۱۳۹۷ فروردین ۶, دوشنبه

هماندیشی با مشد احمد (۷)


 
تحلیلی
از
میم نون

در ویکی پیدیا
جملاتی از شکرالله پاک نژاد ذکر شده که تحلیل شان بی ضرر و ضرور است: 
«تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، گرسنه، ستمکش، محروم و بی فرهنگ موجود باشد، 
آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست ...»
 
شکرالله پاک‌نژاد طی مقاله‌ای نوشته بود:
«اگر در دوره شاه 
جریان وابستگی 
از نظر سیاسی 
خود را در حاکمیت دیکتاتوری نشان می‌ داد، 
جریان استقلال در دوره انقلاب
 از نظر سیاسی 
می‌بایستی خود را در حاکمیت مردمسالاری نشان دهد
و نشان نداد.
 اینک زحمتکشان میهن ما دوسال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، 
دست خود را خالی می‌ یابند. 
بدون آن که درجبین حکومت، 
نور رستگاری ببینند
 آنان از قبل حاکمیت انحصار طلبان نه نان در سفره دارند، و نه امید دردل.
 به زبانی دیگر 
نه استقلال و نه آزادی ...»
 
۱
 تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، گرسنه، ستمکش، محروم و بی فرهنگ موجود باشد، 
آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست. 
شکرالله
 
معنی این شعار شکرالله چیست؟
 
۲
شکر الله
در این شعار
همه زور خود را می زند تا تعریفی از مفهوم آزادی سرهم بندی کند:
 
آزادی
از دید شکرالله به معانی زیر است:

الف
فقدان زندان و زندانی در مقیاس جهانی
 
ب
سیری همه سکنه زمین
 
پ
فقدان ستمکش در مقیاس جهانی
 
ت
پایان محرومیت در مقیاس جهانی
 
ث
فرهنگمندی بشریت به طور کلی
 
۳
 تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، گرسنه، ستمکش، محروم و بی فرهنگ موجود باشد، 
آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست. 
شکرالله
 
از همین جفنگشعار شکرالله،
خریت او زبانه می کشد.
 
شکرالله
از
 تعریف ساده ترین و مهم ترین مفهوم فلسفی و جامعه شناسی 
عاجز است.
 
شکر الله
(و نه فقط شکر الله)
آدمی را به یاد انشاء نویسی های طلاب مدارس و مکاتب ملی و مذهبی و میهنی می اندازد.
 
تراشیدن مداد معصوم
و
سرهم بندی کردن سرسری جملات بی سر و ته.
 
۴
 تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، گرسنه، ستمکش، محروم و بی فرهنگ موجود باشد، 
آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست. 
شکرالله
 
دریغ و درد و تأسف و تأثر این است
که
چنین الاغ هایی به مقام الگو و رهبر ارتقا می یابند.
 
کسی که عاجز از تعریف ساده ترین مفاهیم فلسفی و جامعه شناسی است،
بی آنکه کم ترین زحمتی به مغز معصوم خود داده باشد،
یکشبه به رهبرو  سرور و سرلوحه وسردار خلایق استحاله می یابد.
 
راستی
مولد رهبران و قهرمانان و پهلوانان علیل عیرانی کیست؟
 
چگونه و به چه ترفندی امثال شکر الله  
ایدئالیزه می شوند؟

به عرش اعلی برده می شوند؟

۵

 تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، گرسنه، ستمکش، محروم و بی فرهنگ موجود باشد، 
آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست. 
شکرالله
 
شکر الله بدبخت
به لحاظ بضاعت فلسفی و سوسیولوژیکی (جامعه شناسی)
از 
خواجه خردستیز شیراز
حتی
عقب مانده تر است.
 
۶
رضا به داده، بده
وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.
حافظ
 
درک حافظ از آزادی (اختیار)
۷۰۰ سال قبل از شکرالله
هگلیانیستی و مارکسیستی است.
 
حافظ
(و خیلی از علما و شعرا و فضلای قرون وسطی ایران)
بسان هگل و مارکس
آزادی را در دیالک تیک ضرورت و آزادی (جبر و اختیار) می بیند و مورد بحث قرار می دهد:
 
به رزق مقرره راضی باش و غر زیادی نزن.
 
یعنی 
به 
جبر 
(مشیت الهی)
تمکین کن و تسلیم شو.
برای اینکه در آزادی (اختیار) به روی انسان ها بسته است.
 
این چیزی جز دیدن آزادی در دیالک تیک ضرورت و آزادی (جبر و اختیار) نیست.
 
حافظ شیراز کجا و شکرالله پاک نژاد کجا؟
 
حتی 
آخوندها
به احتمال قوی
به
دیالک تیک ضرورت و آزادی (جبر و اختیار)،
وقوف دارند.
 
سؤال خود را تکرار کنیم:
چه کسی و یا چه قوه و اوتوریته ای
الاغ هایی از قبیل شکرالله را به مقام الگو و قهرمان و پهلوان ارتقا می دهد؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر