آنگاه پس از تندر
از این اوستا
(1344)
ادامه
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
تندر
یعنی غرش ابر
·
نمی دانی چه شب هایی سحر کردم
·
بی آنکه یکدم مهربان باشند با هم پلک های من
·
در خلوت خواب گوارایی
·
و آن گاهگه شب ها که خوابم برد
·
هرگز نشد کاید به سویم هاله ای یا نیمتاجی گل
·
از روشنا گلگشت رؤیایی
·
در خواب های من
·
این آب های اهلی وحشت
·
تا چشم بیند کاروان هول و هذیان است
·
این کیست؟
·
گرگی محتضر، زخمی اش بر گردن
·
با زخمه های دم به دم کاه نفس هایش
·
افسانه های نوبت خود را
·
در ساز این میرنده تن غمناک می نالد
·
و این کیست؟
·
کفتاری ز گودال آمده، بیرون
·
سرشار و سیر از لاشه ی مدفون
·
بی اعتنا با من نگاهش
·
پوز خود بر خاک می مالد
·
آنگه دو دست مرده ی پی کرده از آرنج
·
از روبرو می آید و رگباری از سیلی
·
من می گریزم سوی درهایی که می بینم
·
باز است، اما پنجه ای خونین که پیدا نیست،
·
از کیست ،
·
تا می رسم در را به رویم کیپ می بندد
·
آنگاه زالی جغد و جادو می رسد از راه
·
قهقاه می خندد
·
و آن بسته درها را نشانم می دهد، با مهر و موم پنجه ی
خونین
·
سبابه اش جنبان به ترساندن
·
گوید:
·
«بنشین (بشین)
·
شطرنج.»
·
آنگاه فوجی فیل و برج و اسب می بینم
·
تازان به سویم ـ تند ـ چون سیلاب
·
من ـ به خیالم ـ می پرم از خواب
·
مسکین دلم لرزان چو برگ از باد
·
یا آتشی پاشیده بر آن، آب
·
خاموشی مرگش پر از فریاد
·
آنگه، تسلی می دهم خود را که این خواب و خیالی بود
·
اما
·
من گر بیارامم
·
با انتظار نوشخند صبح فردایی
·
این کودک گریان ز هول سهمگین کابوس
·
تسکین نمی یابد به هیچ آغوش و لالایی
·
از بارها یک بار
·
شب بود و تاریکی اش
·
یا روشنایی روز، یا کی، خوب یادم نیست
·
اما گمانم روشنی های فراوانی
·
در خانه ی همسایه می دیدم
·
شاید چراغان بود، شاید روز
·
شاید نه این بود و نه آن، باری
·
بر پشت بام خانه مان، روی گلیم تر و تاری
·
با پیر درختی زرد گون گیسو که بسیاری
·
شکل و شباهت با زنم می برد، غرق عرصه ی شطرنج بودم من
·
جنگی از آن جانانه های گرم و جانان بود
·
اندیشه ام، هرچند
·
بیدار بود و مرد میدان بود
·
اما
·
انگار بخت آورده بودم من
·
زیرا
·
چندین سوار پر غرور و تیز گامش را
·
در حمله های گسترش پی کرده بودم، من
·
بازی به شیرین آب هایش بود
·
با این همه از هول مجهولی
·
دایم دلم بر خویش می لرزید
·
گویی خیانت می کند با من یکی از چشم ها یا دست های من
·
اما حریفم بیش می لرزید.
·
در لحظه های آخر بازی
·
ناگه زن ام ـ همبازی شطرنج وحشتناک ـ
·
شطرنج بی پایان و پیروزی
·
زد زیر قهقاهی که پشتم را به هم لرزاند
·
گویا مراهم پاره ای خنداند
·
دیدم که شاهی در بساطش نیست
·
گفتی خواب می دیدم ،
·
او گفت:
·
«این برج ها را مات کن.»
·
خندید
·
«یعنی چه؟»
·
من گفتم
·
·
او در جوابم خند ـ خندان گفت:
·
«مات ام نخواهی کرد، می دانم .»
·
پوشیده می خندند با هم پیر بر زینان
·
من سیل های اشک و خون بینم
·
در خنده ی اینان
·
آنگاه اشارت کرد، سوی طوطی زردی
·
کان سو ترک تکرار می کرد، آنچه او می گفت
·
با لهجه ی بیگانه و سردی:
·
«ماتم نخواهی کرد، می دانم.»
·
زنم نالید
·
آنگاه اسب مرده ای را از میان کشته ها برداشت
·
با آن کنار آسمان، بین جنوب و شرق
·
پر هیب هایل، لکه ابری را نشانم داد، گفت:
·
«آنجا ست.»
·
پرسیدم:
·
«آنجا چیست؟»
·
نالید و دستان را به هم مالید
·
من باز پرسیدم .
·
نالان ـ به نفرت ـ گفت:
·
«خواهی دید.»
·
ناگاه دیدم
·
آه گویی قصه می بینم
·
ترکید تندر، ترق
·
بین جنوب و شرق
·
زد آذرخشی، برق
·
اکنون دگر باران جرجر بود
·
هر چیز و هر جا خیس
·
هر کس گریزان سوی سقفی، گیرم از ناکس
·
یا سوی چتری گیرم از ابلیس
·
من با زنم بر بام خانه، بر گلیم تار
·
در زیر آن باران غافلگیر
·
ماندم
·
پندارم اشکی نیز افشاندم
·
بر نطع خون آلود این شطرنج رؤیایی
·
و آن بازی جانانه و جدی
·
در خوش ترین اقصای ژرفایی
·
و این مهره های شکرین، شیرین و شیرینکار
·
این ابر چون آوار.
·
آنجا اجاقی بود روشن، مرد
·
اینجا چراغ افسرد
·
دیگر کدام از جان گذشته زیر این خونبار
·
این هردم افزونبار
·
شطرنج خواهد باخت
·
بر بام خانه بر گلیم تار؟
·
آن گسترش ها و آن صف آرایی
·
آن پیل ها و اسب ها و برج و بارو ها
·
افسوس
·
باران جرجر بود و ضجه ی ناودان ها بود
·
و سقف هایی که فرو می ریخت
طلیب
یعنی جوینده سمج و سرسخت
·
افسوس آن سقف بلند آرزو های نجیب ما
·
و آن باغ بیدار و برومندی که اشجارش
·
در هر کناری ناگهان می شد طلیب ما
·
افسوس
·
انگار درمن گریه می کرد، ابر
·
من، خیس و خواب آلود
·
بغضم در گلو چتری که دارد می گشاید، چنگ
·
انگار بر من گریه می کرد، ابر
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر