۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (44)

  سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت سوم
(گلستان با ب اول، ص 18 ـ 21) 
شین میم شین
  
گوسفند نظیف است و فیل کثیف

·       سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک کوچکی و نظافت و دیالک تیک بزرگی و کثافت بسط می دهد و بدرستی نقش تعیین کننده را از آن کیفیت می داند، یعنی کوچک نظیف را بر بزرگ کثیف ترجیح می دهد.

·       یکی از عیوب بیشمار در شیوه استدلال شیخ شیراز همین است:

1

·       او نخست حکم خود را فرمولبندی می کند و بعد برای اثبات آن آسمان و ریسمان را به هم می بافد.
·       این شیوه استدلالی بسیار معیوب، در جامعه سعدی، همچنان و هنوز رواج دارد.

·       نظافت و کثافت را سعدی به غلط، به مثابه خصائل بنیادی و مادرزادی تلقی می کند.
·       سعدی نمی تواند تبدیل کثیف به نظیف را از طریق شستن نداند.
·       ولی اوپورتونیسم به او اجازه ژرف اندیشی و تصحیح نظر نمی دهد.

2

·       سعدی را می توان نماینده اینسرومنتالیسم (ابزارگرائی) و پراگماتیسم در قرون وسطی محسوب داشت:
·       چون سعدی هر چیز طبیعی و اجتماعی را برای اثبات نظرات درست و نادرست خود مورد بهره برداری دلبخواه قرار می دهد.
·       او باید حکم مورد نظر خود را به هر وسیله ممکن و به هر قیمت اثبات کند و اثبات می کند.

3
نه هرچه به قامت مهتر، به قیمت بهتر

·       در صحت این حکم انتزاعی تردیدی نیست.
·       اما اگر سعدی واقعا قامت مهتر را فقط به طور مشروط ارج می نهد، چرا باید غزلیاتش عرصه یکه تازی بلامنازع مفاهیم «سرو»، «قد»، «قامت» و غیره باشد؟

سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی ص  41.)
به سرو گفت کسی:
«میوه ای نمی آری!»
جواب داد، که آزادگان تهیدست اند.
·       معنی تحت اللفظی:
·       کسی از سرو علت میوه نداشتنش را می پرسد و سرو جواب می دهد که آزادگان تهیدست هستند.
·        
·       سرو در این بیت سعدی، به دلیل «قامت مهترش» اشرف درختان تلقی می شود، آن سان که حتی میوه تولید نکردنش توجیه می شود.

·       محتوای این حکایت موجز سعدی، فرمان اخلاقی بدی نیست.
·       اعضای جامعه باید به فکر همدیگر باشند و چه بسا برای حمایت از اعضای درمانده و ناتوان جامعه، مثلا کودکان، پیران، بیماران و معلولین و غیره از تشکیل سفره های رنگین رفسنجانی ـ مطهری پرهیز کنند.

1
·       ولی این جور احکام تعمیم پذیر نیستند.
·       چون هر انگلی می تواند بکمک این جور پندیات، انگلیت خود را توجیه کند و بدتر از آن، خود را آزاده جا بزند.

2

·       ضمنا ببرکت این جور پندیات هر مولد زحمتکشی که با خون دل ثروتی می اندوزد، می تواند مورد سرزنش و تحقیر قرار گیرد و آزادگی اش زیر علامت سؤال رود.

3
·       سعدی بی تردید از همه این حقایق با خبر است.
·       درد او این است که باید از سجایای اخلاقی فئودالی و برده داری دفاع کند.
·       در اتیک (اخلاق) برده داری و فئودالی کار، کردوکار خر است.
·       این اما هنوز تمامت درد بی درمان فئودالیسم واپسین نیست.

4

·       درد مهمتر فئودالیسم این است که در بطنش طبقه اجتماعی نوینی در حال نشو و نما ست، که نه تنها از طریق تولید و توزیع و تجارت، ثروت کلانی بدست می آورد، بلکه نظام فئودالی را به مثابه سد سدیدی در برابر توسعه نیروهای مولده، یعنی در برابر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی تهدید می کند.

5
·       این هم هنوز تمامت درد نیست.
·       با ارسال تعدادی غلام چماق بدست دربار می توان در طرفة العینی دار و ندار تاجر و صنعتگر و پیشه ور و غیره را مصادره کرد و اگر رودار بود، زن و بچه اش را حتی به بردگی کشید.

·       بلائی که بر سر برادر خود سعدی آورده بودند.

6

·       درد دیگر سعدی و بویژه حافظ این است که روشنفکریت جامعه دو شقه شده و بخش محبوب آن دیگر در پی تحکیم ایدئولوژیکی فئودالیسم و روحانیت و دین و غیره نیست و در زیر علم های ایدئولوژیکی (فرقه ای، مذهبی) مختلف ستون های تئوریکی ـ تئولوژیکی فئودالیسم را از درون می جوند و پوک می سازند.
·       به این دلایل است که باید سرو تهیدست باشد تا براحتی بتوان هر نفسکش بالقوه و بالفعلی را سلب مالکیت و ثروت کرد تا فئودالیسم به خودسری های پیشرفت ستیز خود ادامه دهد و نفس تازه کند.

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  2.)
از آن قطره لولوی لالا کند
وز این، صورتی سرو بالا کند.

·       کسی که برای قامت مهتر تره خرد نمی کرد، اکنون در مدح خدای کذائی، از قامت سروگونه معیار زیبائی می سازد و ضمنا آن را نتیجه مشیت الهی جا می زند.

·       وقتی از تناقضات دست و پاگیر در فلسفه اجتماعی سعدی سخن می رود، منظور همین است.
·       پیرو جهان بینی سعدی، در صورت پیگیری و تبعیت از پندیات او، هرگز نمی تواند سمتگیری کند.
·       به ساز ناهنجار شیخ شیراز بدشواری می توان رقصید.

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  50)
نه باغ ماند و نه بستان، که سرو قامت تو
برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت.

·       معنی تحت اللفظی:
·       سرو قامت تو چنان ولوله ای در باغ و بوستان انداخت که نه از سرو نشانی ماند و نه از بوستانی.
·       سراینده این بیت، همان کسی است که می گوید:

نه هرچه به قامت مهتر، به قیمت بهتر

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر