۱۴۰۰ شهریور ۱۳, شنبه

زندگی مارکس و انگلس (۲۵)


هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

۹

جوانترین عضو انجمن دکتران

(انجمن دکتران به جنبش ادبی و فلسفی نوینی در برلین اطلاق می شد.

 رئیس این انجمن برونو باوئر بود.)

 

مارکس

فلسفه هگل

را

فقط در دانشگاه از آن خود نمی کرد.

 

هر یکشنبه هر هفته در تابستان

در استرالاو در شهر برلین

محفلی از روشنفکران جوان تشکیل می یافت.

 

آنها همه از دم هواداران سرسخت هگل و در صدد استفاده انقلابی از معارف فلسفی او بودند.

 

خیلی از آنها

مثلا برونو باوئر (فیلسوف و مذهبمورخ) و آدولف روتنبرگ (معلم و روزنامه نگار)

دکترای خود را گرفته بودند.

 

به همین دلیل این انجمن بحث را انجمن دکتران می نامیدند.

 

مارکس با اعضای این انجمن آشنا شد و طولی نکشید که علیرغم جوانی اش به عنوان عضو برابرحقوق به رسمیت شناخته شد.

 

مارکس

به توصیه دوستان در زندگی فرهنگی برلین شرکت ورزید.

 

او

اغلب به تئاتر می رفت و با بتینا فون آرمین (نویسنده دموکرات) دوست شده بود.

 

آشنایی با ادبیات قدیم  و با فرهنگ و هنر زمانه خود

برای مارکس امری طبیعی بود.

 

آثار نویسندگان زیر از کتب مورد علاقه او بودند:

آثار هاینریش هاینه، لودویگ برنه، گئورگ بوشنر، کارل گوتسکوف،  ادوراد موریکه.

 

در این ایام یعنی در اوایل سال ۱۸۳۸ بود که مارکس دانشجو تصمیم گرفت که معلم و یا استاد فلسفه در دانشگاه شود.

 

وقتی مارکس در تعطیلات به خانه رفت،

پدرش

 خواهی نخواهی

با تصمیم او موافقت کرد.

 

این آخرین دیدار کارل با پدرش بود.

چون او

در ۱۰ ماه مه سال ۱۸۳۸ در ۶۱ سالگی درگذشت.

 

دل کارل از شنیدن خبر مرگ پدر

به شدت به درد آمد.

 

مارکس

تا آخرین دم حیاتش

عکس پدر را به همراه داشت.

 

انجمن دکتران

که

در قهو خانه استلی در بازار ژاندرم (امروزه میدان دانشگاه) تشکیل جلسه می داد، در تمام مدت تحصیل مارکس در دانشگاه، میهن فکری او بود.

 

انجمن دکتران

کانون مردان پیکارجویی بود که انتقاد از ایده ئولوژی پروسی ـ ارتجاعی را بر پرچم خود نگاشته بودند.

 

در انجمن دکتران بود که مسائل جهان بینانه و سیاسی زمانه مورد بحث قرار می گرفتند و تسلیحات فکری برای انقلاب بورژوایی آتی تشکیل می یافتند.

 

مارکس

یکی از پرشورترین اندیشندگان چالشگر بود.

 

کارل فریدریش کوپن

ـ دوست و هماندیش او در انجمن دکتران، نوسنده و معلم مدرسه ـ

در ارزیابی ستایش انگیز از او نوشته بود:

«تو خشابی از اندیشه ای.

کارگاه و یا به قول برلینی ها، نریانکله ای از افکاری.»

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر