میرزا علی معجز
شاعر بزرگ روشنگری
۱۳
اولمیشام
من نه نظمیه، نه امنیه نه آژان
اولمیشام
یا نه چون منفور خاص و عام دوران
اولمیشام
نه قیزیلباشم، نه فراشم، نه حاکم
ساقیا
بیر سوروش مندن:
«نه چون پس من مسلمان اولمیشام؟»
بوغدایا ساری دئدیدم، قیرا قارا، شیره سفید
او جهتدن
من بئله بی دین و ایمان
اولمیشام
بی مروت گورمیشم بسکه مسلمان فرقه سین
ائتمیشم نفرت مسلمانلیقدان
انسان اولمیشام
من سیزی اشراف ظن ائتدیم ایناندیم قولیزه
بولمدیم علافیمیش سیز،
چوخ پشیمان اولمیشام
اولمایین راضی بونا که، من ییه م سرمایه نی
ال آچام خلقه،
دییه م :
«یاران پریشان اولمیشام»
ترجمه تحت اللفظی:
شده ام.
من که جزو مأمورین دولتی نیستیم.
پس به چه دلیل منفور خاص و عام دوران
شده ام؟
من که قیزیلباش و فراش و فرمانروا نیستیم.
پس به چه دلیل مسلمان
شده ام؟
گفته ام که گندم زرد است و برف، سفید
به همین دلیل بی دین و ایمان
قلمداد شده ام.
با مشاهده بی مروت بودن مسلمان جماعت
بیزار از اسلام شده ام
و
انسان شده ام
خیال کردم که افراد شریفی هستید و به قول تان باور کردم.
اکنون
فهمیده ام که مشتی علافید
و
پشیمان شده ام.
راضی نشوید به اینکه من سرمایه ام را بخورم
و
از فرط فقر رو به خلق آورم
و
بگویم
که
پرشان شده ام.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر