۱۳۹۵ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (156)


مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
چون سبوی تشنه
(1335)  
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

پیشکش به 
مریم 

از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری است

****

چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من

زندگی را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.

وای،
اما با که باید گفت این:
«من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او، التجا بردن؟»

جویبار لحظه ها جاری است.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری


·       این شعر اخوان، یکی از غنی ترین، انتقادی ـ اجتماعی ترین و زیبا ترین اشعار او ست.
·       چنین شعری را می توان هزاران بار خواند و لذت برد.
·       ولی نمی توان از آن سیر شد.
·       به همین دلیل علیرغم خواندن مکررش، حسرت دوباره خواندنش در دل می ماند.


·       اشعاری از این دست، سرشته به مواد مخدر اند.
·       این گونه اشعار، احتمالا مغز آدمی را چنان تحت تأثیر قرار می دهند که رسپتوری آزاد می شود و مواد مخدر از این دست را می طلبد.
·       در نتیجه آدمی به خواندن مکررش برانگیخته می شود.

1
چون سبوی تشنه

·       عنوان این شعر کوتاه اخوان همین است.
·       شاعر خود را به سبو تشبیه می کند.
·       به سبوی تشنه ای تشبیه می کند.

·       سبو در مخیله خلاق اخوان، آنتروپومورفیزه می شود.
·       هیئت انسانی به خود می گیرد و بسان انسان احساس تشنگی می کند و حتی خواب می بیند و در خواب آب می بیند و در آب سنگ می بیند.

·       کشف این خصوصیت سبو، کار هر کسی نیست.
·       دلیل این خصوصیت سبو به احتمال قوی املاح معدنی موجود در آن است که در اثر نوشیدن آب یونیزه می شوند.

·       اخوان نماینده اصیل ناتورالیسم است.
·       اخوان ـ به احتمال قوی ـ از این بابت در مقیاس جهانی بی نظیر است.
·       بندرت می توان شعری ازا خوان پیدا کرد که در آن ناتورالیسم اصیل و ناتورال (طبیعی، غیر تصنعی) نمایندگی نشود.
·       ناتورالیسم احتمالا با روح و روان اخوان عجین شده است.

2

از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری است

·       اخوان در این جمله، لحظه ها را به جویبار تشبیه می کند.
·       می توان گفت که اخوان در سنت خیام، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک دم و عمر بسط و تعمیم می دهد.
·       وقتی او لحظه ها را به جویبار تشبیه می کند، عملا عمر را به رودخانه تشبیه کرده است.
·       لحظه های عمر به شکل جویبار جاری اند.
·       این به معنی عمر گذران (فریدون مشیری)  است.

·       اخوان در ایام جوانی توده ای بوده است و درست به همین دلیل با کلام قصاری از هراکلیت ـ پدر دیالک تیک خودپو ـ آشنا بوده است:
·       «در رودخانه ای نمی توان دوبار شنا کرد.»  
·       چون رود نه ایستا و ثابت، بلکه گذران است.

3
از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری است

·       جالب اما این است که جویبار لحظه های جاری عمر شاعر از خلأ سرشار است.
·       شاعر با واژه های جویبار و جاری، گذران پرشتاب عمر را بطرز مضاعف مورد تأکید قرار می دهد.
·       شکوه وشکایت شاعر از این است که لحظات عمرش خالی و توخالی می گذرند.

·       لحظات عمر کسی خالی و توخالی خواهند بود که علاف باشد.
·       اخوان اما مولد فکری زحمتکش پر کاری است و لحظات عمرش به همین دلیل نمی توانند «از تهی سرشار» باشند.
·       باید در ادامه تحلیل دلیلی بر این ادعای شاعر بیابیم.   

4
چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من

زندگی را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.

·       معنی تحت اللفظی:
·       بسان سبوی تشنه ای که در حین خواب، آب می بیند و در آب، سنگ می بیند، من هم دوستان و دشمنان را می شناسم.
·       زندگی را دوست می دارم و مرگ را دشمن.

·       این بند شعر اخوان، در نگاه سرسری از سر تا پا، پرت و پلا ست:
·       کشف ارتباط منطقی میان سبو و خواب سبو و دوست و دشمن شناسی شاعر و عشقش به زندگی و نفرتش از مرگ، کار بسیار دشواری است.

·       این استنباط اما فقط در نگاه سرسری اعتبار دارد و نه پس از تحلیل شعر.

·       این بند شعر اخوان، از معنا سرشار است:

5
چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ

·       شاعر خود را به سبوئی تشبیه می کند.
·       اما نه به سبوی سیراب از آب.
·       بلکه به سبوی تشنه و در حسرت آب.

·       سؤال این است که چرا شاعر خود را به سبوی تشنه تشبیه می کند و نه به سبوی سیراب از آب؟

6
چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ

·       جواب این سؤال در واژه سنگ است.
·       سبوی سیراب از آب، بر خلاف سبوی تشنه، سبوی سنگین مستحکمی است.
·       سبوی تشنه اما حساس است و به تلنگری می شکند.
·       دل و روح شاعر هم بسان سبوی تشنه حساس و شکننده است.

7
چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ

·       سبوی تشنه در خواب، آب می بیند.
·       رئال دور از دسترس در رؤیا واقعیت می یابد.

·       ولی دیالک تیک عینی حتی در عالم خواب دست بردار نیست.
·       به همین دلیل، سبو در آب رؤیائی، سنگ را می بیند.
·       سنگی که می تواند در طرفة العینی سبوی تشنه را در هم شکند و رؤیای آن از آب را نقش بر آب کند.

·       اکنون، فقط اکنون می توان انسجام منطقی جمله بعدی شعر شاعر را کشف کرد و تصور باطل مبنی بر پرت و پلا بودن آن را نقد کرد:      

8
چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من

·       اکنون، معلوم می شود که شاعر سبوی تشنه آسا، دوستان را به آب و دشمنان را به سنگ تشبیه می کند.

·       این هنوز تمامی محتوای فکری این جمله نیست.

·       شاعر سبوی تشنه آسا، بسان سبوی تشنه که آب را فقط در خواب می بیند، دوستان را نه در عالم رئال (واقعی)، بلکه در عالم ایدئال (رؤیا)  می بیند.
·       دوستان در عالم واقعی، وجود ندارند.
·       فقط می توان در عالم رؤیا دوستی داشت.
·       این به معنی کمیابی دوست است.
·       این به معنی کیمیا وارگی دوست است.

·       این هم اما هنوز تمامی محتوای معنوی این جمله شاعر نیست.

9
چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من

·       شاعر سبوی تشنه آسا در خواب اگرچه دوستان را می بیند، ولی بسان سبوی تشنه که در آب، سنگ می بیند، در دوستان، دشمنان را می بیند.

·       این بدان معنی است که دوستان، نه دوست به معنی حقیقی کلمه، بلکه دشمنان دوست نما هستند.
·       دوستانی اند که تظاهر به دوستی می کنند ولی ذاتا دشمن اند.

·       این هم هنوز تمامی محتوای معنوی ای نبند شعر نیست:

10
چون سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من

·       شاعر بسان سبوی تشنه که حتی در خواب قادر به دیدن سنگ در آب است، قادر به تشخیص دشمن در اندرون دوست است.

·       این اگر شاهکار نیست، پس چیست؟  

11
زندگی را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.

·       شاعر هم بسان سبو که عاشق آب و دشمن سنگ است، عاشق زندگی و دشمن مرگ است.

·       این اما چه ربطی به شناخت دوست و دشمن دارد؟
  
12
زندگی را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.

·       این بدان معنی است که دشمن دوست نما در صدد امحای شاعر است.
·       دشمن دوست نما بدتر از عزرائیل است.
·       یعنی هر لحظه می تواند دشنه زهراکین خود را در سینه اش و یا در ستون فقراتش بکارد.

13
وای،
اما با که باید گفت این:
«من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او، التجا بردن؟»
جویبار لحظه ها جاری است.

·       درد بی درمان شاعر این است که دوست او بمراتب بدتر از دشمن او ست.
·       آن سان که شاعر از دست دوست کذائی، باید به دشمن پناه برد.

·       سؤال اکنون این است که آیا ما که در خواب فقط آب دیدیم و نه سنگ، خرتر از سبوی تشنه نبوده ایم؟

·       اگر سبوی تشنه به جای ما بود، در خواب هم جماران را می دید و هم در جماران، خاوران می دید.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر