۱۳۹۵ دی ۳۰, پنجشنبه

سیری در گفت و گوی شهاب شهسوار و رئیس دانا (31)


فریبرز رئیس‌دانا
 (۱۳۲۷) 
سرچشمه:
صفحه فیسبوک روزبه نوید 
ویرایش و تحلیل از
مسعود بهبودی

پیوند جویبار نازک الماس های سرخ
شطی است سیل ساز
کز آن،
تمام پست و بلند حیات ما
سیراب می شوند
و ریشه های سرکش، در خاک خفته
ـ  باز ـ
بیدار می شوند

·       معنی تحت اللفظی:
·       پیوند جویبارهای باریک خون به تشکیل سیل منجر می شود.
·       سیلی که از آن، فراز و نشیب زندگی ما سیراب می شود و دوباره ریشه های گردنکش در خاک خفته بیدار می شوند.

1

پیوند جویبار نازک الماس های سرخ
شطی است سیل ساز

·       سیاوش خون فدائیان فئودالی را به جویباری باریک از الماس های سرخ تشبیه می کند که از به هم پیوستن شان، سیلی تشکیل می شود.
·       در شعر معروف آرش کمانگیر، ستاره ها را به الماس تشبیه کرده بود:

«صبح می آمد»،  
پیر مرد
ـ  آرام ـ
کرد، آغاز:
«پیش روی لشکر دشمن، سپاه دوست،  دشت نه، دریایی از سرباز
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
باد، پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز

2
پیوند جویبار نازک الماس های سرخ
شطی است سیل ساز

·       می توان گفت که سیاوش با تشبیه خون فدائیان فئودالی به الماس، مرگ آنان را ایدئالیزه می کند.

·       این ایدئالیزاسیون مرگ توسط سیاوش ولی با ایدئالیزاسیون مرگ توسط اجامر فئودالی، فوندامنتالیستی، فاشیستی و نیهلیستی تفاوت ماهوی دارد.

·       منظور سیاوش این است که خون فدائیان هدر نمی رود.
·       بلکه به سیلی بنیانکن بدل می شود.
·       یعنی با تأثیر گذاری بر احساس و عاطفه توده ها، به خیزش توده ای منجر می شود و در نتیجه، مناسبات اجتماعی حاکم، تحول می یابد.

3
پیوند جویبار نازک الماس های سرخ
شطی است سیل ساز

·       اجامر فئودالی، فوندامنتالیستی، فاشیستی و نیهلیستی اما مرگ را مورد تجلیل اغراق آمیز قرار می دهند.
·       از مرگ سرودی می سازند. (احمد شاملو)
·       مرگ به زندگی تهی و توخالی شان، محتوا و معنا می بخشد.
·       مرگ برای شان، نوعی رهایش از زندگی نکبت بار، تهوع آور، تکراری و خسته کننده است.

·       تجلیل مرگ توسط این اجامر از صادق هدایت تا احمد شاملو، از فوندامنتالیسم شیعی تا فوندامنتالیسم سنی، به دلیل نفرت از زندگی و عشق به نیستی و یا بهشت ابدی است.

·       سیاوش اما به دلیل سنگر توده ای اش نماینده اوپتیمیسم و ستایشگر زندگی است.

·       پارادوکس قضیه همین جا ست:

دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو، آدمی خوار است
ولی آن دم که ز اندوهان، روان زندگی تار است
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکاراست
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایسته آزادگی این است.

·       این یکی از ایرادات اصلی استالینیسم است که در حزب توده ریشه های عمیق داشته است و بر بادش، داده است.

·       ریشه های این انحراف استالینیستی، به احتمال قوی در اتیک (اخلاق)  فئودالی است.

·       در احزاب کمونیست اصیل احتمالا از این انحراف اثری نیست.

·       این انحراف اتیکی ـ ایده ئولوژیکی را بویژه در مرثیه هوشنگ ابتهاج (سایه) به وضوح می توان دید.  

·       روی این انحراف اتیکی ـ ایده ئولوژیکی باید کار نظری جدی صورت گیرد.

4


مرثیه
هوشنگ ابتهاج (سایه)

توبه کردی ز آنچه گفتی، ای حکیم
این حدیثی دردناک است از قدیم

توبه کردی، گر چه می دانی یقین
ـ گفته و ناگفته ـ
می گردد، زمین

تائبی گر ز آن که جامی زد به سنگ
توبه فرما را فزون تر باد، ننگ

شبچراغی چون تو رشک آفتاب
چون شکستندت، چنین خوار و خراب؟

چون تویی دیگر کجا آید به دست
بشکند دستی که این گوهر شکست

کاشکی خود مرده بودی پیش از این
تا نمی مردی چنین ای نازنین!

شوم بختی بین، خدایا این منم
کآرزوی مرگ یاران می کنم

آن که از جان دوست تر می دارمش
با زبان تلخ می آزارمش

گرچه او خود ز این ستم دلخونتر است
رنج او از رنج من افزونتر است

آتشی مُرد و سرا، پُر دود شد
ما زیان دیدیم و او نابود شد

آتشی خاموش شد در محبسی
درد آتش را چه می داند، کسی

 ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·       این مرثیه سایه باید مستقلا مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

·       اکنون فقط به ابیاتی از آن در رابطه با فضیلت فئودالی شهادت (مرگ) می پردازیم:

5
شبچراغی چون تو رشک آفتاب
چون شکستندت، چنین خوار و خراب؟

چون تویی دیگر کجا آید به دست
بشکند دستی که این گوهر شکست

کاشکی خود مرده بودی پیش از این
تا نمی مردی چنین ای نازنین!

شوم بختی بین، خدایا این منم
کآرزوی مرگ یاران می کنم

·       معنی تحت اللفظی:
·       تو گوهر درخسانی بودی که آفتاب بر آن رشک می برد.
·       چگونه تو را شکستند که این چنین خوار و خرد و خراب شدی؟
·       امثال تو را کجا می توان پیدا کرد؟
·       بشکند، دستی که گوهر درخشانی چون تو را شکسته است.
·       ای نازنین، ای کاش قبل از این ماجرا مرده بودی تا چنین مرگی نصیبت نمی شد.
·       خدایا، شومبختی مرا باش، که مرگ یارانم را آرزو می کنم.

6

·       این همان سنت فئودالی است که سایه در نهایت بی خبری از منشاء آن در این مرثیه تبیین می دارد:
·       در قاموس حزب توده، مرگ در زیر شکنجه، بهتر از شکست در اثر شکنجه تلقی می شود.

·       سؤالی که ما را از دیرباز به خود مشغول می دارد، دلیل این طرز «تفکر» از سر تا پا خرافی و آنتی هومانیستی و در تحلیل نهائی آنتی کمونیستی است؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر