۱۳۹۵ بهمن ۹, شنبه

سیری در شعری از حمید مصدق (6)


زیر خاکستر
تحلیلی از
شین میم شین 

زير خاكستر ذهنم باقي است
آتشي سركش و سوزنده، هنوز

يادگاري است ز عشقي سوزان
كه بود گرم و فروزنده، هنوز

عشقي آنگونه كه بنيان مرا
سوخت از ريشه و خاكستر كرد

غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده، هنوز!

گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم:
«آن که جانم را سوخت،
یاد می آرد از این بنده هنوز؟»

سختجانی را بین
که نمردم از هجر
مرگ صد بار بِه از
بی تو بودن باشد !

گفتم:
«از عشق تو من خواهم مُرد
چون نمردم، هستم،
پیش چشمان تو شرمنده، هنوز

گر چه از فرط غرور
اشکم از دیده نریخت
بعد تو لیک پس از آن همه سال
کس ندیده به لبم خنده، هنوز

گفته بودند که از دل برود یار، چو از دیده برفت
سال ها است که از دیده ی من رفتی، لیک
دلم از مهر تو آکنده، هنوز 

دفتر عمر مرا
دست ایام ورق ها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم، اما
ـ هم چنان روز نخست ـ
تویی آن قامت بالنده، هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده، هنوز

«آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش»
گر که گورم بشکافند عیان می بینند،
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده، هنوز  

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر