۱۳۹۵ دی ۱۷, جمعه

سیری در گفت و گوی شهاب شهسوار و رئیس دانا (21)


فریبرز رئیس‌دانا
 (۱۳۲۷) 
سرچشمه:
صفحه فیسبوک روزبه نوید 
ویرایش و تحلیل از
مسعود بهبودی

بر سرزمین سوختگی
سیاوش کسرائی
ادامه

در زیر سقف ننگ
در پشت میز نو
سرخوردگی
 سلاحش را
تسلیم می کند

سرخوردگی
نجابت قلبش را
که تیر می کشد و می تراشدش
تخدیر می کند

سرخوردگی
 به فلسفه ای تازه می رسد.
آن گاه «من» به صورت «من» چنگ می زند

·       این تحلیل سیاوش از همکاری توده ای های سابق با رژیم انقلاب بورژوائی سفید است:
·       دلیل این تغییر بخشی از اعضای جامعه که دیروز با حزب توده همکاری می کردند و امروز با رژیم شاه همکاری می کنند، از دید سیاوش در این شعر، سرخوردگی است.

·       سرخوردگی، مفهومی پسیکولوژیکی است.

·       سیاوش برای درک و توضیح چرخش های ایده ئولوژیکی اعضای جامعه به  مفاهیم روانشناسی پناه برده است.
·       او به کمک مفهوم پسیکولوژیکی سرخوردگی می کوشد تا چرخش ایده ئولوژیکی برخی از اعضای جامعه را که از قضا عضو حزب توده بوده اند، درک کند و توضیح دهد.


·       ما نخست درک و توضیح پسیکولوژیستی سیاوش را پی می گیریم تا بعد آن را مورد ارزیابی قرار دهیم: 

1
در زیر سقف ننگ
در پشت میز نو
سرخوردگی
 سلاحش را
تسلیم می کند.

·       کسانی که به جاه و میز و مقامی رسیده اند، نه در اثر تحول طبقاتی، بلکه در اثر سرخوردگی، یعنی به دلیل نومیدی از پیروزی حزب توده و قبضه قدرت سیاسی توسط توده، خود را داوطلبانه خلع سلاح می کنند و در خدمت طبقه حاکمه برخاسته از انقلاب بورژوائی سفید در می آیند.

·       می توان گفت که سیاوش اعضای جامعه را نه به عنوان عضو جامعه، بلکه به عنوان مهره در صحنه شطرنج جامعه تصور و تصویر می کند.
·       تنزل دادن عضو جامعه به درجه مهره در صحنه شطرنج جامعه، سبب می شود که تحول طبقاتی ـ طبیعی او درک نشود و توضیح داده نشود.

·       مهره،  فاقد هویت طبقاتی و اجتماعی است و به همین دلیل، مدافع منافع طبقاتی خاص خود نیست.

·       مهره را در بهترین حالت می توان با دوئالیسم خدمت و خیانت ارزیابی کرد:
·       مهره ـ در تحلیل نهائی ـ به دنبال منافع اگوئیستی خویش است و این منافع اگوئیستی گاهی در خدمت به توده و گه در خدمت به طبقه حاکمه و در خیانت به توده تأمین می شود.

·       برای مهره خدمت به این و خیانت به آن یکسان است.
·       مهم برای مهره، تأمین منافع بخور ـ نمیر خویش است.

2
در زیر سقف ننگ
در پشت میز نو
سرخوردگی
 سلاحش را
تسلیم می کند.

·       مهره ای که دیروز عضو حزب توده بود، به دلیل نومیدی از پیروزی حزب توده، به خدمت طبقه حاکمه در می آید.
·       سیاوش ترقی اجتماعی اعضای جامعه را نمی بیند که شالوده مادی و طبقاتی سمتگیری آنها ست.
·       به همین دلیل خیال می کند که «سرخوردگی» یعنی یآس و نومیدی سبب تسلیم طلبی آنها شده است.

الف
·       دلیل این خطای تحلیلی سیاوش اولا قیاس به نفس او ست.
·       سیاوش به دلیل شعور پرولتری سنگ زیرین آسیا ست و نمی داند که از 20 میلیون نفر نمی توان حتی یک نفر نظیر او پیدا کرد.

ب
·       دلیل دیگر خطای تحلیلی سیاوش این است که نمی داند که خلایق بهانه می تراشند تا چرخش ایده ئولوژیکی خود را توجیه کنند.
·       سرخوردگی واقعی و کذائی خود نتیجه ی تحول طبقاتی صاحبان جدید پست و منصب و میز و مقام است.

3
سرخوردگی نجابت قلبش را
که تیر می کشد و می تراشدش
تخدیر می کند

·       سیاوش تحولات اخلاقی اعضای جامعه در سال های پس از انقلاب بورژوائی سفید را نه ناشی از تشکیل و توسعه مناسبات تولیدی کاپیتالیستی، بلکه ناشی از تحول پسیکولوژیکی، یعنی سرخوردگی می داند.
·       سیاوش می بیند که اعضای دیروز حزب توده که انسان های شریف و پاکدامن و پارسا بوده اند و به موازین اخلاقی چه بسا پرولتری ـ دهقانی پای بند بوده اند، رئیس بانک شده اند، رئیس دانشگاه و یا شرکت بیمه و غیره شده اند و زیر و رو شده اند.
·       در بهترین رستوران ها با ماهرو ترین زنان اطعام می کنند، البسه گرانبها می پوشند، کاخ می خرند و برای عیاشی به خارج از کشور سفر می کنند.

·       سیاوش خیال می کند که روان این جماعت تحول یافته است.
·       در نتیجه دچار سرخوردگی شده اند.

·       طبیعی است که با تحول طبقاتی، روح و روان و اخلاق و رفتار آدم ها هم زیر و رو می شود.

·       سیاوش ولی دیالک تیک ماده و روح را وارونه می بیند.
·       یعنی نقش تعیین کننده را از آن روح (سرخوردگی) می داند و نه از آن ماده (وجود، تعلقات طبقاتی، جایگاه اجتماعی)  
  
·       سیاوش خیال می کند که عیش و نوش و رقص و سکس و خور و خواب و ریخت و پاش رفیق توده ای دیروز و بورژوای امروز برای تخدیر وجدان است و نمی داند که برای بورژوازی سکس و سیاحت و سفر و خور و خواب و تجمل و ریخت و پاش از معاییر ارزشی و اخلاقی اند.

·       سیاوش نمی داند که در صورت تحول طبقاتی، وجدان آدم ها هم آن نمی ماند که بوده است.

4
سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد

·       سیاوش حتی تحول جهان بینانه را، تغییر سمتگیری فلسفی را، نه ناشی از تحول طبقاتی، بلکه ناشی از تحول پسیکولوژیکی (سرخوردگی) می داند.
·       از تار و پود این شعر سیاوش، چرک و کثافت ایدئالیستی می چکد.

·       خود همین طرز تحلیل پسیکولوژیستی سیاوش، یکی از رهاوردهای انقلاب بورژوائی سفید است.


·       پسیکولوژیسم یکی از مکاتب مدرن و مد روز امپریالیسم است که رفیق شهید سیاوش، دکتر هوشنگ تیزابی در مقدمه کتابی که ترجمه کرده، به چالش کشیده است.

·       ما هنوز این کتاب را نخوانده ایم.
·       فقط مقدمه اش را هزار سال قبل سرسری خوانده ایم.

5
سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد
آن گاه «من» به صورت «من» چنگ می زند

·       عجیب است.
·       سیاوش تبدیل جامعه به کشتارگاه را، جنگ همه بر ضد همه را هم نه ناشی از مناسبات تولیدی سرمایه داری، بلکه ناشی از تحول جهان بینانه می داند که نتیجه سرخوردگی کذائی است.

·       در هر صورت شعور اجتماعی تعیین کننده وجود اجتماعی قلمداد می شود:
·       تغییر فلسفه به جنگ من بر ضد من می انجامد.

·       سیاوش حتما می داند که این مناسبات تولیدی سرمایه داری است که جامعه را اتمیزه می کند.
·       این مناسبات تولیدی سرمایه داری است که جامعه را به جهنم افراد منفرد بی پناه و بی کس و بی چاره ی اتم واره تجزیه می کند و نه تغییر فلسفه و نه سرخوردگی.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر