حیدر
بابایه سلام
سید محمد حسین
بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ترجمه، ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار
حیدربابا
، سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون
دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
دوْنیا قضوْ- قدر ، اؤلوْم - ایتیمدى
دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى، یئتیمدى
دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
دوْنیا قضوْ- قدر ، اؤلوْم - ایتیمدى
دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى، یئتیمدى
·
شهریار پس از التماس دعا برای حیدر
بابا، بلافاصله به یاد خود و همگنان انتزاعی خود می افتد:
1
بیزدن
سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
·
شهریار از بابت مرگ خود و امثال
خود برای حیدر بابا، سرسلامتی آرزو می کند.
·
مفهوم «سرسلامتی» اما به چه معنی
است و منشاء آن چیست؟
2
بیزدن
سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
·
در مفهوم «سرسلامتی» فرم های
مختلف، متفاوت و متنوع همدردی با همنوع تجرید یافته اند.
·
سرسلامتی به معنی تعزیت با کسی و
تسلیت به کسی است.
·
اگر کسی عزیزی را از دست بدهد،
توده از این مفهوم هومانیستی برای ابراز همدردی با همنوع بهره برمی گیرد.
·
این اما به چه معنی است و منشاء آن
چیست؟
3
بیزدن
سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
·
وقتی از غنای فرهنگ توده ای ـ آذری
سخن می رود، منظور همین جور چیزها ست.
·
سیاوش کسرائی ـ شاعر ارگانیک توده
و حزب توده ـ همین مفهوم را در منظومه بلند آرش به کامل ترین، مشخص ترین و روشن
ترین وجه تبیین می دارد:
الف
در غم انسان نشستن
·
سرسلامتی را شاعر توده به صورت «در
غم همنوع نشستن» (غم همنوع خوردن، همدردی با همنوع) بسط و تعمیم می دهد و ضمنا
مدرنیزه می کند.
·
از صراحت می گذراند. (لنین)
·
هومانیسم یعنی همین:
·
غم همنوع خویش خوردن.
·
بی اعتنا به تفاوت های تصادفی.
·
بی اعتنا به تفاوت های جغرافیائی،
قومی، ملی، مذهبی، طبقاتی، نژادی، جنسیتی و غیره.
·
هومانیسم شاعر توده و حزب بزرگ
توده اما غنی تر از این است.
·
چیزی فراتر از این و ژرف تر و پر
محتوا تر از این است:
ب
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن
·
همدردی با همنوع فقط یک روی مدال
هومانیسم مارکسیستی ـ لنینیستی است.
·
روی دیگر این مدال، شادی خواری با
همنوع است:
·
پای کوبیدن در جشن و سرور توده
است.
·
آنچه بی محتوا و بی ارج و ارزش می
نماید، سرشار از محتوا و ارج و عظمت و ارزش است.
·
چرا و به چه دلیل؟
·
عظمت هومانیستی شادی خواری با
همنوع به چه دلیل است؟
پ
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن
·
برای درک محتوای غنی و غول آسای
دیالک تیک غم خواری و شادی خواری با
همنوع، باید به جامعه شناسی و روانشناسی رئالیستی شاعر توده پی برد:
1
در غم انسان نشستن
·
در غم همنوع نشستن آسان است.
·
غمخواری با همنوع هنر و شق القمر
نیست.
·
هر کس می تواند قیافه مغموم به خود
گیرد و به مادر مرده ای تسلیت بگوید و حتی باران سرشکی (با هر محتوا) از ابر دیده ببارد و ضمنا در دل خود راضی و شاد
و خشنود باشد که مادر خودش هنوز در روی خاک است و نه در زیر خاک.
2
در غم انسان نشستن
·
این واکنش پسیکولوژیکی ـ غریزی،
دست خود او هم نیست.
·
غمخواری با همنوع، چه بسا به شادی
خواری با خویشتن سرشته است.
·
این را کسی می داند که چند روزی
«میهمان این آقایان» (به اذین) عبا مند و عمامه مند و آن آقایان کراوات مند و فکل
مند باشد.
·
شنیدن صدای پای شکنجه گر و احساس
اینکه همنوع دیگری به بازپرسی برده می شود و حتی شنیدن صدای زجر آلود همنوع، نوعی رضایت پسیکولوژیکی ـ غریزی خاطر در او
پدید می آورد:
·
«خدا را شکر که قرعه فال به نام من نیفتاد.»
3
در غم انسان نشستن
·
حریفی در مرور خاطراتش می گفت:
·
وقتی از سلول انفرادی به سلول
عمومی منتقل شدم، برخی از قربانیان شکنجه، شکوه از آن داشتند که چرا من در زیر
ضربات شلاق و سیلی، نه سکوت، بلکه ضجه سر داده ام و اعصاب آنها را خرد کرده ام.
·
روانشناسی و غریزه حفظ نفس می
تواند آدمی را به خودپرست بی رحمی بدل کند.
4
در غم انسان نشستن
·
غمخورای با همنوع اگرچه ستایش
انگیز است، ولی هنر و شق القرم نیست.
·
چون در جامعه طبقاتی، آدم ها ـ چه
بسا ـ سعادت خویشتن را در ذلت همنوع جست و جو می کنند و می یابند.
·
یکی از دلایل سوسیولوژیکی و
پسیکولوژیکی انتشار سریع السیر خبر مرگ همنوع و سالگرد مرگ همنوع و داد و ستد
تسلیت در رسانه های همگانی هم همین است:
·
غم خواری با همنوع با محتوای شادی
خواری روحی و روانی و غریزی.
5
پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن
·
هنر و شق القمر در جامعه طبقاتی،
شادی خواری با همنوع است.
·
در این زمینه نه غریزه حفظ نفس
حامی کسی است و نه روانشناسی.
·
اینجا عشق اصیل به همنوع مطرح است.
·
اینجا هومانیسم اصیل و همبستگی
عمیق با همنوع مطرح است.
·
کمونیسم، مادیت یابی هومانیسم است.
·
کمونیسم نفی دیالک تیکی هومانیسم
است.
·
کمونیسم هومانیسم ایدئالِ رئالیزه
گشته است.
·
کمونیسم هومانیسمی است که سلب
ایدئالیته شده است.
·
کمونیسم هومانیسمی است که جامه
ایدئال از تن بدر کرده و رئالیته یافته است.
·
واقعیت یافته است.
·
به همین دلیل، آغاز کمونیسم، پایان
هومانیسم است.
·
آغاز کمونیسم، نفی دیالک تیکی
هومانیسم است.
·
آغاز کمونیسم، به معنی سلب
ایدئالیته از هومانیسم و اعطای رئالیته به هومانیسم ایدئال دیرمان دیرنده است.
·
اینهم هنوز تمامت هومانیسم شاعر
توده نیست.
ت
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهی آواره، خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن
·
مدال دیالک تیکی دیگر هومانیسم
مارکسیستی ـ لنینیستی، احیای وحدت (هماهنگی و هارمونی) بر باد رفته میان جامعه و
طبیعت است.
·
ناتورالیسم اصیل توده ای است:
·
تغذیه و پاسداری از گوسفندان
·
دامپروری
·
هماوازی با بلبلان کوهی آواره که
نیای ما هستند.
·
شیر دادن به اهوبچگان گرفتار در
تله و دام.
4
·
کمونیسم و ناتورالیسم دو روی سکه
واحدی اند.
·
دو روی مدال دیالک تیکی واحدی اند
و رابطه آن دو را به هیچ ترفندی نمی توان پاره کرد.
·
کمونیسم بدون ناتورالیسم وجود
ندارد.
5
بیزدن
سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
·
شهریار اما شاعر اشرافیت بنده دار
و فئودال و روحانی است.
·
اشرافیت بنده دار و فئودال و
روحانی و بورژوازی، اجامر ستاننده اند و نه دهنده.
·
سوبژکت بیداد اند و نه داد.
·
سوبژکت داد، توده است که خالق ازلی
و ابدی هستی اجتماعی است.
·
خدای خاک (سیاوش کسرائی) است.
·
شهریار از فرط خودخواهی، خودخشنودی
و خود شیفتگی قبل از موت خود و امثال خود، به حیدر بابا تسلیت می گوید.
·
جای عادولف احمد شاملو و اجامر
دیگر خالی است.
·
این سرسلامتی گفتن شاعر فئودالیسم
و روحانیت به حیدر بابا اما به چه معنی است؟
6
بیزدن
سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
·
برای دادن پاسخ به این پرسش باید
منشاء مفهوم «سرسلامتی» را پیدا کرد:
·
منشاء تجربی ـ واقعی این
مفهوم احتمالا این است که وقتی دست و یا
پای همنوعی در روند کار و یا پیکار شکسته، همکاران و یا همرزمانش برای تقویت قلبی
(قوت قلب دادن) گفته اند:
·
«اگر دستت و یا پایت شکست، سرت سلامت باد.»
·
این اما به چه معنی است؟
7
بیزدن
سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
·
این به معنی ابرام بر نقش تعیین
کننده مغز در دیالک تیک اندام است.
·
اگر مغز (سر) سلامت باشد، نواقص
ارگانیکی دیگر قابل جبران و جایگزینی خواهند بود.
·
حالا می توان به منظور شهریار از
این تعزیت و تسلیت به حیدر بابا پی برد:
8
·
شهریار عملا، یعنی بی اعتنا به
وقوف و عدم وقوفش، حیدر بابا را بسان ارگانیسم و یا اندام زنده ای تصور و تصویر می
کند و خود و امثال خود را به عنوان اعضای اندام حیدر بابا.
·
بدین ترتیب مرگ خود و امثال خود را
به وارد گشتن صدمه بر اندام حیدر بابا محسوب می دارد و به او، «سرت سلامت» می
گوید.
·
همدردی و هومانیسم فئودالی ـ
روحانی شاید همین باشد که شهریار در این مصراع شعر، نمایندگی می کند.
·
آثار هنری، آیینه ایده ئولوژی اند.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفغمخورای با همنوع اگرچه ستایش انگیز است، ولی هنر و شق القمر نیست.