۱۳۹۵ بهمن ۵, سه‌شنبه

سیری در گفت و گوی شهاب شهسوار و رئیس دانا (35)


فریبرز رئیس ‌دانا
 (۱۳۲۷) 
سرچشمه:
صفحه فیسبوک روزبه نوید 
ویرایش و تحلیل از
مسعود بهبودی
  
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز اين جنون، واژگون کن

·       معنی تحت اللفظی:
·       ژاله را به خون مبدل ساز و خون را به جنون.
·       به برکت این جنون، سلطنت را سرنگون ساز.

·       سیاوش که در بند قبلی این شعر، تحولات کیفی ژاله را در اثر افتادن بر سنگ، توضیح داده بود.
·       اکنون رو به توده می کند و رهنمود می دهد.

·       این اما به چه معنی است؟  

1
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز اين جنون، واژگون کن

·       این ـ قبل از همه ـ حاکی از تحول کیفی خود شاعر در اثر تجربه ی تحولات کیفی ژاله است:
·       می توان گفت که در این بند شعر، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت به شکل دیالک تیک ژاله و شاعر بسط و تعمیم می یابد:
·       تحولات کیفی اوبژکت (ژاله) در آیینه ضمیر سوبژکت (شاعر) منعکس می شوند و سوبژکت (شاعر)  را تحول می بخشند.   

·       سؤال این است که این تحولات سوبژکتیو چیستند و از چه قرار اند؟

2


ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز اين جنون، واژگون کن

·       دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت منبع و سرچشمه ی تفکر و شناخت و شعور است.
·       زادگاه دانش تجربی، تجربه است.

·       تظاهرات میدان ژاله و سرکوب آن، تجربه ای بوده است و این تجربه پس از تجرید و تقطیر در کارگاه مغز شاعر به تشکیل دانش تجربی منجر شده است.
·       روند و روال تشکیل تفکر و شناخت هم همین است.

·       این روند و روال،  انعکاس نام دارد.

·       تئوری انعکاس یکی از اساسی ترین تئوری های فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است که استاد دانشگاه و فیلسوف شهیری در هلند، دیری است که روی آن کار می کند.

·       مراجعه کنید به انعکاس، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت، شناخت، تئوری شناخت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

3
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز اين جنون، واژگون کن

·       تحول کیفی دیگر تحت تأثیر تحولات ژاله در خود سوبژکت مثلا سیاوش صورت گرفته است.

·       این شعر سیاوش تحت تأثیر شدید تحولات ژاله سروده شده است.

·       تحولات سوبژکت (سیاوش) اما از چه قرار اند؟    

4

·       سیاوش هم به لحاظ معرفتی ـ نظری تحت تأثیر تحولات ژاله قرار گرفته و هم به لحاظ روحی ـ روانی.

·       این شعر سیاوش هم حاوی و حامل هر دو جنبه فوق الذکر است:
·       این شعر سیاوش ـ بسان همه اشعار او ـ دیالک تیکی از شور و شعور و شعار است:

الف

·       در این شعر ـ قبل از همه ـ عشق و علاقه و احساس و عاطفه و هومانیسم شاعر توده به توده زبانه می کشد.
·       این شعر بی تردید سرشته به آه و افسوس و اشک و اندوه است.

·       سیاوش حتی از مرگ فئودال زاده ها (فدائیان و مجاهدین و غیره) عذاب می کشید، چه رسد به تجربه مرگ توده زاده ها.

ب

·       این شعر از سوی دیگر، به دلایل فوق الذکر، حاوی و حامل شناخت و شعور (اندیشه و تئوری) است.

4
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز اين جنون، واژگون کن

·       شاعر در اثر نفوذ شناخت تجربی و شناخت عاطفی در روحش، تحول کیفی یافته است:
·       اندیشه پس از نفوذ در روح سوبژکت به قوه مادی مهیبی بدل می شود و سوبژکت را زیر و رو می کند.

·       سیاوش هم بلحاظ معرفتی و هم به لحاظ روحی و روانی و عاطفی زیر و رو شده است.

·       سیاوش مطلقا بی ادعا و بی اعتنا به ادا و اطوار خودنمائی، در این بیت شعر، به درجه فرمانده لشکرکشی ارتقا یافته است.

·       به همین دلیل به توده رهنمود و فرمان می دهد.

·       چه رهنمود و فرمانی؟  

5
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز اين جنون، واژگون کن

·       رهنمود شاعر توده به توده، تبدیل ژاله به خون و خون به جنون برای واژگونی سلطنت است.

·       این اما به چه معنی است؟  

6
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز اين جنون، واژگون کن

·       این رهنمود شاعر توده و حزب توده، سکه دیالک تیکی دو رویه ای است:
·       دال بر مبارزه مسلحانه توده با طبقه حاکمه است:
·       دیالک تیکی از خون دادن و خون ریختن است.

·       می توان گفت که سیاوش در این بیت شعر، دیالک تیک ابزار و آماج را به شکل دیالک تیک مبارزه و پیروزی بسط و تعمیم می دهد.

·       خود مبارزه نیز دیالک تیکی از داد و ستد است:
·       دیالک تیکی از جانفشانی و جانستانی است.

·       از همین بیت شعر، دوگانگی چندگونه و چندگانه شاعر توده و حزب توده آشکار می گردد:

الف
·       سیاوش هم شاعر است و هم فیلسوف  

ب
·       سیاوش هم روشنفکر ارگانیک توده است و هم سردار توده   

ب
·       سیاوش نماینده هومانیسم سلحشور است.

·       در فلسفه اجتماعی (فلسفه تاریخ) سیاوش، هومانیسم حقیقی در مبارزه ی قهر آمیز توده با طبقه حاکمه پیروز می شود، حفظ می شود، توسعه و تحکیم می یابد.

·       شعر زیر سیاوش دال بر این حقیقت امر دیالک تیکی است:  

سگ رامی شده ایم، گرگ هاری باید.

استخوان هایی از سفره ی رنگارنگش
که به سوی ما پرتاب شده
باوفا مان کرده است.

چاپلوسانه به دور و بر پاهای کسی می پوییم
که اتو دارد شلوار سفیدش، هر روز
برق دارد کفشش
و به دستان پر انگشتری او ست، مدام
بافته شلاقی، چرمین و دسته طلا.

خیز می گیریم
ـ گه گاه ـ
و به او
ـ حمله کنان ـ
پارس بر می داریم
ما ولی خشمش را هیچ نمی انگیزیم.

راست این است که ما خانگیِ او شده ایم
لوس و شکلک ساز و دست آموز

و  در این خیل که در مطبخ او می لولند
جان آزادی با خوی بیابانی نیست.

سگ رامی شده ایم
گرگ هاری باید.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر