۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۷, جمعه

سیری در جهان بینی پروین اعتصامی (5)


رخشنده اعتصامی (۱۲۸۵۱۳۲۰)
مشهور به «پروین اعتصامی»

تحلیلی از شین میم شین
  
گفت:
«نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم»
گفت:
«والی، از کجا در خانه ‌ی خمار نیست!»

·       معنی تحت اللفظی:
·       محتسب گفت:
·       «خانه والی در این نزدیکی ها ست.
·       برویم آنجا.»
·       مست جواب داد:
·       «از کجا معلوم است که والی خود در میخانه نباشد؟»

1

·       در این بیت شعر، پروین و یا مست ـ به مثابه سمبل توده ـ نوک سر نیزه نشانه رفته بر سینه خود را بر می گرداند و بر سینه والی ـ به مثابه سمبل و نماینده طبقه حاکمه ـ نشانه می رود.
   
·       این نحوه برخورد اما به چه معنی است؟
2

·       این نحوه برخورد پروین، قبل از همه حاکی از انتقاد اجتماعی ریشه ای و رادیکال است.
·       در این بیت، عالی ترین نماینده طبقه حاکمه به زیر پا نهادن قوانین شرعی متهم می شود.

3

·       اگر پروین در ابیات پیشین به انتقاد از خود محتسب پرداخته بود و او را به کوته اندیشی و تحریف حقایق امور متهم کرده بود، اکنون پله ای بالاتر می رود  و عالی ترین نماینده طبقه حاکمه در شهر را مورد انتقاد قرار می دهد:
·       پروین بدین طریق دیالک تیک انتقاد فردی و انتقاد اجتماعی را به خواننده شعر خویش می آموزد.
·       برای اینکه انتقاد از عالی ترین ارگان دولتی در هیئت والی، معنائی جز انتقاد اجتماعی ندارد.

گفت:
«تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب.»
گفت:
«مسجد خوابگاه مردم بد کار نیست!»

·       محتسب گفت:
·       «تا به کلانتر شهر خبر دهیم، در مسجد بخواب!»
·       مست جواب داد:
·       «مسجد خوابگاه افراد بد کاره نیست!»

4

·       پروین بار دیگر به اثبات عقب ماندگی معرفتی و بی خبری شخص شخیص محتسب از ساده ترین اصول شرعی می پردازد و عملا نشان می دهد که تمامت بگیر و ببند طبقه حاکمه، خصلتی فرمال و صوری و الکی دارد.
·       چون در غیر این صورت، محتسب یعنی مأمور شرعی طبقه حاکمه می بایستی از این حقیقت امر پیش پا افتاده با خبر باشد که مسجد خوابگاه جماعت مست نیست.

گفت:
«دیناری بده پنهان و خود را وارهان.»
گفت:
«کار شرع، کار درهم و دینار نیست!»

5

·       پروین در این بیت از سوئی از رشوه خواری محتسب و عملا هیئت حاکمه پرده برمی دارد و از سوی دیگر مقاومت توده را در زمنیه پرهیز از رشوه دهی را مورد ستایش قرار می دهد.

گفت:
«از بهر غرامت، جامه ‌ات بیرون کنم.»
گفت:
«پوسیده است، جز نقشی ز پود و تار نیست!»

·       محتسب دست به تهدید می زند و ضبط جامه مست را به عنوان غرامت مطرح می سازد.
·       پروین اما از همین تهدید بهره برداری روشنگرانه به عمل می آورد:
·       و از چپاول بیرحمانه مردم پرده برمی دارد:
·       آن سان که حتی جامه مردم پوسیده است.

6
گفت:
«آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه.»
گفت:
«در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست!»

·       پروین در این بیت، افتادن کلاه از سر مست را بهانه ای برای افشای تهی مغز بودن طبقه حاکمه قرار می دهد و ضمنا از فرمالیسم معرفتی ـ نظری آن پرده برمی دارد:
·       پروین ظاهربینی و ظاهرپرستی محتسب را به مثابه نشانه ساده لوحی مورد انتقاد قرار می دهد.
·       هدف پروین نشان دادن حقیقت امری دیالک تیکی است:
·       در دیالک تیک ظاهر و باطن، در دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت)، نقش تعیین کننده نه از آن ظاهر (کلاه بر سر داشتن و نداشتن)، بلکه از آن باطن (ماهیت، عقل) است.
·       بدون کلاه در سر، بدون چیزهای ظاهری می توان زندگی کرد، ولی بدون عقل در کله، بدون خصوصیات باطنی و ماهوی انسانی و اجتماعی نمی توان دیر زیست.

7
گفت:
«می بسیار خوردی، ز آن، چنین بی خود شدی.»
گفت:
«ای بیهوده ‌گو، حرف کم و بسیار نیست!»

·       پروین در این بیت، شناخت افزار دیالک تیکی بسیار مهم دیگری را به خواننده می آموزد:
·       دیالک تیک کمیت و کیفیت را.

·       محتسب از قانون دیالک تیکی کمیت و کیفیت خبر ندارد.
·       او بسان هر ساده لوحی فقط قادر به کشف کمیت می (کمی و بسیاری می) است.
·       مست اما به دیالک تیک کمیت و کیفیت وقوف دارد و به محتسب یادآور می شود که تعیین کننده نه کمیت می، نه کمی و بسیاری می، بلکه کیفیت آن است.

8
گفت:
«باید حد زند هشیار مردم، مست را.»
گفت:
«هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!»

الف

·       پروین در این بیت واپسین، از سوئی به مستی و دامن آلودگی طبقه حاکمه اشاره می کند:
·       بزعم او در میان اعضای طبقه حاکمه هشیاری یافت نمی شود که قادر به حد زدن بر مست باشد.
·       به عبارت دیگر کسی یافت نمی شود که قوانین خود وضع کرده را نشکسته باشد.

ب

·       پروین از سوی دیگر حکایتی را به خاطر خواننده خطور می دهد:
·       «نقل می کنند که روزی قرار بود، خطاکاری تنبیه شود.
·       پیامبری به جماعتی که قصد تنبیه خطاکار را داشتند، رو می کند و می خواهد که تنها کسانی به تنبیه او بپردازند، که خود خطای مشابهی را مرتکب نشده باشند.
·       جماعت پراکنده می شوند و خطاکار از مرگ حتمی نجات می یابد.
·       ظاهرا کسی نبوده که همان خطا را مرتکب نشده باشد.»

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر