جمعبندی
از
مسعود بهبودی
ویرایش:
صوری و نه سوری
۱
صوری یعنی نمودین
از صورت منشق شده است.
دیالک تیک نمود و بود (ظاهر و ذات، پدیده و ماهیت)
۲
سوری یعنی اهل سوریه
۳
جندگی از دیرباز
در انحصار نیمه دیگر جامعه بشری
یعنی زنان
نبوده است.
۴
جندگی زنان اما برجسته و عمده و ذره بینیزه شده است.
۵
دلیل این برجسته سازی و عمده سازی و ذره بینیزاسیون
طبقاتی ـ فئودالی است.
۶
محتوای آنتی فمینیستی و آنتی توده ای دارد.
۷
هر موجود مولد و زحمتکشی
از نبات تا جانور و انسان
در ایده ئولوژی فئودالی
حقیر و کثیف و زباله است.
۸
از درختان میوه تا اسب و استر و خر و گاو و گوسفند و سگ و و کلفت و کنیز و عمله و حمال و غیره
۹
تعداد جنده های نر در جوامع شرقی و غربی و حتی در کلیسای کاتولیک
کمتر از تعداد جنده های زن نبوده و نیست.
۱۰
غلامحسین ساعدی پژوهشی از بنادر جنوب ایران دارد که
پسر بچه ها را عقیم می کنند تا ضمن استثمار مادی
مورد استثمار جنسی قرار دهند.
۱۱
کودکان دختر در ایران
کمتر از کودکان پسر ستم می بینند
و کمتر از پسربچه ها
مورد تجاوز جنسی به انحای متنوع قرار می گیرند.
۱۲
وسر بچه ها
از همان ایام کودکی هم به لحاظ پسیکولوژیکی تخریب می شوند و هم به لحاظ پداگوژیکی و شخصیتی.
۱۳
دختربچه ها به دلایل متنوع بیشتر تحت نظر از این نقطه نظر قرار داشته اند.
اکنون احتمالا
دیگر
چنین نیست.
۱۴
جهنم جماران اکنون احتمالا جنده خانه نرانه و زنانه تمامعیار است.
۱۵
جای پژوهش سوسیولوژیکی شاید خالی باشد.
۱۶
دیالک تیک زن و شوهر هم باید مورد بررسی رئالیستی و راسیونالیستی قرار گیرد.
۱۷
چه بسا زنان
که ستمگرتر و بی رحمتر و قسی القلب تر از نران اند
۱۸
آنچه قابل تأمل است
تمیز جنده از عیاش است.
۱۹
ناظم حکمت اثری تحت عنوان »مناظر انسانی» دارد که کاش کسی ترجمه اش کند.
۲۰
در این اثر ناظم
از جندگی دختران و زنان اشرافیت فئودال (طبقه حاکمه) بحثی جریان دارد.
۲۱
ناظم اما عاجز از حل مسئله است و مسئله را به همین دلیل
مچاله کرده است و رفته است.
۲۲
جنده های وابسته به طبقه حاکمه
اصلا
جنده نیستند.
عیاش اند.
۲۳
عیاشان متعلق به توده
هم
عیاش نیستند
بلکه جنده اند.
۲۴
محمود دولت آبادی جواان
در برخی از قصه های کوتاهش از این جنده های نر و از عیاشان زن گزارش داده است.
۲۵
تفاوت و تضاد جنده و عیاش چیست؟
اندکی اندر باب دیالک تیک جبر و اختیار
۱
جبر یک مفهوم فلسفی است
و
در دیالک تیک جبر و اختیار مورد بحث است.
۲
کسی نمی تواند جبر هستی را دور بیندازد.
۳
مثال:
آب جبرا در ۱۰۰ درجه س. تحت فشار جو می جوشد.
۴
جوشش آب
امری عینی و قانونمند است و نه امری ذهنی و دلبخواهی
۵
آب
بر اساس قوانین عینی هستی تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه س. باید هم بجوشد.
۶
جوشش اب امری جبری است و نه تصادفی
دیالک تیک ضروروت (جبر) و تصادف
۷
منظور ما در این چالش با ژان پل سارتر از دور انداختن جبر،
تخریب دیالک تیک جبر و اختیار
هیچ انگاری جبر
و
مطلق کردن اختیار بوده است.
۸
حافظ
پس از تخریب دیالک تیک جبر و اختیار
عکس کار ژان پل را کرده است:
الف
حافظ
در بیت شعر زیر
اختیار را دور انداخته است
ب
جبر را مطلق کرده است :
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
(جبر هستی را یعنی مشیت الهی را از دید حافظ خرافی اندیش بپذیر)
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.
و نهالِ کوچک ات ببالد.
۱
فرق و تفاوت نهالِ کوچک ات با نهال کوچکت چیست؟
۲
نهال کوچکت ببالد
یعنی نهال کوچک تو رشد و نمو کند.
۳
و نهالِ کوچک ات ببالد.
یعنی نهال کوچک برای تو رشد و نمود کند.
۳
در این شعر شاعر
«امید» دیرآشنا به چالش کشیده می شود.
۴
امیدی که اصلا امید نیست.
۵
چرا و به چه دلیل؟
۶
برای اینکه امید اگر امید باشد (و نه انتظاری بی پشتوانه)
قانونمند است.
۷
کسی که چای درست می کند تا نوش جان کند، وقتی کتری آب را روی آتش می گذارد
امید آهنین علمی و قانونمند دارد که آب بجوشد.
۸
چون
بنا بر قوانین فیزیکی مطمئن است که آب در صد درجه سانتیگراد تحت فشار جو خواهد جوشید
۹
ولی کسی که کتری آب را پر کند و به امید جوشش آب و تهیه چای
ورد بخواند
امیدش به جوشش آب
اصلا امید نیست.
۱۰
انتظاری ایرئالیستی و ایراسیونالیستی است.
هماندیشی با حریف
۱
چرا عجله دارید؟
۲
نظرتان را در یک کامنت درج کنید تا بتوان بدان پرداخت و نه در ۵۰ کامنت.
۳
شما
عکس مارکس علیه الرحمه را علم کرده اید و
سخنی را به لنین نسبت می دهید
که نمی تواند از آن لنین باشد.
۴
این جور کارها مجاز نیستند.
۵
سؤال این است
که
به نظر شما مذهب و یا دین چیست که شما بر ضد آن لشگرکشی کرده اید؟
۶
می توان به این سؤال به همان سان جواب داد
که
به سؤال سیب چیست، جواب می دهید؟
فوندامنتالیسم مذهب را آلت دست قرار می دهد
ولی خوش ضد مذهبی است.
کوکلوس کلان کجا مسیحیت کجا؟
پاپ کجا عیسی مسیح کجا؟
زن معدن کار
ﺍﺯ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎی محلی ﻣﻌﺪﻧﻜﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﻟﻴﻮی
ﺍﺯ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎی محلی ﻣﻌﺪﻧﻜﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﻟﻴﻮی
من ﺯنی ﻣﻌﺪﻥﺯﺍﺩﻡ
ﺭﻭﻱ ﻛﭙﻪ ﺍی ﺯﻏﺎﻝ ﺑه ﺪﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪﻡ
ﺑﻨﺪ ﻧﺎف اﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻴﺸﻪ ﺑﺮﻳﺪﻧﺪ
ﺗﻮی ﺧﺎﻛﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺨﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﻟﻮﻟﻴﺪﻡ
ﺑﺎ ﭘﺘﻚ ﻭ ﻣﺘﻪ ﻭ ﺩﻳﻠﻢ، ﺑﺎﺯی ﻛﺮﺩﻡ
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﻣﻴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ
ﻣﺮﺩی ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﻌﺪﻧﻜﺎﺭﺍﻥ جفت ام ﺷﺪ
ﻛﻮﺩکی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻣﻌﺪﻥ ﺯﺍﻳﻴﺪﻡ
ﺳﻲ ﺳﺎﻝ ﺁﺯﮔﺎﺭ ﺯﻏﺎل شویی ﻛﺮﺩﻡ
ﻭ ﺯﺧﻢ ﻣﻌﺪﻥ
ﺗﻨﻬﺎ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯی ست ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺯنی ﻣﻌﺪﻥ ﺯﺍﺩﻡ
ﭘﺪﺭﻡ ﺯﻳﺮ ﺁﻭﺍﺭی ﻣﺪﻓﻮﻥ ﺷﺪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺗﻮی ﻏﺮﺑﺎل اش ﺧﻮﻥ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩ
ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﭼﺮخهای ﻭﺍگنی ﻟﻪ ﻛﺮﺩ
ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﻟﻪ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ
ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﺳﻢِ ﺯﻏﺎﻝ، ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻦ ﻛﺮﺩ
ﻳﻚ ﻋﻤﺮ ﻟﻘﻤﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﺍﺯ گلویم ﺯﺩﻡ
ﻭ ﭘﺸﻴﺰ ﭘﺸﻴﺰ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻢ
ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﻳﻜﺘﺎ ﭘﺴﺮﻡ
ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ، ﻛﺎﺭﻩ ای ﺷﻮﺩ
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ، ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻭ،
ﻫﺮ ﻛﻠﻪ ی ﺳﺤﺮ، ﺷﻦ ﻛﺶ به دﻭﺵ می ﮔﻴﺮﺩ،
ﻭ ﭘﺎبه پای ﻫﻤﺴﺎﻻﻥ
ﺩﺭ جست وجوی ﻛﺎﺭ،
ﺭﺍﻩ « ﺩﻫﺎﻧﻪ ی ﺷﻴﻄﺎﻥ » ﺭﺍ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ می ﺭﻭﺩ
ﻭ ﻏﻤﮕﻴﻦ می ﺁﻳﺪ
ﺍﻳﻦ ﻛﻮله باﺭ ﻓﻘﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﺮﺍثیﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﻴﺪ
ﺭﻭﻱ ﻛﭙﻪ ﺍی ﺯﻏﺎﻝ ﺑه ﺪﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪﻡ
ﺑﻨﺪ ﻧﺎف اﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻴﺸﻪ ﺑﺮﻳﺪﻧﺪ
ﺗﻮی ﺧﺎﻛﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺨﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﻟﻮﻟﻴﺪﻡ
ﺑﺎ ﭘﺘﻚ ﻭ ﻣﺘﻪ ﻭ ﺩﻳﻠﻢ، ﺑﺎﺯی ﻛﺮﺩﻡ
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﻣﻴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ
ﻣﺮﺩی ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﻌﺪﻧﻜﺎﺭﺍﻥ جفت ام ﺷﺪ
ﻛﻮﺩکی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻣﻌﺪﻥ ﺯﺍﻳﻴﺪﻡ
ﺳﻲ ﺳﺎﻝ ﺁﺯﮔﺎﺭ ﺯﻏﺎل شویی ﻛﺮﺩﻡ
ﻭ ﺯﺧﻢ ﻣﻌﺪﻥ
ﺗﻨﻬﺎ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯی ست ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺯنی ﻣﻌﺪﻥ ﺯﺍﺩﻡ
ﭘﺪﺭﻡ ﺯﻳﺮ ﺁﻭﺍﺭی ﻣﺪﻓﻮﻥ ﺷﺪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺗﻮی ﻏﺮﺑﺎل اش ﺧﻮﻥ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩ
ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﭼﺮخهای ﻭﺍگنی ﻟﻪ ﻛﺮﺩ
ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﻟﻪ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ
ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﺳﻢِ ﺯﻏﺎﻝ، ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻦ ﻛﺮﺩ
ﻳﻚ ﻋﻤﺮ ﻟﻘﻤﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﺍﺯ گلویم ﺯﺩﻡ
ﻭ ﭘﺸﻴﺰ ﭘﺸﻴﺰ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻢ
ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﻳﻜﺘﺎ ﭘﺴﺮﻡ
ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ، ﻛﺎﺭﻩ ای ﺷﻮﺩ
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ، ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻭ،
ﻫﺮ ﻛﻠﻪ ی ﺳﺤﺮ، ﺷﻦ ﻛﺶ به دﻭﺵ می ﮔﻴﺮﺩ،
ﻭ ﭘﺎبه پای ﻫﻤﺴﺎﻻﻥ
ﺩﺭ جست وجوی ﻛﺎﺭ،
ﺭﺍﻩ « ﺩﻫﺎﻧﻪ ی ﺷﻴﻄﺎﻥ » ﺭﺍ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ می ﺭﻭﺩ
ﻭ ﻏﻤﮕﻴﻦ می ﺁﻳﺪ
ﺍﻳﻦ ﻛﻮله باﺭ ﻓﻘﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﺮﺍثیﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﻴﺪ
ﻣﻦ زنی ﻣﻌﺪﻥ ﺯﺍﺩﻡ
ﺑﺎ ﺑﺎﺭﻭﺕ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﻣﻴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ
ﻟﻬﺠﻪ ﻫﺎی ﺳﻜﻮﺕ ﺭﺍ می ﻓﻬﻤﻢ
ﺭﮔﻪ ﻫﺎی ﻋﺼﻴﺎﻥ ﺭﺍ می ﺷﻨﺎﺳﻢ
ﺧﻮﺏ می ﺩﺍﻧﻢ
ﺍﻧﻔﺠﺎﺭی ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺍﺳﺖ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻮسم اش ﺑﺮﺳﺪ
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻫﺎ ﻓﺮﻳﺎﺩی ﺷﺪ،
ﺧﻮﺍﻫﻲ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ
ﮔﻴﺲ ﻫﺎﻳﻢ ﺻﺪﻫﺎ ﻓﺘﻴﻠﻪ می ﺳﺎﺯﻡ
ﻭ ﺍﺯ قلب ام ﭼﺨﻤﺎﻕ
ﻣﻦ ﺯنی ﻣﻌﺪﻥ ﺯﺍﺩﻡ
ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺍﻡ، ﻛﻮﭼﻪ ﺍﻡ،کشورم
ﻣﻌﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ بی شک ﮔﻮﺭﻡ...
پایان
نه.
از این خبرها نیست.
تله ویزیون هم کتابخانه است.
تله ویزیون هم کتابخانه است.
مسئله محتوای کتب هر دو ست.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفپسر بچه ها
از همان ایام کودکی هم به لحاظ پسیکولوژیکی تخریب می شوند و هم به لحاظ پداگوژیکی و شخصیتی.