۱۴۰۰ شهریور ۲۶, جمعه

زندگی مارکس و انگلس (۳۴)

  

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

۱

نقشه های بلند پروازانه و نومیدی های تلخ

 

 

وقتی مارکس در اواسط ماه آوریل سال ۱۸۴۱ از برلین به تریر بازگشت،

در صد استخدام به عنوان استاد در مدرسه عالی بود.

 

همرزمان او در انجمن دکتران بهترین آرزوها را برایش داشتند.

 

آنها انتظارات بزرگی از او داشتند.

 موسی هس

یکی از اعضای انجمن دکتران به دوستی نوشته بود:

«دکتر مارکس، که اسم خداواره من است، هنوز مرد جوانی است.

۲۴ سال بیشتر ندارد.

ولی او دیر یا زود تیر خلاص بر مذهب و سیاست قرون وسطایی خواهد زد.»

(موسی هس، «کتاب سال مارکس و انگلس»، ۱۹۷۸، ص ۳۴۲)

 

وقتی وصلت جنی با مارکس میسر شد،

تصمیم داشتند که بالاخره ازدواج کنند.

 

اما مدرک خشک و خالی دکترا که نان و آب نمی شود.

 

به همین دلیل مارکس تلاش داشت که در شهر بن به عنوان استاد دانشگاه استخدام شود.

 

اما طولی نکشید و فهمید که این کار شدنی نیست.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

در پروس، در سال ۱۸۴۰، فریدریش ویلهلم چهارم به سلطنت رسیده بود.

 

بورژوازی پروس

مطالبات خود را مطرح می کرد.

 

 بورژوازی پروس

برای نیل به تضمین منافع کاپیتالیستی خود می خواست که در قدرت سیاسی، به ویژه در اداره دولتی و قانونگزاری سهیم باشد.

 

پادشاه پروس اما این مطالبات بورژوازی را رد می کرد.

 

در نتیجه

قوی ترین بخش بورژوازی

ـ صنعتگران، بانکداران و تجار ـ

قبل ازهمه

در راینلند

وارد اوپوزیسیون شدند و در رأس جنبش بورژوایی قرار گرفتند.

 

بدین طریق

مبارزه ضد فئودالی تقویت شد.

 

در سال های آتی

جنبش خلق هر چه بیشتر شدت یافت،  مقاومت بورژوایی تقویت شد

و

سیستم فئودالی در پروس و علاوه بر آن در سراسر آلمان

گریبانگیر بحران ژرفی گشت.

 

بحرانی که به انقلاب ۱۸۴۸ ـ ۱۸۴۹ منجر شد.

 

قوای فئودالی و به ویژه حکومت پروس

اما در اوایل سال های ۴۰

هنوز بسیار قدرتمند بودند

و

از هیچ کاری برای سرکوب اوپوزیسیون خودداری نمی کردند.

 

روزنامه های مترقی

ممنوع اعلام شدند.

 

سانسور شدت گرفت.

 

دانشمندان مترقی از دانشگاه ها و نویسندگان مترقی از هیئت های تحریریه روزنامه ها

اخراج شدند.

 

مارکس

در این شرایط 

پیدا کردن کار در دانشگاه های پروس را غیر ممکن دید.

چون او نه حاضر به انکار استنباطات دموکراتیکی خویش بود و نه مایل به اختفای آنها.

 

از این رو

جنی و مارکس

می بایستی صبر کنند.

 

آزمون سختی بود

و

درگذشت پدر جنی بر این معضلات مزید شد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر