۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

سیری در گفت و گوی شهاب شهسوار و رئیس دانا (27)


فریبرز رئیس‌دانا
 (۱۳۲۷) 
سرچشمه:
صفحه فیسبوک روزبه نوید 
ویرایش و تحلیل از
مسعود بهبودی

( ای کاش می ‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی ‌دریغ باشند
در دردها و شادی ‌ها شان
حتی
با نانِ خشکِ شان.

و کارد های شان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)

·       معنی تحت اللفظی:
·       ای کاش، می توانستند از آفتاب، بی دریغی را در دردها، شادی ها و نان خشک شان بیاموزند و کارد های شان را فقط برای قسمت کردن نان بیرون بیاورند.

·       در این بند شعر، انتقاد از توده و توده ای به عمل می آید که به دفاع از انقلاب ضد فئودالی و بورژوائی سفید خطر کرده اند.

1
 ای کاش می ‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی ‌دریغ باشند
در دردها و شادی ‌ها شان
حتی
با نانِ خشکِ شان.

·       توده و توده ای از دید احمد شاملو، چشم تنگ و خسیس اند:
·       هم در مواقع دردمندی شان، هم در مواقع شادمانی شان و هم در رابطه با نان خشک بخور ـ نمیرشان.

·       در این انتقاد احمد شاملو، اتیک (اخلاق) فئودالی ـ اشرافی در مقابل اتیک توده ای قرار می گیرد.

·       دست و دل بازی و ولخرجی و ریخت و پاش و حیف و میل فئودالی ـ اشرافی با مفهوم بی دریغی، مورد تجلیل قرار می گیرد و «چس خوری» (تنگدستی، تنگ چشمی، قناعت و دقت) توده ای به تازیانه تحقیر سپرده می شود.

·       احمد شاملو از توده و توده ای انتظار دارد که بی دریغ باشند.
·       حتی نان خشک شان را با ارباب زاده ها قسمت کنند.     

2

و کارد های شان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.

·       آرزوی دیگر احمد شاملو این است که توده و توده ای، اهل سازش با اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی باشند و نه اهل چالش.
·       مبارزه طبقاتی را فراموش و اجاق آن را خاموش سازند.
·       از تسلیحات نبرد فقط برای حمایت از اربابان فئودال استفاده کنند.

·       سؤالی که هر کودک کودکستانی پس از خواندن و شنیدن این بند شعر دارد، این است که مگر مردم در کشور عه «هورا» و عا «شورا»، نان شان را با کارد قسمت می کنند؟

3
و کارد های شان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.

·       حق با کودکان تیز اندیش کودکستان است.
·       احمد شاملو هم می داند که نان سنگک و لواش و غیره را با کارد قسمت نمی کنند.
·       شاید منظورش نان بربری باشد.

·       استادی در یکی از دانشکده های ادبیات ایران در زمان شاه، تدریس می کرد که در فرنگ تحصیل کرده بود.
·       او بخش هائی از اشعار احمد شاملو را نشان می داد که از آثار شعرای فرنگ ترجمه شده اند و بی سر و صدا به اشعار خود احمد شاملو ضمیمه شده اند.
·       شاید این بند شعر هم از این قبیل اشعار باشد.
·       در پرانتز قرار دادن این بند شعر، شاید هم به همین دلیل باشد.

4



·       در فرنگستان، نان لواش و سنگک وجود ندارد.
·       کلوچه دارند و کلوچه را با کارد قسمت می کنند.
·       گوشت و پنیر و کره را هم با کارد می برند و یا به نان می مالند.
·       به همین دلیل شاعر آرزو می کند که توده کاردش را نه برای مبارزه با اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بازاری، بلکه برای قسمت کردن کلوچه بیرون آورد.

·       توده حالا تحت سیطره اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بازاری، نه نان دارد و نه کارد برای قسمت کردن نان.
·       توده اکنون در غیاب حزب بزرگ توده، مبارزه را هم فراموش کرده است.
·       اجاق مبارزه خاموش است و توده موش است و شب ها را بسان موش ها در گور ها، سحر می کند و کیف خر می کند.

5
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بی ‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب‌ گونه‌ ای
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!

·       معنی تحت اللفظی:
·       افسوس که توده و توده ای به دلیل شیفتگی به آفتاب (انقلاب اجتماعی)  به عدل و داد شیفته بودند.
·       برای اینکه آفتاب مظهر بی دریغ عدل و داد بود.
·       به همین دلیل بورژوازی آنان را با آفتاب گونه ای گول زده بود.

6


افسوس!
آفتاب
مفهومِ بی ‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند  

·       شاملو آفتاب را مفهوم بی دریغ عدالت می داند.
·       احتمالش بسیار ضعیف که شاملو از محتوای فلسفی این جمله خود مطلع باشد.
·       شاملو نمی داند که مفهوم به چه معنی است.
·       دکتر خصوصی بی سوادش ـ دکتر نورالدین سالمی ـ می پرسد:
·       در شعرت آمده:
·       من آن مفهوم مجرد را می جویم.

·       منظورت از مفهوم مجرد، عشق است؟

·       شاملو باد در غبغب می اندازد و می فرماید:
·       عشق و خیلی چیزهای دیگر.

·       مراجعه کنید به نورالدین سالمی، «بامداد در آینه: ده سال گفتگو با احمد شاملو»، انتشارات باران

7
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بی ‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند

·       معنی این جمله فلسفی نسبتا درست شاملو، این است که آفتاب یعنی انقلاب مفهوم عدالت بود.
·       یعنی در مفهوم آفتاب همه انواع و اقسام عدل و داد تجرید یافته است.

·       اصطلاح مفهوم بی دریغ از بی سوادی فلسفی احمد شاملو پرده برمی دارد.
·       مفهوم که حاتم طائی نیست تا بی دریغ باشد.

·       توده و توده ای از دید احمد شاملو عاشق آفتاب (انقلاب) اند.
·       به این دلیل که انقلاب به تشکیل جامعه مبتنی بر عدل و داد می انجامد.
·       عشق به انقلاب بطور منطقی به عشق به عدل و داد و یا بر عکس، عشق به عدل و داد به عشق به انقلاب منتهی می شود.

8
اکنون
با آفتاب‌ گونه‌ ای
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!

·       تأسف شاملو از این بابت است که اکنون، طبقه حاکمه بورژوائی مدرن، برای فریب توده ها و توده ای های عاشق انقلاب و عدل و داد، انقلاب کرده است.
·       بدین طریق و با این ترفند، انقلاب بورژوائی سفید نه به قصد لغو فئودالیسم و برچیدن بساط خانخانی، بلکه به نیت فریب توده ها و توده ای ها صورت گرفته است.

·       احمد شاملو انقلاب بزرگی را که جامعه را زیر و رو کرده، به طرز پوئه تیکی ـ استه تیکی سلب اعتبار می کند.
·       در آن سوی جبهه ضد انقلابی، آخوند ها از تبدیل زنان و دختران مردم به جنده جار می کشند.
·       غوغای وا اسلاما، به راه می اندازند.  

9

اکنون
با آفتاب‌گونه‌ ای
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!

·       دلیل احمد شاملو و امثال بی شعور بیشمار او این است که انقلاب اجتماعی از بالا صورت گرفته است و نه از پایین.
·       توده ها در پیروزی انقلاب نقش تعیین کننده نداشته اند.
·       توده ها و توده ای ها پس از پیروزی انقلاب به حمایت از دستاورد های آن برخاسته اند.

·       طبقه حاکمه انقلابی جدید هم از توده و توده ای ضمنا هراس و نفرت داشته است.

·       به همین دلیل، وقتی که انقلاب بورژوائی سفید مورد هجوم اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بازاری قرار می گیرد، از حمایت توده بی نصیب می ماند.
·       شاه به عوض توده های پیشه وری، دهقانی و کارگری، گروه های چماق به دست چه بسا افغانی و غیره را به میدان می فرستد.
·       توده ای ها را هم تا آخرین نفس سرکوب می کند و به اتحاد با اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی سوق می دهد.

خریت هراسان کند شاه را
خبر کن، حریف دل آگاه را

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر