۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (42)

 عمر خیام
(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی از شین میم شین

تحلیل رباعی شماره ۵۴

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره ز این شب تاریک نبردند برون 
    گفتند فسانه‌ ای و در خواب شدند     

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       کسانی که احاطه وسیع به دانش و عادات و اخلاق داشتند و در نهایت کمال، روشنگر محفل یاران بودند، از این شب تیره راه خروجی بدر نیافتند و فقط  افسانه ای گفتند و رفتند.

·       خیام در این رباعی از موضع معرفتی ـ نظری خویش پرده برمی دارد.

·       منظور از «موضع معرفتی ـ نظری» چیست؟

1

·       هر سیستم فلسفی حاوی سه موضوع اساسی زیر است:

الف
·       کل هستی (طبیعت)

ب
·       جامعه

ت
·       تفکر

·       از این رو، ، فلسفه طبقه کارگر ـ به عنوان مثال ـ از سه جزء اصلی زیر تشکیل می یابد:

الف

·       از ماتریالیسم دیالک تیکی که عام ترین قوانین کل هستی (طبیعت، جامعه و تفکر) را مورد بررسی قرار می دهد.

ب

·       از ماتریالیسم تاریخی که عام ترین قوانین جامعه بشری را مورد بررسی قرار می دهد.

ت

·       از تئوری شناخت که عام ترین قوانین تفکر بشری را مورد بررسی قرار می دهد.

·       خیام در این رباعی از تئوری شناخت خویش پرده برمی دارد.

·       موضع مربوط به تئوری شناخت را، موضع معرفتی ـ نظری می نامند.

·       معرفتی صفت معرفت (شناخت) است و نظری صفت نظر (تئوری) است.

·       البته سازنده اصلی صفت «معرفتی ـ نظری» ما نیستیم.

·       ما معادل خیلی از مفاهیم و قوانین فلسفی را مدیون تئوریسین های زحمتکش و زنده یاد حزب توده ایم.

·       شرم مان باد، اگر قدردان شیفته ی این گمنامان بی نیاز از نام نباشیم!

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره ز این شب تاریک نبردند برون 
گفتند فسانه‌ ای و در خواب شدند 

·       خیام در این رباعی ادعا می کند که حتی عالم ترین علمای جامعه بشری قادر به برونرفت از ظلمات هستی نبوده اند و تنها کاری که انجام داده اند، گفتن یاوه ای بوده و خفتنی.

1

·       این موضع صریح خیام با مهمترین اصل تئوری شناخت در رابطه است:
·       اصل موسوم به «قابل شناخت بودن واقعیت عینی»

·       مراجعه کنید به تئوری شناخت و مکاتب مربوط به تئوری شناخت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2

·       از دانشمند بزرگ زمانه خود، هر انتظاری می شود داشت، به غیر از این موضعگیری ضدعلمی، خرافی و ارتجاعی.
·       وابستگی طبقاتی به طبقات ارتجاعی واپسین، آدمی را به چنین روزی می نشاند.
·       کسی که دور افتاده ترین اجرام سماوی را شناسائی و نامگذاری می کند و یکی از نام آوران ریاضی در زمانه خویش است، بنی بشر که سهل است، عالم ترین علما را گمراه، گیج و ناتوان از شناخت قانونمندی های هستی می داند.

3

·       این موضع خیام با موضع معرفتی ـ نظری سعدی و حافظ انطباق مطلق دارد.
·       جهان مادی، در فلسفه سعدی و بعدها حافظ نیز فاقد قانونمندی است و لذا غیرقابل شناخت است.
·       انسان به نظر سعدی تنها قادر به شناخت ظاهر (نمود) چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست.
·       ماهیت (بود) آنها فقط برای خالق آنها قابل شناخت خواهد بود:


(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 131)
چه دانند مردم، که در جامه کیست 
نویسنده داند، که در نامه چیست.

 
4

·       حافظ حتی شناخت ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها را انکار می کند.
·       در جهانتصویر سعدی و حافظ همه چیز درهم، برهم، آشفته و بی قانونمند است.
·       هستی ظلمتکده ای است و سنگ و گوهر در سنگلاخ آن آمیخته به هم اند و تمیز آندو از یکدیگر محال.

·       سعدی کلیه مشخصات و خواص عینی و واقعی موضوع شناخت و انسان شناسنده و محیط پیرامون آنها را انکار می کند:
·       هستی به اشاره قلمی در ظلمات شبی قیرگون و بی پایان فرو می رود، بی خورشید و بی ستاره و ماه، بی طلوع سحر و بی درخشش روز.
·       موضوع شناخت وزن و رنگ و بو و طعم و شکل و فرم و محتوای خود را از دست می دهد، به چیزی غیرواقعی و نا شناختنی بدل می شود، به چیزی که در چیزهای دیگر انعکاس نمی یابد، با چیزهای دیگر رابطه و پیوند برقرار نمی کند، ایزوله و منفرد مطلق است و به عبارت روشنتر غیرواقعی است.

5

·       انسان شناسنده بدین طریق، عملا همه خصوصیات حسی، تجربی، عقلی و نظری خود را از دست می دهد، حواس او دیگر قادر به انعکاس وزن و رنگ و بو و طعم و شکل چیزها نیستند و مغز او در محرومیت از سیگنال های حسی قادر به ساختن مفاهیم، احکام و تئوری ها نیست.
·       بدین طریق انسان شناسنده عملا از کلیه وسایل آزمون و آزمایش و کار و پژوهش محروم می شود و به عبارت روشنتر سوبژکتیویته (فاعلیت) خود را از دست داده است.
·       انسان در قاموس حضرات، دیگر انسان به معنی واقعی کلمه نیست. 

·       چه جاهل و چه عاقل هر دو سر در گم  اند و هیچکدام قادر به برونرفت از ظلمات هستی نیستند.

6

·       ولی چرا نمی توان در پراتیک زنده زندگی به شناخت چیزها نایل آمد و از ظلمات شب کذائی راه برونرفت را پیدا کرد؟

·       چرا کسی که تبر بر تنه درخت می کوبد، نباید در روند این کردوکار به پوکی و سفتی و نرمی تنه درخت و به تیزی و کندی تبر و به درازی و کوتاهی دسته تبر و به صحت و سقم تصورات پیشین خویش از تنه و تبر پی ببرد؟

·       چرا خیام و سعدی و حافظ مشخصه اصلی انسان، یعنی توان تفکر و تمیز را از او سلب می کنند؟

·       چرا به انکار توان شناخت بنی بشر اندیشنده برمی خیزند؟
·        
·       دلیل این سقوط معنوی حضرات چیست؟

·       این موضع اگنوستیسیستی (ندانمگرائی) به چه دلیل و به چه نیتی است؟

پایان

۲ نظر:

  1. استاد ارجمند آ یا دلیل عمده اش مربوط بدورانقبل هز دانشمندان ومتفکرانی وفلاسفه هایی چون هگلومارکسوانگلس و کسانی که در دوران بعدا تعکرات مترقیتری ارایه کردند بوده باشد؟

    پاسخحذف
  2. ممنون. مبارزه میان ماتریالیسم و ایدئالیسم و مبارزه طرفداران امکان شناخت چیزهای هستی و منکران امکان شناخت در تمام طول تاریخ فلسفه وجود داشته است. اگر فلسفه فردوسی را با خیام مقایسه کنیم می بینیم که فردوسی طرفدار خرد و دانش است در حالیکه خیام و بعد حافظ میانه ای با خرد و دانش ندارند.خیام و حافظ جزو طرفداران فئودالیسم واپسین اند فردوسی شاید نماینده فئودالیسم آغازین و مترقی باشد و یا حتی طرفدار کمونیسم اولیه باشد. باید شاهنامه را تحلیل کنیم و یقین حاصل کنیم زنده باشید

    پاسخحذف