۱۳۹۵ دی ۲۴, جمعه

سیری در گفت و گوی شهاب شهسوار و رئیس دانا (25)


فریبرز رئیس‌دانا
 (۱۳۲۷) 
سرچشمه:
صفحه فیسبوک روزبه نوید 
ویرایش و تحلیل از
مسعود بهبودی

هر گاو گَند چاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«این گول (ابله)  بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»

توفانِ خنده‌ها

«خورشید را گذاشته،
می ‌خواهد
با اتکا به ساعتِ شماطه‌ دارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشته‌ است.»

توفانِ خنده‌ها

·       معنی تحت اللفظی:
·       هر گاوی که دهانی بسان چاله گندیده داشت، از خشم خروشید:
·       «این ابله را باش که برای اثبات روشنی آفتاب از ما دلیل می خواهد.
·       ابلهی که خورشید را فراموش کرده و با اتکاء بر ساعت کوکی اش می خواهد خلق را قانع کند که نیمه شب است.»

1
·       این واکنش توده (و همکار توده ای شاملو) به موضعگیری فئودالی، ضد انقلابی و ضد بورژوائی او ست.

·       منطق علمی، انقلابی و آهنین توده در همین بند شعر آشکار می گردد:
·       برای اثبات انقلابیت انقلاب بورژوائی سفید، اصلاحات ارضی، مبارزه با بی سوادی، آزادی زنان، لغو حتی المقدور قوانین فئودالی، سرکوب خوانین و روحانیت و مدرنیزاسیون جامعه کافی است.
·       توده به ساعت شماطه دار اجامر فئودالی ـ روحانی ـ عنگلابی و به هارت و پورت روشنفکریت عنقلابی تره حتی خرد نمی کند.
·       یعنی به عینیت حقیقت وفادار می ماند.

2
·       حق با توده (و همکاری توده ای احمد شاملو) بوده است.
·       چون محتوای شناخت هر چیز در خود آن چیز است.
·       محتوای شناخت انقلاب سفید در خود انقلاب سفید است.
·       این یعنی ارائه راه حل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به مسئله اساسی فلسفه در عرصه تئوری شناخت.

·       این یعنی تره خرد نکردن به سوبژکتیویسم.
·       این یعنی رئالیسم (تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی شناخت) و راسیونالیسم (خردگرائی)     

3
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.

سرتاسرِ وجودِ مرا
ـ گویی ـ
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌ ای به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.

از تلخیِ تمامیِ دریا ها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.

·       معنی تحت اللفظی:
·       در رگانم، درد پیچید.
·       در استخوانم، حسرت و در جانم چیزی نظیر آتش پیچید.
·       چیزی انگار سرتاسر وجودم را مچاله کرد تا قطره اشکی به گرمی خورشید از چشمانم جوشید.
·       ساغری از اشک عجز خود که به تلخی آب تمامی دریا ها بود، نوشیدم.

4
·       در این بند شعر شاملو که به خودشیفتگی و خودستائی غلیظی سرشته است، روانشناسی همه اقشار و طبقات اجتماعی ارتجاعی از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی تا بورژوازی سنتی ـ بازاری و روشنفکریت فاشیستی ـ فوندامنتالیستی ـ آوانتوریستی تبیین می یابد.

·       در کتاب انقلاب سفید این جبهه واحد ضد انقلابی در مفهوم «ارتجاع سرخ و سیاه» تجرید می یابد.

·       این مفهوم از سرتاپا رئالیستی و راسیونالیستی است.
·       یعنی مبتنی بر واقع بینی و خردگرائی است.

·       طبقه حاکمه برخاسته از انقلاب بورژوائی سفید، در این مفهوم، به مثابه طبقه ای خردگرا و واقعگرا عرض اندام می کند.

·       تراژدی انقلاب بورژوائی سفید اما این است که همین طبقه حاکمه بورژوائی مدرن، نه با ساز و برگ خرد کل اندیش (مارکسیسم ـ لنینیسم)، نه حتی با فلسفه کلاسیک بورژوائی، نه حتی با لیبرالیسم، بلکه با آنتی کمونیسم و ایراسیونالیسم (کمونیسم ستیزی، توده ستیزی، حزب توده ستیزی و خردستیزی) شروع به اداره جامعه نوین می کند و درست به همین دلیل شکست می خورد.

5
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.

سرتاسرِ وجودِ مرا
ـ گویی ـ
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌ ای به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.

از تلخیِ تمامیِ دریا ها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.

·       از این بند شعر شاملو، ضمنا حمایت وسیع توده های مولد و زحمتکش شهر ها و روستا ها از انقلاب بورژوائی سفید، آشکار می گردد.

·       اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی ـ بازاری و روشنفکریت ارتجاعی برای تضعیف این حمایت توده ای، سنگ تمام می گذارند:

الف
در دی ‌ماه ۱۳۴۱ اصلاحات اقتصادی - اجتماعی توسط محمد رضا شاه
با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و میهن» اعلام می شود
و طی رفراندومی به تصویب می رسد.
طرح انقلاب سفید،
با مخالفت هایی از سوی جبهه ملی و روحانیت شیعی، مواجه می شود.

ب

روح ‌الله خمینی
به انتقاد از انقلاب سفید
بویژه اصلاحات ارضی و حق رأی زنان
می پردازد و بازداشت می شود.

پ


بازداشت خمینی
به تظاهرات در تهران و قم می انجامد که
به قیام  پانزده خرداد ۱۳۴۲
معروف است.

ت

·       آخوند های جوان برای فریب توده های دهقانی، چه بسا عبا و عمامه کنار می نهند و بسان عمله ای به کار گل می پردازند تا دل توده های آزاد گشته از قید و بند فئودالی را مجددا به دست آورند.

ث

·       حوزه های «علمیه» به شورش های مکرر دست می زنند و خبر سرکوب شورش ها توسط آخوند ها به اقصا نقاط کشور برده می شود و عواطف مؤمنین به بازیچه گرفته می شود. 

ج

·       روشنفکرانی از قبیل جلال آل احمد و احمد شاملو و غیره ضمن تبلیغ وسیع ایده های فئودالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم به انقلاب بورژوائی سفید حمله ور می شوند.

·       خریت و خردستیزی در هم می آمیزند و به جنون استحاله می یابند.
·       جنون در هیئت نیهلیسم و تروریسم وارد صحنه می شود.
·       واحد های نیهلیستی ـ تروریستی مذهبی و لائیک از قبیل فدائیان اسلام و غیره، مدرنیزه می شوند و به خرابکاری می پردازند.
·       مفهوم «خرابکاری» نیز یکی دیگر از  مفاهیم رئالیستی و راسیونالیستی طبقه حاکمه بورژوائی مدرن بوده است.

ح


·       اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی به قصد غلبه بر انقلاب بورژوائی سفید، از کودکان خود حتی بمب می سازد و به کارزار انقلاب بورژوائی سفید گسیل می دارد.

·       همزمان سازمان تروریستی مجاهدین خلق، سازمان چریک های فدایی خلق و غیره ظهور می کنند و با فدا کردن خود پایگاه توده ای وسیع رژیم انقلاب سفید را تنگ و تنگ تر می سازند.
·       تا اینکه بالاخره ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی پیروز می شود و فاتحه بلندی بر پیشرفت اجتماعی خوانده می شود.

·       شاملو و امثال بیشمار او در این زمینه حامی ایده ئولوژیکی ـ پوئه تیکی ـ استه تیکی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی  بوده اند.

·       برای هر تروریست مجاهد و فدائی و لیملام و دیمدام و غیره نوحه و مدیحه و مرثیه و شعری سروده می شود و چه بسا در مطبوعات کشور انتشار می یابد.

·       بخش مهمی از اشعار شاملو در همین زمینه اند و باید مورد تحلیل دیالک تیکی قرار گیرند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر