حکایت چهاردهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۷ ـ ۳۸)
بخش دوم
۱
نه لایق بود عیش با دلبری
که هر بامدادش بود شوهری
معنی تحت اللفظی:
زندگی با همسری که هر شب با کسی می خوابد، پسندیده نیست.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک انسان و جهان
را
به
شکل دیالک تیک جنده و مرد بسط و تعمیم می دهد.
سعدی
جهان مادر را به زنی جنده تشبیه می کند که هر شب را در بستر کسی سحر می کند.
این شعر سعدی را با شعر سیاوش کسرائی در باره زمین مادر مقایسه کنید.
میزان نفرت فئودالیسم در حال زوال نسبت به روند خروشان تاریخ و جا زدن زوال خود به عنوان زوال هستی و بشریت به طور کلی، از این بیت شعر سعدی نمایان می شود.
یکی از نویسندگان برنده جایزه نوبل، قصه مردی متمول را نقل می کند که در اتاقی متروکه نشسته و مدفوع خشک خود را تکه تکه اطعام می کند و به زمین و زمان غر می زند.
امپریالیسم آلمان، این رمان تهوع آور را به صورت نوار هم در آورده و از هر کتابخانه هر شهری می توان به امانت گرفت.
۲
نکوئی کن امسال، چون ده تو را ست
که سال دگر، دیگری دهخدا ست.
معنی تحت اللفظی:
اکنون که دهخدا توئی، نیکی کن.
برای اینکه سال دیگر جای تو را دهخدای دیگری خواهد گرفت.
سعدی
در این بیت شعر،
برای اثبات تئوری تحقیر زندگی،
ناپایداری قدرت و حکومت را به شکل تعویض کدخدا بسط و تعمیم می دهد و خواننده را به احسان و نکوکاری فرا می خواند.
آنچه برای خواننده ساده لوح مسموم از طرز تفکر فئودالی پوشیده می ماند، وارونه سازی حقایق اجتماعی است که با نهایت بیطرفی و خیرخواهی صورت می گیرد.
سعدی نکوئی و نکوکاری را ملک خصوصی و امتیاز انحصاری صاحبان ثروت و قدرت جا می زند.
او بدین طریق انگلترین و مفتخورترین اعضای جامعه را به مثابه مظاهر نیکی قلمداد می کند و مظاهر واقعی خیر و نیکی، یعنی توده مولد و زحمتکش را به درجه گدایان محتاج و انگل و بی خاصیت تنزل می دهد.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر