۱۴۰۰ شهریور ۲۱, یکشنبه

زندگی مارکس و انگلس (۳۰)

 

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین
 

۴

با قلم بر ضد استبداد

 

   انگلس

پس از رهایش از درگیری های درونی با افکار مذهبی

در ساعات فراغت خود

به مطالعه آثار هگل ادامه می داد.

 

هر روز عصر

هفته های متمادی

«درس های هگل راجع به تاریخ فلسفه»

را

و

آثار فلاسفه دیگر

را

می خواند.

 

  هدف انگلس از مطالعه فلسفه

فقط مطالعه صرف فلسفه نبود.

فلسفه برای او «روح همه علوم» بود.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۱۴۵)

 

انگلس

در صدد پیوست زندگی با فلسفه

و

پیوست سیاست با فلسفه

 بود.

 

انگلس

در مبارزه بر ضد ارتجاع فئودالی

همه امید خود را

به

وحدت تفکر انقلابی با عمل انقلابی

بسته بود.

 

مقالات و مکاتبات او

و

اشعار متعددی که او در در سال های ۱۸۳۹ ـ ۱۸۴۱ در روزنامه های مترقی آلمان

گاهی بدون نام

و

گه با اسم مستعار فریدریش اسوالد

منتشر کرده، دال بر این حقیقت امرند.

 

انگلس

بدین طریق

در مبارزه ایده ئولوژیکی میان بورژوای و طبقه اشراف فئودال شرکت می ورزید.

 

 

 

هر آنچه که در ادبیات هنری آلمان

مملو از اندیشه آزادی و عزت انسانی بود،

مقبول انگلس بود:

آثار گوته و شیللر

آثارلسینگ و هردر 

سروده های  دموکراتیک خلقی

کتب خلقی زیگفرید و فاوست

آیینه بوم

و

شیلدبورگر

 

انگلس

از کتب خلقی انتظار داشت که خلق را 

«به نیروی خویش، به حقوق خویش و به آزادی آگاه سازند

و

شهامت و وطن پرستی خلق را بیدار سازند»

و

به خلق

حقیقت و عقلیت مبارزه بر ضد اریستوکراسی (اشرافیت) و ارتجاع مذهبی را نشان دهند.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۱۳ ـ ۱۴)

 

انگلس

در مکاتبات خود

به مراتب صریح تر بوده است.

 

انگلس

مطمئن بود که 

«روزی خواهد رسید که شیپور پر غریو در انتظار شکارچی خواهد بود.

روزی که شکارچی، شکار استبداد را در آن خواهد دمید»

و

قصرهای کوه آسا

از آن غریو خواهد سوخت،

تخت ها و تاج ها

به لرزه در خواهد آمد،

محراب ها فروخواهد ریخت

و

کسی توان مقابله در مقابل این توفان را نخواهد داشت.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۴۳۲)

 

در قاموس انگلس

نیل به این آماج

نه کار گدایان و دریوزگان،

نه کار بورژوازی محافظه کار مصالحه جو،

بلکه کار مبارزان انقلابی است.

 

انگلس

به همین دلیل

از

سران اشرافیت فئودالی

انتظار داشت که

 صدای سیلی خلق

را

 به خاطر خطور دهند

 و

خرد گشتن شیشه پنجره های قصور خویش را از سنگ اندازی های انقلاب.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۴۴۳)

 

«سنگ اندازی های انقلاب»

حکم خلق بود و سرنوشت سران اشرافیت فئودال

و

ایمان و امید انگلس.

 

ایده های انقلاب و مبارزات خلقی

اکنون

پایه و اساس نگرش سیاسی انگلس را تشکیل می دادند.

 

انگلس

در سال هایی که در برمن زندگی می کرد،

به دموکرات بورژوایی ـ انقلابی ئی استحاله یافته بود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر