۱۴۰۰ مهر ۲, جمعه

زندگی مارکس و انگلس (۳۸)

  

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین 

 

۵

در مبارزه با سانسور

 

آنچه که برای مارکس تازگی داشت، چالش هر روزه با دولت فئودالی پروس، بوروکراسی اش و قبل از همه سانسورش بود.

 

ای بسا مقاله ها که به دلیل سانسور، مجاز به چاپ شدن نبودند.

 

مطالبی از مارکس هم خط قرمز می خوردند.

 

مارکس اما طولی نکشید که راه نقش بر آب سازی نقشه های نظم سالاران را فراگرفت.

 

دهه ها بعد در زمینه سر و کله زدن با سانسور نوشته است:

«مطالب روزنامه

را

می بایستی هر روز عصر به سانسورچی رساند.

برای اینکه روزنامه هر روز صبح منتشر می شد.

خط قرمز کشیدن سانسور بر مطالب موجب دردسر چاپچی ها می شد.

 

عصر یکی از روزها

 سانسورچی و همسر و دخترانش به جشن بزرگ رئیسش دعوت شده بود.

 

سانسورچی اما قبل از رفتن به جشن، می بایستی تکالیف اداری اش را سر و سامان دهد.

 

درست در همین عصر

مطالب به موقع معمول به دست او نرسیده بودند.

 

سانسورچی

کلی صبر کرده بود.

ولی سرانجام برای شرکت در جشن رئیسش می بایستی از تکلیف اداری خویش صرفنظر کند.

ضمنا نمی خواست که شانس شوهریابی برای دختران حاضر به یراقش را از دست بدهد.

 

ساعت ده شب شده بود.

سانسورچی همسر و دخترانش را به جشن فرستاده بود و از فرط عصبانیت نوکرش را به چاپخانه گسیل داشته بود تا مطالب را به دست اورد و سانسور کند.

 

نوکر

با

دست خالی برگشته بود.

چون در چاپخانه بسته بود.

 

سانسورچی پریشانحال

مجبور شده بود که سوار ماشین خود شود و به خانه مارکس برود که در فاصله دوری قرار داشت.

ساعت حدود ۱۱ شب بود.

 

پس از کلی زنگ زدن،

مارکس

سرش را از پنجره طبقه سوم عمارت بیرون کرده بود.

 

سانسورچی از پایین داد زده بود:

«مطالب را بیار پایین.»

 

مارکس

گفته بود:

«مطلبی برای سانسور وجود ندارد.»

 

سانسورچی پرسیده بود:

«چرا؟»

 

مارکس جواب داده بود:

«برای اینکه فردا قرار نیست که روزنامه منتشر شود»

و

پنجره را بسته بود.

 

سانسورچی بینوا از فرط خشم، خاموش مانده بود.»

(خاطرات مارکس و انگلس)

 

مرافعه با سانسور

اما

به ندرت مزاح انگیز بود.

 

از اواخر سال ۱۸۴۲

مرافعه

 

در ۱۹ ژانویه سال ۱۸۴۳

حکومت

روزنامه را از اول ماه آوریل ممنوع اعلام کرد.

 

آنگاه بخشی از حامیان مالی روزنامه

سعی کردند تا روزنامه را با لحنی حکومت پسند از مهلکه ممنوعیت نجات دهند.

 

مارکس چنین برخوردی را رد کرد.

 

او در ۱۸ ماه مارس یادداشت زیر را در روزنامه ای منتشرکرد:

«امضا کننده این یادداشت به دلیل مناسبات فعلی مبتنی بر سانسور،

از هیئت تحریریه «روزنامه راین»

کناره گیری می کند.

۱۷ ماه مارس سال ۱۸۴۳.

دکتر مارکس»

 

مارکس

بدین طریق

مقطع مهم توسعه سیاسی و جهان بینانه خود

را

ترک می کرد.

مقطعی از زندگی که او برای اولین بار مجبور به جانبداری هر روزه بوده است.

 

مارکس

بدین طریق

به مثابه دموکرات انقلابی پیگیر و قاطع

به جانبداری برخاست.

به

جانبداری

 از

پیشرفت جامعتی

از

 مطالبات ضد فئودالی بحق بورژوازی

و

نه

کمتر

از

خلق زحمتکش تحت ذلت.

 

مارکس

ضمنا به این نتیجه رسیده بود

که

اشرافیت فئودالی پروس و دولتش

دشمن آشتی ناپذیر دموکراسی و آزادی

است

و

بورژوازی

نیز

هراسان از مبارزه آشتی ناپذیر بر ضد رژیم فئودالی

است.

 

مارکس در نامه ای

 به

 آرنولد روقه

ـ دوست نویسنده و همفکرش ـ

می نویسد:

«انجام خدمت بردگی

حتی

برای آزادی

و

شمشیربازی با سوزن و نه با شمشیر

پسندیده نیست.

من از تظاهر، ریا، حماقت، اوتوریته نتراشیده نخراشیده، خودهمرنگ سازی رایج،  خمیدن، پشت کردن و واژه بازی به تنگ آمده ام.»

«من در آلمان دیگر نمی توانم به کاری شروع کنم.

اینجا

آدم

حتی خویشتن خویش را تحریف می کند.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۷، ص ۴۱۵)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر