۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه

سیری در گفت و گوی شهاب شهسوار و رئیس دانا (24)


فریبرز رئیس‌دانا
 (۱۳۲۷) 
سرچشمه:
صفحه فیسبوک روزبه نوید 
ویرایش و تحلیل از
مسعود بهبودی

 «دیدیم»
 ـ گفتند خلق، نیمی ـ
«پروازِ روشنش را. آری»  

نیمی
ـ به شادی از دل ـ
فریاد برکشیدند:
 «با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را».

·       معنی تحت اللفظی:
·       نیمی از توده مردم در پاسخ به فریاد من، گفتند:
·       «پرواز روشن آفتاب را دیدیم.»
·       نیمه دیگر توده مردم، با شادی از ته دل، فریاد کشیدند:
·       «آواز روشن آفتاب را با گوش جان شنیدیم.»  

1
«دیدیم»
 ـ گفتند خلق، نیمی ـ
«پروازِ روشنش را. آری»  

نیمی
ـ به شادی از دل ـ
فریاد برکشیدند:
 «با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را».

·       در این بند از شعر شاملو، واکنش توده (و همکار توده ای شاملو) به انقلاب سفید و استقبال فراگیر از آن، تبیین می یابد.
·       این بند شعر حاکی از دو استنباط مطلقا متضاد از انقلاب سفید است:

الف
·       توده مردم (و نماینده ایده ئولوژیکی توده مردم، همان همکار تهیدست شاملو)  ماهیت ضد فئودالی، ضد روحانی و انقلابی آن را با شم تیزش کشف می کند و به پشتیبانی همه جانبه از آن برمی خیزد.  

ب

·       اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی و بخشی از خرده بورژوازی، از آنجمله روشنفکران فئودالی، فاشیستی و فوندامنتالیستی از قبیل روحانیت و جلال آل احمد و  ساعدی و احمد شاملو و امثالهم به تحقیر و تمسخر و تخطئه انقلاب بورژوائی و ضد فئودالی ـ ضد روحانی سفید کمر می بندند و به دلیل سابقه ارتجاعی دربار در صدد ناکام سازی آن برمی آیند و بالاخره پیروز می شوند.

·       طرح همین جهنم جماران را جلال آل احمد ریخته است:
·       تشکیل تئوکراسی فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ شیعی جماران به تقلید از تئوکراسی فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ مسیحی ـ امپریالیستی واتیکان.

2
باری
من با دهانِ حیرت، گفتم:
«ای یاوه
یاوه
یاوه،
خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می ‌کنید؟
از شب
ـ هنوز ـ
مانده دو دانگی.
ور تایب (توبه کرده) اید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی.»

·       معنی تحت اللفظی:
·       من ـ حیرت زده ـ گفتم:
·       «این جفنگی بیش نیست.
·       مگر مست و منگ هستید و یا تظاهر و تزویر می کنید؟
·       هنوز دو سوم شب باقی است.
·       اگر مؤمن و مسلمان و متقی هستید، برای برگزاری نماز هنوز مؤذنی اذان نگفته است.»

3

·       این استنباط روشنفکریت فئودالی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی ـ ارتجاعی از انقلاب بورژوائی سفید است.

·       این ضمنا پاسخ پوئه تیکی ـ استه تیکی شاملو به استدلال مارکسیستی ـ لنینیستی همکار توده ای اش است.

·       همه نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم و ایراسیونالیسم در واکنش به انقلابات اجتماعی و سوبژکت انقلابی، یا به شعر متوسل شده اند (شوپنهاور، نیچه و غیره)  و یا به نثر شعر گونه (هایدگر و لاشخورهای دیگر.)   

·       ما این طرز تحقیر و تخطئه ارتجاعی را پوئه تیزاسیون و استه تیزاسیون مسائل می نامیم.

·       در پوئه تیزاسیون و استه تیزاسیون مسائل، جای استدلال تجربی و منطقی و مفهومی را طرق و تصاویر و تصورات  هنری، استه تیکی و  مفاهیم احساسی، عاطفی، هیجانی، اتیکی، استه تیکی، پسیکولوژیکی و غیره می گیرند.

·       مراجعه کنید به دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

4
هر گاو گَند چاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«این گول (ابله)  بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»

توفانِ خنده‌ها

·       معنی تحت اللفظی:
·       هر گاو گندیده ای که دهانش به چاله شباهت داشت، از خشم بسان آتشفشان منفجر شد:
·       «این ابله را باش که برای اثبات روشنی آفتاب از ما دلیل می خواهد.»
·       بعد توفان خنده به راه افتاد.

·       احمد شاملو در این بند شعر، توده های مردم (و همکار توده ای اش را) مورد تحقیر قرار می دهد.
·       توده و همکار توده ای اش را به گاو فاسد و گندیده ای تشبیه می کند که دهانش به چاله شبیه است و سخنانش تهوع انگیزند.

·       وقتی از طرز «هماندیشی» (تحقیر، توهین، تخریب، تخطئه و غیره) پوئه تیکی ـ استه تیکی اجامر فئودالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم سخن می رود، منظور همین است.

·       شاملو، جای خالی استدلال تجربی، نظری و منطقی را با فحش و بد و بیراه و تف و توهین پر می کند.

·       این که هنوز چیزی نیست.
·       بمراتب بدتر از خود احمد شاملو، این است که مثلا همین بند شعر او را هواداران بیشمار او ازبر می کنند و بسان حربه زهراگینی در رویاروئی های ایده ئولوژیکی با روشنگران علمی و انقلابی به خدمت می گیرند و به خیال خام خود، از صحنه مبارزه ایده ئولوژیکی پیروز و موفق بیرون می روند.
  
5

هر گاو گَند چاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«این گول (ابله)  بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»

توفانِ خنده‌ها

·       شاملو اما خواه و ناخواه از انعکاس خویشتن در آیینه ضمیر توده (و همکار توده ای اش) پرده برمی دارد:
·       توده و توده ای کریه و زشت از دید احمد شاملو، او را گول یعنی ابله و احمق استنباط می کند.
·       این هنوز تمامی انعکاس رئالیستی و راسیونالیستی او در آیینه ضمیر توده و توده ای نیست.

6
هر گاو گَند چاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«این گول (ابله)  بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»

توفانِ خنده‌ها

·       توده و توده ای، به قول خود احمد گول، دست به استدلال منطقی می زند:
·       برای اثبات روشنی آفتاب، یعنی برای اثبات وجود حقایق بدیهی و مبرهن، نیازی به اقامه دلیل نیست.

·       به قول مولانا:

آفتاب آمد، دلیل آفتاب
گر دلیلت باید، از وی
 رو متاب

·       معنی تحت اللفظی:
·       دلیل وجود آفتاب، خود آفتاب است.
·       اگر دنبال دلیلی برای اثبات وجود آفتاب می گردی، از آن روی بر نگردان.
·       پشت بدان مکن.

·       توده پس از ابلاغ این ایده معرفتی ـ نظری، احمد احمق را به رعد خنده می بندد.

·       یعنی خود استهزا کننده،  مورد استهزای کلکتیو (دسته جمعی)  توده و توده ای قرار می گیرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر