۱۴۰۲ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

درنگی در اندیشه ای (۷۶۰)


 میم حجری


    فرض كنيد همه كار كردند و لذت و رياضت هم كشيدند
 خُب كه چي؟
نميدانم شايد اينجا بايد"نقطه "گذاشت و به گفiته شما، گفت:
 "تمام"
نازیلا
 
ما کی و کجا گفتیم، دیالک تیک ریاضت و لذت و «تمام»؟
 
بحث بر سر محتوا و معنای زندگی است.
بحث بر سر این است 
که 
چرا اعضای طبقات اجتماعی انگل و استثمارگر و نمایندگان ایده ئولوژیکی آنها،
به تئوری پوچی زندگی می رسند.
ولی زحمتکشان، علیرغم ذلت و مشقت عظیم زندگی
به پوچی نمی رسند و خودستیزی و خردستیزی و جامعه ستیزی پیش نمی گیرند.
 
در عالم نباتات و جانوران که نیای ما هستند،
محتوای زندگی
چیزی جبری است
و
نه اختیاری.
 
این خود طبیعت است، که حیات نباتات و جانوران را رقم می زند.
نباتات و جانوران
تابع جبر طبیعی و عینی اند.
تصمیمگیر نیستند.

مثال:
در روند و روال زندگی سرو و صنوبر و گاو و خر در طول تاریخ صدها هزارساله، تحول تعیین کننده ای رخ نداده است.

فرق و تفاوت و تضاد بنی بشر با سرو و صنوبر و گاو و خر این است
که
بنی بشر در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) به سر می برد.

دلیلش هم روشن است:
بنی بشر موجودی نیمه ناتورال و نیمه سوسیال (بخشا مثل صنوبر و گاو و خر است و بخشا انسان است و نسبتا مختار است و دایره و دامنه اختیارش (آزادی اش) دم به دم وسعت می یابد.
 
کمونیسم 
(دیالک تیک هومانیسم متکامل و ناتورالیسم متکامل، دیالک تیک انسان پرستی و طبیعت پرستی)
رایش (عالم، قلمرو، اقلیم) اختیار و یا آزادی است.

زندگی بنی بشر
در این چند هزار سال، 
در تحلیل نهایی
بهتر شده است 
و 
اختیار آدمی
بیشتر گشته است.

یعنی
آدم، آگاه تر، آزادتر و آدم تر شده است.

در این روند نردبامی بغرنج
هر کس سهمی به این روند و روال ادا کرده است.
محتوا و معنای زندگی برای توده های مولد و سگان سر سپرده آنها
ادای سهم خود به این روند و روال خجسته بی پایان است
و
این کار کمی نیست.
 
درست به همین دلیل، به پوچی و تئوری خودستیزی و خردستیزی و جامعه ستیزی نمی رسند و برای حراست از حیات، چه بسا حتی از جان می گذرند.
 
هدف و آماج زحمتکشان
جست و جوی سعادت شخصی در سعادت بشری است
و
این محتوا و معنای زندگی است. 

اتمامی در بین نیست.
روند لایتناهی و بی پایانی در پیش است.
روندی مبتنی بر جمال و کمال فیزیکی و فکری بشری.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر