۱۴۰۰ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

قصه های لئو لیونی: «امروز چه باید بکنیم؟»

  لئو لیونی

  لئو لیونی

برگردان

میم حجری

 

·     قیچی مداد را دید، به او «صبح بخیر» گفت و پرسید:

·    امروز می خواهی چکار کنیم؟

 

·    مداد اندیشید و گفت:

·    بیا، امروز خرگوش بسازیم.

 

·    مداد و قیچی دست به کار شدند.

 

·    مداد تصویر خرگوشی را رسم کرد و قیچی از کاغذ رنگی یک خرگوش برید.

 

·    طولی نکشید که خرگوش ها دوست صمیمی یکدیگر شدند و به بازی پرداختند.

 

·    در نتیجه، پس از چندی گرسنه شدند.

 

·    برای رفع گرسنگی به دنبال غذا گشتند.

 

·    اما چیزی برای خوردن نیافتند و ناچار پیش مداد و قیچی برگشتند و از آندو غذا خواستند.

 

·    مداد تصویری از یک هویج رسم کرد و قیچی هویجی از کاغذ رنگی برید.

 

·    خرگوش ها هویج ها را خوردند و با شکم پر خوابیدند.

 

·    وقتی بیدار شدند، باز گرسنه شان شد.

 

·    دوباره خواستند به پیش مداد و قیچی بروند.

 

·    ولی از آندو نشانی نیافتند.

 

·    خرگوش های گرسنه همه جا را گشتند.

 

·    همه جا را، حتی لابلای کتاب ها را.

 

·    تا اینکه .....

 

·    تا اینکه ناگهان چشم شان به یک هویج گنده قرمز رنگ افتاد.

 

·    قیچی ـ خرگوش گفت:

·    این یک هویج راست راستکی است.

 

·    مداد ـ خرگوش پرسید:

·    از کجا می دانی که این، یک هویج راست راستکی است؟

 

·    قیچی ـ خرگوش گفت:

·    نگاه کن!

·    این هویج سایه دارد.

 

·    خرگوش های گرسنه به خوردن هویج آبدار راست راستکی سایه دار پرداختند.

 

·    وقتی سیر شدند، مداد ـ خرگوش گفت:

·    نگاه کن!

·    نگاه کن!

·    ما هم سایه داریم.

 

·    قیچی خرگوش گفت:

·    پس ما هم خرگوش راست راستکی هستیم.

 

·    آنگاه شاد و خشنود به بازی پرداختند.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر