۱۳۹۹ دی ۲۹, دوشنبه

سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۳۱)

  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

 نادین

 

·    نادین اسم خواهر کوچک میکائیل است.

 

·    او اجازه ندارد که به تنهائی از واگن خانه بیرون رود.

 

·    برای اینکه تعدادی از اسب ها همیشه آزادانه می گردند و یکی از آنها می تواند آسیبی به نادین برساند.

 

·    «من می توانم روی کله ام واایستم»، نادین می گوید.

 

·    نادین رقص هم بلد است.

 

·    مادر و پدرش می خواهند که او را برای مدتی به مدرسه باله بفرستند.

 

·    اما چگونه می توان او را به مدرسه باله فرستاد و ضمنا همیشه در راه بود؟

 

·    در ماه ژوئن، نادین چهار ساله خواهد شد.

 

·    آنگاه اجازه خواهد داشت که روی طناب سیمی کوتاهتر تمرین کند.

 

·    «دختربچه ها زودتر از پسربچه ها حاضر به تمرین می شوند»، مادر می گوید.

·    «نادین حتی از هم اکنون می خواهد که روی طناب بپرد.»

 

·    نادین علاقه زیادی به سه چرخه هم دارد.

 

·    «من یک مادر و یک پدر دارم»، نادین می گوید.

 

·    مادر او را به نام خاله اش، سونیا می نامد.

 

·    نادین هرگز تنها گذاشته نمی شود و هرگز کسی نسبت به او ناشکیبا و بی حوصله نیست.

 

·    نادین مثل همه بچه هائی که با تحریم های غیرضرور میدان زندگی برای شان تنگ نشده، شاد و سرحال است.

 

·    «من اسب سواری هم بلدم»، نادین می گوید.

·    «من می توانم پوتسی سواری کنم.»

 

·    نادین وقتی که بزرگسالان صحبت می کنند، به وسط حرف شان می پرد و بزرگسالان با لبخندی میدان سخن را در اختیار او می گذارند.

 

·    واگن برای زندگی تنگ است، ولی برای اسباب بازی های نادین همیشه جا هست.

 

·    گاهی عروسک بزرگش را به دنبال می کشد.

 

·    اسم عروسکش تکلا ست.

 

·    بعد آن را جائی رها می کند و می رود.

 

·    هدایت اولگا به وسیله نادین جالبتر است.

 

·    فیل غول آسا با نیکخواهی تمام به دنبال بچه خردسالی به راه می افتد که افسارش را به دست دارد و با غرور و افتخار داد می زند:

·    «تماشا کنید!

·    تماشا کنید!»

 

·    آیا فیل ها می توانند لبخند زنند؟

 

·    اولگا انگار لبخند پرشکوهی بر لب دارد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر