بت سازی و بت شکنی
نتیجه تعریف "انسان ایرانی"
نتیجه تعریف "انسان ایرانی"
احد پیراحمدیان
ـ پژوهشگر فلسفه ـ
در
یادداشت خود برای صفحه "دیدگاه" دویچه وله
می گوید
که
علت عقب ماندگی ایرانیان را باید در ذهنیت جمعی آنها از انسان
و
در امتداد آن
در
مناسبات قدرت در خانواده و جامعه
جست وجو کرد.
ـ پژوهشگر فلسفه ـ
در
یادداشت خود برای صفحه "دیدگاه" دویچه وله
می گوید
که
علت عقب ماندگی ایرانیان را باید در ذهنیت جمعی آنها از انسان
و
در امتداد آن
در
مناسبات قدرت در خانواده و جامعه
جست وجو کرد.
پیدایش یک نابغه یک رخداد تاریخی است.
افلاطون یک رخداد تاریخی است.
ارسطو هم!
ابن سینا و مولوی و خیام
اتفاقات تاریخی هستند.
این رخدادها نه قابل پیش بینی اند و نه میشود آنها را برنامه ریزی کرد.
ظهور نابغه ها همان قدر قابل برنامه ریزی است که فوران یک آتشفشان.
این نه به خواست کسی پیش می آید و نه به عزم و اراده فردی
فوران می کند.
بر همین منوال کسی از پدر و مادر یک نابغه انتظار ندارد
فرزند نابغه دیگری به دنیا بیاورند.
افلاطون یک رخداد تاریخی است.
ارسطو هم!
ابن سینا و مولوی و خیام
اتفاقات تاریخی هستند.
این رخدادها نه قابل پیش بینی اند و نه میشود آنها را برنامه ریزی کرد.
ظهور نابغه ها همان قدر قابل برنامه ریزی است که فوران یک آتشفشان.
این نه به خواست کسی پیش می آید و نه به عزم و اراده فردی
فوران می کند.
بر همین منوال کسی از پدر و مادر یک نابغه انتظار ندارد
فرزند نابغه دیگری به دنیا بیاورند.
این از صورت مساله.
اما مشکل کجا ست؟
مشکل وقتی پیش می آید که در ساختار اجتماعی هرمی، در آنجا که فرهنگ در چهارچوب تنگ آتوریته شکل می گیرد
و
هر روز حرمت و حقوق شهروندانش را زیر پا میگذارد،
از افرادی با عنوان های شاه و رهبر و نخبه
بت می سازند.
مشکل وقتی پیش می آید
که
چنین ساختاری
شهروند دست دوم و سوم به وجود میآورد.
اما مشکل کجا ست؟
مشکل وقتی پیش می آید که در ساختار اجتماعی هرمی، در آنجا که فرهنگ در چهارچوب تنگ آتوریته شکل می گیرد
و
هر روز حرمت و حقوق شهروندانش را زیر پا میگذارد،
از افرادی با عنوان های شاه و رهبر و نخبه
بت می سازند.
مشکل وقتی پیش می آید
که
چنین ساختاری
شهروند دست دوم و سوم به وجود میآورد.
در عرصه سیاست،
نخبه گرایی مترادف فردمحوری است.
نخبه گرایی با فردمحوری ظاهرا بی ربط است.
اما کافی است نگاهی به رفتارمان با توان خواهان بیندازیم
تا
ببینیم چگونه آن یکی با این هم ریشه اند.
دنباله روی از یک مرشد و قطب و رهبر تا حد خاکساری و بندگی
نمونه منفی فردمحوری است.
نخبه گرایی مترادف فردمحوری است.
نخبه گرایی با فردمحوری ظاهرا بی ربط است.
اما کافی است نگاهی به رفتارمان با توان خواهان بیندازیم
تا
ببینیم چگونه آن یکی با این هم ریشه اند.
دنباله روی از یک مرشد و قطب و رهبر تا حد خاکساری و بندگی
نمونه منفی فردمحوری است.
در یک فرهنگ مرکزگرا و اقتدارگرا،
با نگاه به قدرت پدر، معلم، رهبر و دولت،
شهروندان اگر سانسور نشوند،
یا
جوانمرگ می شوند و یا به لکنت زبان میافتند
و بدون آنکه به بلوغ فکری برسند، در سایه پدر دست و پا می زنند.
رشد دغلکاری،
نشانه بیماری چنین جامعه ای است.
در فرهنگی که احترام بر اساس پیروزی و غلبه بر دیگری تنظیم شده،
نخبه گرایی و نخبه کشی
دو روی یک سکه
اند.
با نگاه به قدرت پدر، معلم، رهبر و دولت،
شهروندان اگر سانسور نشوند،
یا
جوانمرگ می شوند و یا به لکنت زبان میافتند
و بدون آنکه به بلوغ فکری برسند، در سایه پدر دست و پا می زنند.
رشد دغلکاری،
نشانه بیماری چنین جامعه ای است.
در فرهنگی که احترام بر اساس پیروزی و غلبه بر دیگری تنظیم شده،
نخبه گرایی و نخبه کشی
دو روی یک سکه
اند.
این مختصات ربطی به طبقات اجتماعی ندارد.
بروز آن را می توان در همه لایه ها و در کل بافت جامعه
شاهد بود.
این رفتار را هم در محیط خانه میبینیم و هم در مدرسه.
هم در بیت رهبری و هم در میان کارمندان یک شرکت.
هم
در یک استادیوم ورزشی
و
هم در میان روشنفکران و هنرمندان.
بروز آن را می توان در همه لایه ها و در کل بافت جامعه
شاهد بود.
این رفتار را هم در محیط خانه میبینیم و هم در مدرسه.
هم در بیت رهبری و هم در میان کارمندان یک شرکت.
هم
در یک استادیوم ورزشی
و
هم در میان روشنفکران و هنرمندان.
در دنباله چنین درکی از آدمی،
مرید و مرادبازی، دسته بندی، یار و یارکشی
رفتار غالب در سطح جامعه است.
در اینجا جهان
تا اطلاع ثانوی
به
خودی و غیرخودی
تقسیم میشود.
در چنین فرهنگی جوانان به دنبال یافتن کوتاه ترین راه رسیدن به ترقی می گردند و پدر و مادرها فرزندان خود را به سوی شغل های پرآوازه هدایت می کنند.
و
از آنجا که قهرمانی در توان هر کس نیست،
دروغگویی و سیاهکاری به شدت گسترش پیدا می کند.
سیاست نیز به عوامفریبی سوق می یابد و به دستگاه جذب آرای مردم تبدیل می شود.
ادامه دارد.
مرید و مرادبازی، دسته بندی، یار و یارکشی
رفتار غالب در سطح جامعه است.
در اینجا جهان
تا اطلاع ثانوی
به
خودی و غیرخودی
تقسیم میشود.
در چنین فرهنگی جوانان به دنبال یافتن کوتاه ترین راه رسیدن به ترقی می گردند و پدر و مادرها فرزندان خود را به سوی شغل های پرآوازه هدایت می کنند.
و
از آنجا که قهرمانی در توان هر کس نیست،
دروغگویی و سیاهکاری به شدت گسترش پیدا می کند.
سیاست نیز به عوامفریبی سوق می یابد و به دستگاه جذب آرای مردم تبدیل می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر