و شکایت از تغییر و تحول هستی طبیعی و اجتماعی دارد:

1

·       او اولا شکوه از آن دارد که بهار ابدی نیست و به ضد خود یعنی به زمستان بدل می شود.

2

·       ثانیا شکوه از آن دارد که انسان ها همیشه جوان نمی مانند و در طرفة العینی پیر می شوند.

3

·       ثالثا دوره جوانی بنظر خیام، دوره نشاط و شادی  است و دوره کهولت دوره اندوه و غم.


 افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد، کی شد!  
  
·       خیام در این رباعی چندین دیالک تیک عینی را به اشکال مختلف بسط و تعمیم می دهد و بعد تار و مار می سازد و یا در بهترین حالت وارونه می کند:

1

·       او قبل از همه دیالک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک پیری و جوانی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کهنه (پیری) جا می زند. 

·       این به معنی وارونه کردن دیالک تیک کهنه و نو است.

·       چرا و به چه دلیل؟

2

·       به این دلیل که نقش تعیین کننده در دیالک تیک کهنه و نو، از آن نو است و نه کهنه.
·       این نو است که آینده بدان تعلق دارد.
·       این نو است که از انرژی بالندگی و رونق و شکوفائی لبریز است و نه کهنه.
·       کهنه میرنده است.
·       کهنه بی دورنما و بی آینده است.

3

·       خیام فراموش می کند که نو (جوانی) در رحم کهنه زیسته، تدریجا رشد کرده و بعد تولد یافته است.
·       نو هرگز از آسمان نازل نمی شود.
·       هر کهنه ای خود آبستن نوئی است.
·       امید قانونمند در همین حقیقت امر عینی است.


·       به این حقیقت امر حتی نادر نادرپور وقوف داشته است:

نادر نادرپور
(نقاب و نماز)
زپشت شیشه افق را نگاه می کردم
سپیده از رحم تنگ تیرگی می زاد
و آسمان سحرگاهان
بسان مخمل پوسیده، نخنما شده بود

ستاره ها همه در خواب می درخشیدند
و من به بانگ خروسان، نماز می خواندم
حضور قلب من از من رمیده بود و نماز
به بازی عبث لفظ ها بدل شده بود
و لفظ ها همگی از خلوص خالی بود.

·       نادرپور در این بند شعر، دیاک تیک کهنه و نو را به شکل دیالک تیک تیرگی و سپیده بسط و تعمیم دهد و از زایش ناگزیر و قانونمند سپیده از رحم تنگ تیرگی خبر می دهد.

افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد، کی شد!

1

·       خیام ضمنا شکوه از آن دارد که سکنه سعادتمند زمین شاهد فصول متنوع چهارگانه اند.
·       او دلش می خواهد که زمین همیشه تحت سیطره بلامنازع بهار باشد تا همه از دم مست باشند.
·       و چون چنین نیست، پس سر و کله پسیمیسم (بدبینی فلسفی) پیدا می شود.
·       این پسیمیسم خیام به احتمال قوی پسیمیسم طبقاتی است که ضمیر (دل) او را فراگرفته است.
·       طبقات اجتماعی واپسین همه از دم دچار همین گرایش فلسفی منفی و مخرب اند.
·       از نیچه تا کافکا و کامو و هدایت و غیره چنین بوده اند.

2

·       خیام ضمنا دوره جوانی را ایدئالیزه می کند و به عنوان دوره نشاط و شادی جا می زند.
·       او شاید قیاس به نفس می کند.
·       چون جوانی خودش به خوشی و خرمی گذشته، فکر می کند که جوانی همه چنین بوده است و یا بقیه را آدم حساب نمی کند تا چند و چون دوره جوانی شان را مورد تأمل و مطالعه قرار دهد.
·       دوره جوانی خیلی ها بمراتب بدتر از دوره پیری آنها بوده است.
·       هرگز نمی توان حکم قطعی در این زمینه صادر کرد.
·       چند و چون دوره جوانی و پیری انسان ها نه در خود دوره جوانی و پیری آنها، بلکه در چند و چون سیستم اجتماعی حاکم است.

3

·       به عنوان مثال نسل جوانی که با شروع جنگ جهانی دوم معاصر بوده، در حسرت حتی لقمه نانی و آرامش و امنیت ساده ای دوره شباب خود را طی کرده است.
·       برای این نسل، جوانی نه «مرغ طرب»، بلکه هیولای وحشت و نکبت بوده است و دوره پیری بمراتب بهتر از دوره جوانی.

4

·       چیزها و پدیده ها را باید همیشه در چارچوب دیالک تیکی شان در نظر گرفت.
·       ایدئالیزه کردن چیزها و پدیده ها کمکی به کسی نمی کند.
·       اصولا بدون اندوه، شادی و بدون زمستان، بهار وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر