جینا روک پاکو
تمرین
· میکائیل باید هر روز تمرین کند.
· امروز کلاودیا می تواند تمرین میکائیل را تماشا کند.
· کلاودیا به عنوان تنها تماشاچی در چادر سیرک می نشیند.
· میکائیل با کمند تمرین می کند و بعد روی طناب می رود.
· هر از گاهی به کلاودیا لبخند می زند.
· میکائیل انگار همه حرکات را فقط برای او انجام می دهد.
· «من شازده ای ام»، کلاودیا می اندیشد.
· «و میکائیل پادشاه سیرک است.
· حیوان ها ملت ما هستند.
· فیل سر دسته حیوان ها ست.
· اسب ها واگن ها را می کشند.
· میمون ها گل می پاشند.
· شتر ریو را بر روی کوهانش حمل می کند.
· خرس ها به دنبال آنها همه می روند و لاما بر مزاحمین تف می اندازد.»
· «سال دیگر، شاید روی طناب، دوچرخه سواری کنم»، میکائیل می گوید.
· «آه!»، کلاودیا می گوید.
· «سال دیگر مادر و پدر می خواهند با من و برادران شان به ایتالیا سفر کنند، برای گردش.»، میکائیل می گوید.
· «در ایتالیا بوده ای؟»، کلاودیا می پرسد.
· میکائیل با تکان سر می گوید که در ایتالیا بوده است.
· «خوشایند بود؟»، کلاودیا می پرسد.
· «گرم بود»، میکائیل می گوید.
· «ما آنجا کار کردیم.»
· کلاودیا جورابش را می کشد.
· «مخفی گاه کجا ست؟»، کلاودیا می پرسد.
· «مخفی گاه برای من کجا ست؟»
· «در واگن اولگا ست»، میکائیل آهسته می گوید.
· «در واگن فیل، صندوق علوفه بسیار بزرگی وجود دارد.
· در این صندوق جای کافی هست.
· وقتی که ما راه افتادیم، تو می توانی بیرون آئی.»
· کلاودیا ماجرا را در عالم خیال مطالعه می کند:
· او به تنهائی در واگن فیل.
· بعد اندیشه را کنار می زند.
· هنوز کفگیر به ته دیگ نخورده.
· «شما همیشه در راهید؟»، کلاودیا می پرسد.
· «آره»، میکائیل می گوید.
· «در هر فصل حدود سه هزار کیلومتر می رانیم.»
· «در زمستان هم؟»، کلاودیا می پرسد.
· «برای زمستان خانه ای داریم»، میکائیل می گوید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر