مسعود
بهبودی
پیشکش
به شاعر توده و حزب توده
سیاوش
کسرائی
ستاینده
پیگیر فرهادها
خرد
پای و طبیعت بند پای است
نفس
یک یک چو سوهان بندسای است
بدین
زرین حصار آن شد برومند
که
از خود برگرفت این آهنین بند
·
معنی تحت اللفظی:
·
در این زندان زرین، کسی موفق شد که
بند آهنین طبیعت را از پای خود برداشت.
1
بدین
زرین حصار آن شد برومند
که
از خود برگرفت این آهنین بند
·
منظور نظامی در این بیت، رهائی از جسم
و حوایج جسمانی و نفسانی است.
·
در فلسفه نظامی، طبیعت بشری بندی
بر پای جان او ست.
·
پای جان آدمی اما بزعم نظامی، خرد
است.
·
بدین ترتیب هم مرگ و هم ریاضت، نوعی رهائی است.
·
در فلسفه نظامی با مرگ و یا با
پیشه کردن ریاضت، یعنی با صرفنظر از لذت، خرد تقویت می شود.
·
باید در روند تحلیل این شعر به
منظور نظامی بهتر پی ببریم.
2
چو
این خصمان که از یارت بر آرند
بر
آن کارند، کز کارت برآرند
·
معنی تحت اللفظی:
·
این دشمنان وقتی در صدد انفصال تو از
یارت هستند، در تلاش از کار انداختن تو هستند.
·
نظامی جدا کردن افراد از یارشان را
به معنی از کار انداختن آنها می داند.
·
این شعر در رابطه با شیرین و خسرو
است:
·
در قاموس نظامی، با قتل خسرو،
شیرین از کار افتاده است.
·
فرهاد و مرگ فرهاد نه برای نظامی و
نه برای شیرین، ارج و ارزش و اهمیت مرگ پشه ای و پشیزی را هم نداشته است.
3
از
این خرمن مخور یک دانه گاورس
بر
او می لرز و بر خود نیز می ترس
گاورس
دانه
ای شبیه به ارزن است که بیشتر
به کبوتران دهند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
از این خرمن هستی، گاورس دانه ای
حتی مخور.
·
از دیدن خرمن هستی بر خود بلرز و
بترس.
·
اگر این بیت نظامی را با بیت قبلی
در رابطه قرار دهیم، منظور او مردمگریزی و مرگ جوئی خواهد بود.
·
منظور او در بهترین حالت، عزلت
گزینی و گوشه گیری و نهایتا ریاضت پیشگی خواهد بود.
4
حصار
چرخ چون زندان سرائی است
کمر
در بسته، گردش اژدهائی است
·
معنی تحت اللفظی:
·
دنیا به زندانی شبیه است که در و
دروازه اش بسته است و دورش اژدهائی نشسته است.
·
در این بیت شعر نظامی، تحقیر دیر آشنای
جامعه و جهان از صراحت گذرانده می شود.
·
تحقیر جامعه و جهان اما فقط یک روی
مدال ایده ئولوژیکی نظامی و امثال او ست.
·
روی دیگر این مدال، تجلیل و ایدئالیزه
کردن مرگ است.
5
·
همین دیالک تیک تحقیر زندگی و
تجلیل از مرگ را اعضا، فلاسفه و هنرمندان بورژوائی واپسین و دیگر طبقات اجتماعی واپسین
کماکان با حدت و شدت و هارت و پورت تام و تمام نمایندگی و تبلیغ می کنند.
·
احمد شاملو، برای مرگ حتی همشیره
می شناسد و آن را عشق می نامد.
·
بزعم او و امثال او، «عشق خواهر
مرگ» است.
·
منظور او از عشق، اما نه عشق مبتنی
بر شناخت و شعور، بلکه سکس و به عبارت دقیقتر ارگاسم است.
6
چگونه
تلخ نبود عیش آن مرد
که
دم با اژدهائی بایدش کرد
چو
بهمن زین شبستان رخت بر بند
حریفی
کردنت با اژدها چند
·
معنی تحت اللفظی:
·
عیش آدمیان که با اژدها همنفس اند،
البته که تلخ خواهد بود.
·
بسان بهمن از این جامعه و جهان رخت
بربند.
·
تا چند می خواهی با اژدها دست و
پنجه نرم کنی؟
·
معلوم نیست که منظور نظامی از بهمن
کیست.
·
بهمن ظاهرا الگوی ترک جامعه و جهان
است.
·
منظور نظامی در این دو بیت، تبلیغ
علنی مرگ و حتی انتحار است.
·
نوادگان او در قرن بیستم همین ایده
او را در شعار های «رد تئوری بقاء» و «انتحار مسلحانه تنها ره رهائی» عربده خواهند
کشید.
·
تکرار تراژدی گونه کمدی.
7
گرت
خود نیست سودی ز این جدائی
نه
آخر ز اژدها یابی رهائی؟
چه
داری دوست آن که اش، وقت مردن
به
دشمن تر کسی باید سپردن
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر از این مرگ هیچ نفعی هم نبری،
حداقل از شر اژدها که خلاص می شوی.
·
برای چه کسی را دوست داری که به
هنگام مرگ، باید او را به دست خصم بدتری بسپاری؟
·
نظامی در این دو بیت، مرگ را بمراتب
منطقی تر و مطلوب تر از زندگی تلقی می کند.
8
·
نظامی زندگی را که دیالک تیکی از
ریاضت و لذت است، به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهد.
·
آن سان که زندگی از هر لذتی خالی
می شود و در ریاضت مطلق خلاصه می شود.
9
سلامت بایدت، کس را میازار
که بد را در عوض تیز است بازار
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر دنبال سعادت هستی، مردم آزاری
پیشه مکن.
·
چون روزگار بدان وخیم خواهد بود.
10
علم بفکن که عالم تنگ نای است
عنان در کش که مرکب لنگ پای است
نفس بردار ازین نای گلوتنگ
گره بگشای ازین پای کهن لنگ
به ملکی در چه باید ساختن جای
که غل بر گردن است و بند بر پای
از این هستی که یابد نیستی زود
بباید شد به هست و نیست خشنود
·
معنی تحت اللفظی:
·
پرچم بینداز.
·
چون جامعه و جهان تنگه تنگی است و
گذر از آن دشوار است.
·
عنان اسبت را بکش.
·
چون پایش لنگ است.
·
از این نی تنگگلو لب بردار.
·
به این پای پیر لنگ نیز دلبسته
مباش.
·
برای چه باید در جائی چیزی بسازی
که در آنجا غل بر گردن و بند بر پا داری.
·
در این هستی که عنقریب نیست خواهد
شد، باید بی خیال هست و نیست شد.
·
نظامی در این ابیات مبلغ سرسخت ریاضت
و انفعال است.
·
او به نظام اجتماعی مبتنی بر بردگی
ازلیت و ابدیت بخشیده است.
·
او فکر می کند که بشریت در این
دنیا فقط به مثابه برده و رعیت زیسته است.
·
به همین دلیل انسانتصویر نظامی،
برده ای است که غل در گردن و قید و بند بر پای دارد.
·
البته به دلیل فقدان شرایط عینی و
ذهنی لازم برای غلبه بر جامعه طبقاتی، یعنی به دلیل فقدان مناسبات تولیدی کاپیتالیستی
و غیاب سوبژکت تاریخ (پرولتاریا) نمی توان به او خرده گرفت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر