حکایت چهاردهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۷ ـ ۳۸)
بخش دوم
۱
چنین است گردیدن روزگار
سبکسیر و بد عهد و ناپایدار
معنی تحت اللفظی:
گردش روزگار از این قرار است.
روزگاری که سریع السیر و پیمان شکن و گذرا ست.
سعدی
در این بیت شعر،
برای اثبات تئوری (۱)،
دیالک تیک عهد و وفا
را
توسعه می دهد و از بدعهدی، سبکسیری و ناپایداری روزگار سخن می گوید.
جواب
سعدی
در این بیت شعر،
برای اثبات تئوری تحقیر زندگی،
دیالک تیک عهد و وفا را توسعه می دهد و از بدعهدی، سبکسیری و ناپایداری روزگار سخن می گوید
.
مفهوم ایراسیونالیستی «روزگار» که حتی امروز هم در اشعار شعرای فلسفه فقیر معاصر، مثلا هوشنگ ابتهاج (سایه) به چشم می خورد، برای تبیین روندهای زندگی مناسب نیست.
روزگار کذائی با هیچکس عهدی نبسته است.
زندگی در (۲) بی چون و چرا و قانونمند خویش جاری است و انسان یکی از نتایج خجسته و قانونمند این روند همیشه جاری و متغیر است.
جواب
زندگی در عینیت بی چون و چرا و قانونمند خویش جاری است و انسان یکی از نتایج خجسته و قانونمند این روند همیشه جاری و متغیر است.
زندگی سرشار از نا شناخته های اعجاب انگیز است.
ما از جهان جمادات، نباتات و جانوران هیچ نمی دانیم، ولی اطلاعات اندکی که هر از گاه به دست می آوریم، (۳) ماده و جهان مادی را نشان مان می دهند و عرق شرم بر جبین مان جاری می سازند.
جواب
ما از جهان جمادات، نباتات و جانوران هیچ نمی دانیم، ولی اطلاعات اندکی که هر از گاه به دست می آوریم، لایتناهیت ماده و جهان مادی را نشان مان می دهند و عرق شرم بر جبین مان جاری می سازند.
طبیعت و جامعه (طبیعت دوم)
برخلاف ادعای بی پایه سعدی و حافظ و دیگران، نه ناپایدار و نه بدعهد و جنده و هرجائی، بلکه جاوید و پایدار و خودمختار و مستقل و پیکارجو ست.
طبیعت و جامعه
انگلپرور نیست.
گداپرور نیست.
طبیعت و جامعه
چیزی را (۳) تقدیم کسی نمی کند.
جواب
طبیعت و جامعه
چیزی را مفت و مجانی و به رایگان تقدیم کسی نمی کند.
برای کسب چیزی از طبیعت و جامعه، باید (۴) کسب آن را از خود نشان داد و در کلنجاری سرسخت از دست طبیعت و جامعه
گرفت و ضمنا بخشی از خویشتن خود را به ازای ستد خویش به او داد.
جواب
برای کسب چیزی از زندگی، باید لیاقت کسب آن را از خود نشان داد و در کلنجاری سرسخت از دست زندگی گرفت و ضمنا بخشی از خویشتن خود را به ازای ستد خویش به او داد.
انسان و هر موجود دیگر، حتی می توان گفت هر ذره دیگر، در دیالک تیک (۵) با طبیعت قرار دارد.
جواب
انسان و هر موجود دیگر، حتی می توان گفت هر ذره دیگر، در دیالک تیک داد و ستد با طبیعت قرار دارد.
کار
این دیالک تیک داد وستد میان اوبژکت و سوبژکت، میان عین و ذهن، میان طبیعت و انسان را (۶) می کند.
جواب
کار
این دیالک تیک داد وستد میان اوبژکت و سوبژکت، میان عین و ذهن، میان طبیعت و انسان را وساطت می کند.
کار
سوبژکت را با اوبژکت، انسان را با طبیعت، (۷) می کند، (۸) می دهد، (۹) می کند، به ستیز و گریز، پیروزی و شکست، فتح و عقب نشینی مدام وامی دارد و در این روند دیالک تیکی خجسته انسان (شاید هم موجودات زنده دیگر) خود را و طبیعت را می شناسد و تغییر می دهد.
جواب
کار سوبژکت را با اوبژکت، انسان را با طبیعت، آشنا می کند، پیوند می دهد، دست به یخه می کند، به ستیز و گریز، پیروزی و شکست، فتح و عقب نشینی مدام وامی دارد و در این روند دیالک تیکی خجسته انسان (شاید هم موجودات زنده دیگر) خود را و طبیعت را می شناسد و تغییر می دهد.
دیالک تیک کار، دیالک تیک جذب و دفع انسان با طبیعت است، که معنائی جز بسط و تعمیم دیالک تیک فراگیر و جهانشمول (۱۰) ندارد.
جواب
دیالک تیک کار، دیالک تیک جذب و دفع انسان با طبیعت است، که معنائی جز بسط و تعمیم دیالک تیک فراگیر و جهانشمول داد و ستد ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر