۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

فلسفه حیات (4) (بخش آخر)

 پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان شین میم شین
    
·       طرح این مسئله از سوی دیلتی و برگسون فرقی با هم ندارند.

1


·       دیلتی علوم باصطلاح انسانی (روحی) را در مقابل علوم طبیعی قرار می دهد و برای هر دو هم پیوند عینی و هم شیوه های شناخت قایل می شود:

الف
·       «پیوند در طبیعت انتزاعی است.

ب

·       پیوند روحی و تاریخی اما زنده است و زنده در کار است.»

ت

·       و «پیوند در جهان روحی روانگذشتی دارد و بازفهمیده می شود» و با اسالیب (متدهای) علمی (عقلی) قابل شناسائی نیست.
·       (کلیات دیلتی، جلد 8، ص 119)

2

·       پیش شرط چنین نظریه خردستیزی (ایراسیونالیستی) عبارت بود از قطع رابطه با سنت مترقی روشنگری و فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان که دیلتی بدان آگاهانه جامه عمل می پوشاند:
·       «ما ویرانه ای بی حد و حصر از سنن مذهبی را در پشت سر می بینیم، ادعاهای متافیزیکی را، سیستم های عرضه شده را.»
·       (کلیات دیلتی، جلد 8، ص 76)

·       مراجعه کنید خردستیزی (ایراسیونالیسم)، روشنگری، فلسفه کلاسیک آلمان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3

·       آخرسر بر خردستیزی (ایراسیونالیسم) دیلتی، پسیمیسم (بدبینی فلسفی) ژرفی چیره می شود:
·       «تجزیه و تحلیل هستی امروزی انسانی، همه ماها را از احساس شکنندگی و از قدرت غرایز تیره، رنج بردن از تیرگی ها و توهمات پایان ناپذیر در هر آنچه که حیات نام دارد، می آکند.»
·        (کلیات دیلتی، جلد 7، ص 150)

4

·       آخرین کلام «فلسفه حیات» دیلتی عبارت است از رلاتیویسم مطلق مفروض:

الف
·       «هر نوعی از شناخت انسانی نسبی است.

ب
·       همه چیز سیال است.

ت
·       هیچ چیز ماندگار نیست.

پ
·       نوع بشر در روند تاریخ بکلی ذوب می شود.»
·       (کلیات دیلتی، جلد 5، ص 10، ث 1)

5

·       دیگر نمایندگان «فلسفه حیات» نیز نظرات همانندی با دیلتی و برگسون دارند.

6


فیلیپ لرش (1898 ـ 1972)
روانشناس آلمانی
از نمایندگان فلسفه حیات
مؤلف
«مقدمات فلسفه حیات»

·       یکی از نمایندگان «فلسفه حیات» به نام فیلیپ لرش، موضع اصلی خود را چنین ترسیم می کند:

الف

·       «با منشاء قرارد ادن معرفت درونی از سوی «فلسفه حیات»، تفکر عقلی ـ مفهومی اعتبار خود را به عنوان تنها راه قابل قبول شناخت «عینی» از دست می دهد و کلیه روندهای غیرعقلی شهود و اشراق یعنی غرایز، هیجانات، عشق ها، امیال و عواطف، فونکسیون معرفتی کسب می کنند.

ب

·       شهود و اشراق به اعتبار عینی اولیه و مستقل خود دست می یابند.

ت

·       شهود و اشراق از عرصه ذهنی (سوبژکتیف) محض پا فراتر می گذارند و به معرفت جهان قادر می گردند.

پ

·       موضع فکری تجربی ـ نظری «فلسفه حیات»، سرانجام در یک اپریوریسم ماورای عقلی (ترانس راسیونال)  که در تضاد آشکار با اپریوریسم عقلی کانت قرار دارد، به نقطه اوج خود می رسد.»

·       مراجعه کنید اپریوریسم (ماورای تجربی گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ث

·       «جهان در چشم «فلسفه حیات» نه بمثابه سیمای معنوی باطنی، بلکه به مثابه نظامی از اشیای بی سیما جلوه گر می شود که در آن تنها کیفیت های ناشی از باطنیت شهود بمثابه چیزهای بی اهمیت کنار زده می شوند و کمیت ها دو باره به واقعیت عینی باز گردانده می شوند.»
·       (فیلیپ لرش، «مقدمات فلسفه حیات»، 1937)

7

·       در این تعریف فیلیپ لرش، کلیه شاخص های اصلی فلسفه حیات بطور روشن فرمولبندی شده اند که به شرح زیرند:

الف
·       خردستیزی (ایراسیونالیسم)

ب
·       پسیمیسم (بدبینی فلسفی)

ت
·       رلاتیویسم (نسبیت گرائی)

پ
·       اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)

·       مراجعه کنید ایراسیونالیسم (خردستیزی)، رلاتیویسم (نسبیت گرائی)، اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

8



·       نمایندگان فلسفه حیات با آموزش های ایراسیونالیستی، رلاتیویستی و پسیمیستی نقش ویرانگری بازی کرده اند و در تدارک ایدئولوژی فاشیسم آلمانی سهم تعیین کننده ای بعهده داشته اند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر